قسمت های ازحکمت مراسم حج را در ادامه مطالب ببینید
طواف یا طلیعه مراسم عمره تمتع:
وقتی مُحرم به سرزمین امن الهی در می آید; نخستین وظیفه ای را که باید آنرا ایفا کند هفت بار طواف بر گرد کعبه است. اما برای اینکه این تکلیف را برگزار نماید، سزا و مستحب است از باب بنی شیبه بر مسجد الحرام وارد شود(1)، تا بتِ هُبَل را که در این رهگذر مدفون است پایمال کند، و با اوّلین گام خویش در ورود بمسجد و پرستشگاهِ خدای یگانه، شرک ستیزی خود را قبل از طواف آغاز نماید. و با چنین عملی سمبلیک و رمزگونه جز خدای یگانه، همه معبودان دگر را لگد کوب سازد و برائت خود را از شرک و مشرکین اعلام نماید; و با طرد ایده شرک، آنگاه در خود استعداد و آمادگی برای طواف بر پیرامون خانه ای فراهم آوَرَد که مظهر یگانه پرستی است. نیای نخستین بشر; یعنی حضرت آدم (ع) که فرشتگان توحید پیشه و دراز پیشینه در یگانه پرستی، بخضوع و سجود در پیشگاهش مأمور گشته بودند پی و اساسِ این خانه را نهاد و برای اوّلین بار بر گرد همین خانه با راهنمایی فرشتگان بطواف پرداخت، و همین فرشتگان به آدم خاطر نشان شدند که ما هزار سال پیش از تو مراسم حج را بجای می آوردیم و چون پیشاهنگانی بر گرد این خانه، آدم را بطواف آن رهنمون شدند. بنابراین فرشتگان قرنها که با تعبیر هزار سال، سابقه طواف آنها در روایات گوشزد شده و ظاهراً نباید این تعبیر را در مرز و ظرف چنان شماری گرفتارِ تنگنا ساخت; و بلکه نمایانگر سابقه ای بس دیرینه تر از هزار سال.
تا درازای آغاز آفرینش هستی تا زمان خلقت آدم را در خود می گنجاند پیرامون این نقطه از کره خاکی و قلب تپنده توحید بطواف خود آغاز کرده و بدان تداوم بخشیدند; چون این نقطه همانگونه که در احادیث متعددی آمده، محاذی با عرش الهی و مطاف فرشتگان در عالم ملکوت است. مُحْرِم که در برابر نقطه ای محاذی عرش خدا، پایگاهی را احساس می کند، اگر چنان محوری را درست باز یابد و مبدأ این گردش و چرخش را درست شناسایی کند که از چه جایگاهی بدینسان بر زاویه ای از این خانه خود نمایی می کند، بارقه ای در دل او بهم می رسد که گامهای او را بمبدأ این طواف و گردش، به تحرک وا می دارد; و می فهمد که در چنین ایستگاهی است که باید همه توان بدنی و روحی خود را بکار اندازد و همه وجود خویش را برای گردش در پیرامون حریم الهی به پویایی و تحرک از همین نقطه وا دارَدْ: از حجر الاسود که هرگز در طول تاریخ بنای کعبه، به شرک نیالوده و مورد پرستش قرار نگرفته است. حاجی به کوی یار می رسد و با آغاز کردن گردش خود پیرامون خانه خدا از محلی که حجر الاسود در آن نصب شده است و ماجرای نصب آن نمایانگر حلّ اختلافات و درگیری مردمی بی فرهنگ و فاقد نظام و سازمان است باید با این نشانه همبستگی آفرین و اختلاف سوز با برادران و خواهران دیگری که فرهنگ و تعالیم اسلامی میان آنها وحدت برقرار ساخته همبستگی خود را استوارتر نموده و ریشه همه اختلافها را از بن برکنند.
