اشعار مربوط به سفر معنوی حج
میعادگاه دوست
ای عاشق مشتاق که خواهان لقایی
در راه طلب گم شدهای بیسر و پایی
میعاد گه دل بر جانانه همین جاست
یک لحظه به خود آ و نظر کن که کجایی
با عجز بر این خاک گران مایه بنه سر
گر آمدهای بر در سلطان به گدایی
دست طلب انداز به دامان وصالش
شاید برسی از ره لطفش به نوایی
تو بندگیآموز که آن شاهد یکتا
داند روش بنده نوازی و خدایی
او خوانده تو را بر سر خوان کرم خویش
شرمنده چرایی تو ز بیبرگ و نوایی؟
بیپرده کند جلوه گری از در و دیوار
تو ناله و فریاد بر آری ز جدایی
معشوق بود بر سر پیمان محبت
زشت است اگر بر سر میعاد نیایی
اصغر عرب (خود)
قبله دلها
ای منا ای سرزمین اهل دل
ای ز اشک انبیا خاک تو گل
ای منا ای وادی افروخته
ای ز آه خسته دلها سوخته
در کجای دامنت ای خاک پاک
مصطفی صورت نهاده روی خاک
در کجا ای خاک خیزد از زمین
بانگ لبیک امیرالمومنین
در کجای دامنت از هر دو عین
بوده جاری در دعا اشک حسین
جایگاه قبله دلها کجاست
خیمه گاه مهدی زهرا کجاست
دوست دارم رو در آن صحرا کنم
گفت و گو با یوسف زهرا کنم
سید مجتبی اطیونی زاده
دعوت حق
یک فرقه برآنند که این رحمت بود
گویند گروهی که تو را قسمت بود
ای آمده در دیار وحی آگه باش
نی همت و نی قسمت، این دعوت بود
مُجرم محرم
کن سعی که باصفا چو زمزم باشی
در قرب به گل، پاک چو شبنم باشی
ای مُجرم محرم، به حرم حرمت دار
مُحرم که شدی، بکوش مَحرم باشی
شب مشعر
شب مشعر شب راز و نیاز است
درِ رحمت به روی خلق باز است
رسد آواز «هَل مِن تائبٍ» باز
گنهکاران، کنون وقت نیاز است
بیایید ای گنهکاران بیایید
که حق بخشنده و بنده نواز است
فغان و ناله و آهِ گنهکار
به تاریکیِّ شب بس چارهساز است
نفس باقی و فرصت هست در دست
الا ای عاصیان هنگام راز است
قبله ابروی تو
ای حــریــم کـعبـه مـحـرم بـرطـواف کــوی تـو
مـن بـه گِـرد کـعـبـه مـیگـردم به یاد روی تو
ما و دل ای مهدی دین بر نماز استادهایم
من به پیش کعبه، دل در قبله ابروی تو
گرچه بر مُحرم بود بوییدن گلها حرام
زندهام من ای گل زهرا به فیض بوی تو
بهر قربانی نه جان دارم که قربانی کنم
موقع احرام اگر چشمم فتد بر روی تو
دست ما افتادگان را هم در این وادی بگیر
ای که مِهر از مُهر جاءالحق بود بازوی تو
نوید مشهدی
حجّ واقعی
حجّاج سوی کعبه زِ هر جا که رو کنند
باید رضای حق همه جا جست و جو کنند
اول تنی که غرق گنه بود سالها
با آب توبه از دل و جان شست و شو کنند
بیرون ز تن کنند لباس ریا و کبر
احرام از تواضع و خُلق نکو کنند
لبیک گو شوند خدا را به راستی
نی بر دروغ هر وله وهای و هو کنند
بینند در طواف خدا را نه خانه را
تا روی دل به صورت و معنا به او کنند
سعی صفا و مروه کنند از صفای دل
چون جهد درد دویدن خود سو به سو کنند
شایسته نیست اهل ریا را در این مقام
از آب پاک زمزمشان در گلو کنند
حق خوانده است دشمن خود این گروه را
آنان که منکرند بگو رو به رو کنند
رضا اصفهانی (سعید)
حریم کبریایی
بر یار آمدم من به حریم کبریایی
نکند که کار من هم بود از سر ریایی
به امید رحمت او شدم از دیار راهی
چه زیان که این گدا هم برسد به یک نوایی
به خدای کعبه گفتم که ببخش بندهات را
که ندارد او پناهی به درت کند دعایی
منم آن نیازمندی که به درگهت رسیدم
تو مران مرا از این در که ندارم آشنایی
به شنیدم از عراقی که ز راه بیریایی
به سرود این سخن را در خانه خدایی
«به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برون در چه کردی که درون خانه آیی
به قمار خانه رفتم همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی»
تو «جنانی» با چه رویی به حرم قدم نهادی