لذا بر داوری آنحضرت در جهت حلّ این اختلاف و درگیری به توافق رسیدند و پیشنهادی را که آنحضرت ارائه فرمودند پذیرا شدند، حضرت هوشمندانه طرحی ریخت که رضای همه افراد را تأمین می کرد: ردای خود را بر روی زمین گستراند که گویند عبای طارونی بود; حجر الاسود را از جا برداشت و در میان این ردا یا عبا نهاد و چهار تن از قریش را ـ که سران آنها بشمار می رفتند; عتبة بن ابی ربیعة بن عبد شمس بن عبد مناف، اسود بن عبد المطلب بن عبد العزی بن قصی، ابو حذیفة بن مغیرة بن عمرو بن مخزوم و قس بوعدی سهمی ـ انتخاب فرموده و گفت: هر یک از این چهار نفر گوشه ای از ردا را برگرفته و بدین طریق حجر الاسود را از روی زمین برفرازند، و آنرا بمحل نصب آن، جا بجا کنند و خودِ آنحضرت حجر الاسود را از میان آن برداشت و در جاییکه هم اکنون قرار دارد نصب کرد. اینکار نخستین داوری اندیشمندانه و کاری آمیخته بفضیلت بود که تا آنزمان میان این مردم جلب نظر می کرد. یکی از همین ناظران ـ که قرشی بود ـ از اینکه قرشیان در مقابل داوری فردی که از آنها کم سالتر بنظر می رسید تسلیم شدند و به پیشنهاد او گردن نهادند به شگفت درآمده و اظهار داشت: من در شگفتم از این مردم، مردمی که از شرافت و عزّت و سروری برخوردارند، و پیر و سالخرده و کلانند کسی را که از همه آنها کم سن و سالتر و از تمام آنها تهی دست تر است، بعنوان حَکَم و داور و سرور خود گزین کردند; سوگند به لات و عزّی که او در آینده بر شما تفوق یافته، و شما را تحت ریاست خود گرفته، و بهره و نصیبها را میان شما توزیع نموده، و از این پس حیثیت و اعتباری شگرف در انتظار او خواهد بود(2).
آنحضرت قوم عاد را به پرستش خدای یگانه فرا می خواند; لیکن آنان به ندای هود پاسخ مثبت نمی دادند، و بتکذیب او دلخوش بودند. خداوند مدت سه سال سرزمین آنانرا از بارشِ باران محروم ساخت. شماری از کسان خویش را رهسپار کعبه ساختند تا از خداوند بخواهند بر سرزمینشان باران بباراند. اینان طی چهل روز بر گرد کعبه بطواف می پرداختند و آیین حج را بجای می آوردند(7). آنچه بیش از همه درباره کعبه و حج، اذهان را بخود مشغول و معطوف می سازد جریان مربوط به: ـ حضرت ابراهیم خلیل است که سرزمین فراموش شده مکه را آباد کرد، سرزمینی که نه حاصلخیز بود و نه کسی رغبت اقامت در آنرا داشت، و می باید این نقطه از کره زمین بخاطر وجود کعبه در آن، بلند آوازه گردد. ابراهیم که از حیثیت والایی از نگاه یهود و نصاری و مسلمین برخوردار است و از آنرو که همه انبیای پس از او، از ذریّه و نسل و نژاد او هستند، به ابو الانبیاء نامبردار است، در راه دعوت مردم بخدای یکتا کمترین دریغی در مجاهدت و فداکاری او دیده نمی شود، و در طریق عقیده توحیدی و آرمان الهی آنچنان خطر می کرد که بارها در معرض مرگ قرار گرفت; ولی هرگز از پایمردی خود دست ننهاد. ابراهیم در سرزمین اور ـ که میان دجله و فرات در قسمتِ هامون بطرف جنوب قرار دارد ـ پرورش یافت.