نکند که هاتف غیب به تو داده یک ندایی
محمد رضا جنانی
راز عشق
کعبه ای مأمن عشق اللّه
یاد تو خاطره بسم اللّه
رهروان گرد تو پرواز کنند
تا که خود را به تو دمساز کنند
همه لبیک کنان در حرکت
تا بیابند ز هستی برکت
اشک ریزان به تو میاندیشند
این چه حالی است؟ که دور از خویشند
از کنار حَجَر(1) آغاز سلام
بعد از آن رکن یمانی به تمام
رکن غربی و عراقی در پیش
در همین حال فراغم از خویش
فارغم از خود و دنیای خودم
غرق در خاطر و رؤیای خودم
ای خدا کعبه دل جای تواست
روح و جانم همه مأوای تواست
هفت دور ملکوتی است طواف
که کند هر کسی با خویش مصاف
جنگ با خویش جهاد کبری است
این برای همه کس بس اولی است
از صفا ره به سوی مروه بری
گویی از بودن خود بیخبری
بازگردی زره مروه دگر
به صفا میبری ره بار دگر
هفت بارت شده این ره تکرار
که نشاید بروی غافل وار
چون رسی بر لب زمزم به سرور
میشوی از سر خود خواهی دور
در برِ حِجر(2) چو هاجر صفتان
با خدا باش و کلامش میخوان
واجب آنست که در پشت مقام
تو نمازی بگزاری چو امام
عرفاتست شکوه عرفان
تو بیندیش به اصل ایمان
مشعر آن دشت پر از رمز وجود
بهر ما خاطرهای زیبا بود
در منی دل ز تمنّا بردار
هستی خویش در این ره بسپار
زائران حرم پاک خدا
ای همه پاکدل از سعی صفا
لب گشودید به لبیک خدا
نشوید از در این دوست جدا
غم خود بر در اللّه برید
مگر از راز رهش بیخبرید؟
خود به دریای وجودش سپرید
به خدا زین ره و دریا، نَبُرید
دل من یاد تو را کرده خدا
نشوم لحظهای زین یاد رها
جای، جای حرمت با تفسیر
شده بر قلب و وجودم تصویر
صدیقه مردانی
وصف الحال حجاج
هاجر صفتان لطف خدا یافتهاند
از مروه جان تا به صفا تاختهاند
در چشمه پر شکوه آب زمزم
عشقی ابدی ز بهر خود ساختهاند
در طوف طواف حاجیان میگفتند
لبیک خدا و زنگ دل میشستند
در پهنه بیکران بیت معبود
خاک ره دوست با مژه میرفتند
در حِجْر(3) چه مهجور و پریشان حالم
هاجر صفتم ز سوز دل مینالم
در محضر اللّه به لطف سبحان
با دور شدن ز خود بسی خوشحالم
کعبه
در میانِ پهن دشت این جهان
در ورای این زمان و این مکان
در فراسویِ نگاهِ این بشر
آدمِ وامانده ترس و خطر
در کنارِ خیمه فرعونیان
در کنارِ خانه دیو و ددان
در جوارِ خانهِ زندانِ و تن
خانه تو خانههای ما و من
آدمِ فرسوده از رنج نفاق
خانهای میجست اندر کوه قاف
تا در آن خانه بگرید بهر خویش
از برای غربتش در جمع و کیش
بغضِ او سنگین تر از سنگین بود
چونکه دوستش دشمنِ بد کین بود
خسته از رنجِ زمان اندر زمین
گریه میکرد تا که یابد غیر از این
در پی یار عزیزی بود او
تا بگوید حیله مکر و عدو
در زمین میگشت تا یابد نشان
خانهای از دوستِ خوبِ آسمان
آدمی در جستجوی کعبه بود
چونکه لبریز از غم و از غصّه بود
خانهای تا دردِ دل را وا کند
غیر از این خانه در او نجوا کند
جبرئیل آمد از ربّ کبیر
ای خلیل دستانِ دوستم را بگیر
بندهام اندر زمین جامانده است
در میانِ خصم تنها مانده است
بازوی همّت ببند و کار ساز
خانهای دیگر برایِ او بساز
تا در آن خانه رها از فوت و فن
حیلههای خصم را گوید به من
کعبه حق این چنین بُنیاد شد
بنده عاشق بسی دلشاد شد
چونکه یارش در کنارش خانه داشت
با نزولش دفترِ عشق را نگاشت
کعبه یعنی قبلهگاه عاشقان
عاشقانِ رسته از بند جهان
هست کعبه قبلهگاهِ خواستن
خواستنِ حق غیر حق پیراستن
کعبه یعنی عشقِ انسان در جهان
که فرو افتاده است از آسمان
هست کعبه خانه امنِ زمین
زادگاهِ عشق امیر المؤمنین علیهالسلام
کعبه باشد خانه فخر جهان
چون خدا را در زمین سازد عیان
کعبه یعنی نقطه ثِقل شرف
حافظِ امنِ جهان از هر طرف
«ک» کعبه یعنی کلّ این جهان
سایه ربّ است در این لا مکان
«ع» کعبه معنی عبد و عبید
عاشق و معشوق از او آمد پدید
«ب» کعبه بنده او باش و بس
چون به غیر او نداری دادرس
«ه » کعبه یعنی هر آنچه که هست
در جوارِ قدرت حق نیست است
کعبه باشد یادگار بوالبشر
کشتی امنِ سفر در هر خطر
خانه کعبه سیادت میکند
حجّ او دین را حفاظت میکند
عشقِ حق از حجّ او آید پدید
چونکه دل قفل است و آن باشد کلید
عشق بازی را طریقت لازم است
هر طریقت را شریعت لازم است
هست کعبه خطِّ سیر این جهان
مبدأ شرع و شروع تا آسمان
کعبه یعنی قبلهگاه مسلمین
قطعهای از عرش در نافِ زمین
حجّ او درسِ برابر میدهد
سعی او بویِ برادر میدهد
در صفا و مروهاش حاجی شوی
چونکه از خود بگذری ناجی شوی
عشق کعبه ست این که غوغا میکند
محشری هر ساله برپا میکند
نامِ او دل را مُعطّر میکند
عاشقِ اسلام و رهبر میکند
کعبه درس عشق بهتر میدهد
دلِ بَرَد آنچه دلاور میدهد
دلاور بزرگی شوب
میـقـات
بهوش ایدل که میقات است اینجا
محل نفى و اثبات است اینجا
از اینجا ساز وحدت مى شود ساز
از اینجا مى شود پرواز آغاز
از اینجا باید آهنگ سفر کرد
یقین خویشتن را بارور کرد
محل نیت پاک است اینجا
مکان رشد ادراک است اینجا
اگر دارى سر پیوند با دوست
برآر از دل خروش دوست یا دوست
در این ره گرچه بى شیب و فراز است
مکن وحشت توکل چاره ساز است
توکل بر خداى خویشتن کن
زجان اثبات حق و نفى من کن
برآ از چاه شب چون مهر خاور
زممکن رو بسوى واجب آور
چو غنچه جامه جان را قبا کن
صدف را از گهر دیگر جدا کن
چو عریان از وجود خویش گشتى
تهى از نخوت و تشویش گشتى
به آب توبه جان را پاک گردان
شکوفا غنچه ادارک گردان
صفا دادى چو بیرون و درون را
بخوان اناالیه راجعون را
حدیث مرگ قبل از مرگ این است
طریق وصل حق جویان چنین است
بگو یارت مرا ثابت قدم دار
به پاکى در دو عالم محترم دار
رهایم کن الهى از دو روئى
بده بر فطرتم آئینه خوئى
صفاى صبح صادق بر دلم ده
به قرب خویش در دل منزلم ده
صفا چون یافتى شکر خدا کن
بدور از خویشتن شک و ریا کن
مبادا شعله شک بر فروزد
گل پاک یقینت را بسوزد
ز وسواس و ریا کارى بپرهیز
مکن این شعله را در خویشتن تیز
نگیرد تا غرورت دامن هوش
بحق رو کن بکن خود را فراموش
بریز از دیده اشک و هاى و هو کن
درون را چون برونت شستشو کن
چو بیرون و درونت پاک گردید
دلت روشن تر از افلاک گردید
بپوش احرام و ترک ما و من کن
بدست خود منیت را کفن کن
کفن کن خویش را بى خویش آنگاه
بر آراز پرده پر شور دل، آه
بگو یارب دگر کارم تمام است
بمن جز شوق وصل حق حرام است
قدم در دامن محراب بگذار
به سجده سر چنان مهتاب بگذار
پس آنگه لب زجام شوق ترکن
خروشان نغمه لبیک سر کن
بگو لبیک یا معبود لبیک
مرا تنها توئى مقصود، لبیک
احد ده بزرگى
مهمان حرم
شکر خدا زیارت پیغمبر آمدیم
توفیق یار شد که سوى این در آمدیم
ما لایق حضور تو هرگز نبوده ایم
لطف تو بود اینکه به این محضر آمدیم
آلوده ایم و از گنه خویش شرمسار
با دستهاى خالى و چشمِ تر آمدیم
اى مهربانِ بنده نواز و بزرگوار
ما خائف از محاسبه محشر آمدیم
ما دلشکسته ایم، و لیکن امیدوار
ما را ز خود مران که بر این باور آمدیم
با آرزوى دیدن مهدى ـ عج ـ در این دیار
از مروه تا صفاى تو چون هاجر آمدیم
بوى گلى است در عرفات از حضور تو
سوى گل وجود تو ما با سر آمدیم
ما داغدار کوچِ هزاران ستاره ایم
گریان ولى ز داغِ گل دیگر آمدیم
داغ بزرگ، مدفن پنهان فاطمه است
ما در پى زیارتِ این مادر آمدیم
جواد محدثى
پی نوشت :
1 ـ منظور حجر الاسود است.
2 ـ منظور حجر اسماعیل است.
3 ـ منظور حجر اسماعیل است.
منابع:
1.ماهنامه گلبرگ
2.فصلنامه میقات حج
3. www.hajj.ir
به نقل از راسخون