و تاریخ، گویای آنست در زمانیکه ابراهیم در عراق می زیست تمدن و فرهنگِ بابِل بر عراق حاکم بود. مردم بابِل بتهای متعددی را پرستش می کردند و هر شهری را ربّ و خداوندگاری بود، هر چند رسماً در برابر اِله اعظم خاضع بودند و شمار آلهه و بتها نیز رو بقلّت و کاستی نهاده بود. ابراهیم در این محیط ـ که تعدّد آلهه در آن جلب نظر می کرد و پیکره هایی برای آنها تراشیدند و در پرستشگاهها نصب کرده بودند ـ می زیست، اما با فکر صائب خود احساس می کرد که خدا یکی است و آن قدرتیکه بر هستی حاکم است یکتا و مُبرّی از همتا می باشد; لذا تصمیم گرفت مردم را از خرافه شرک برهاند و افکار و اندیشه های آلوده آنانرا از هر گونه تصوراتِ غلط و به بیراهه افتاده بپیراید. خداوند متعال حضرت ابراهیم را با الهاماتِ هدایت آفرین، از رشد و ره یابی برخوردار ساخته و او را موظف کرد که جامعه محیط خود را هشدار داده، اذهان آنها را از هاله های تیره شرک بسترد: " و لقد آتینا ابراهیم رُشدَهُ من قبل و کنّا به عالمین. اذ قال لأبیه و قومه ما هذه التماثیل التی أنتم لها عاکفون "(8). براستی (پیش از موسی و پیامبر گرامی اسلام (ص) نیروی بینش راه صحیح را به ابراهیم اعطا کردیم و به لیاقت و صلاحیت او برای اعطای چنین نیرو، و یا به شایستگی او برای احراز نبوت آگاه بودیم. ابراهیم وقتی دید که به پرستش بتها دلخوشند به پدر خوانده و مردم محیط خود در مقام سرزنش آنان گفت: این مجسمه های دست سازِ شما، که به پرستش آنها دل بسته و بدانها روی آورده اید، چیست ؟!
بتهای شما را این بت بزرگ درهم شکسته است ! اگر باور نمی دارید از آنها بپرسید، به این شرط اگر بتوانند زبان به سخن بگشایند ! این پاسخ ابراهیم آنانرا متوجه اشتباه و کارهای نابخردانه آنها کرده و بخوبی احساس کردند راه نادرستی را در پرستش بتها می نوردند: " فرجعوا الی أنفسهم فقالوا إنّکم أنتم الظّالمون "(10). بخود آمدند و اندیشه راکدشان بکار افتاد; لذا گفتند: شما مسلماً در پرستش این بتها بخویشتن ستم می رانید. ابراهیم از خُردسالی اهل استدلال بوده و چنان بدان خو گرفته بود که همواره با فرزانگی و اندیشمندانه می زیست، و با دلیل و برهانی گویا با همه مردم سخن می گفت، و به نمرود که تا حدّ الوهیت باد در دماغش افتاده بود، چنان محاجّه نمود که بهت و حیرتِ حاضران محفل او را موجب گردید: " ألم تر إلی الّذی حاجّ إبراهیم فی ربّه أن آتاه الله الملک اذ قال ابراهیم ربّی الّذی یُحیی و یمیت قال أنا أُحیی و أُمیت قال ابراهیم فانّ الله یأتی بالشّمس من المشرق فأت بها من المغرب فبهت الّذی کفر، و الله لایهدی القوم الظّالمین "(11). آیا به آن کسیکه خداوند مُلک و زمامداری را به او اعطا کرد ـ و طغیان روحی او موجب گشت که مدّعی الوهیت گردد ـ نمی نگری که درباره خدای یگانه با ابراهیم به محاجّه و ستیز متوسل شد تا حیثیت پوشالی خود را واقعی جلوه دهد. وقتی ابراهیم گفت ربّ و خداوندگار من قادر بر زنده کردن است و هم مرگ جانداران در ید قدرت اوست.
نمرود گفت: من هم بر چنین کارهایی توانا هستم وقتی ابراهیم دید نمرود از حربه عوام فریبی سود می جوید، و خود و اطرافیانش را با عملی نابخردانه بیش از پیش بغفلت و بی خبری از حقایق سوق می دهد، دلیلی را که حتی عوام و توده مردم عادی پذیرای آن هستند اقامه کرد و فرمود: خداوند یکتا خورشید را از مشرق بر می آورد; تو آنرا از مغرب برآور. نمرود که بر کفر و ادعای الوهیت خود پافشاری می کرد، در برابر این استدلال مبهوت و دچار سرگیجه شد; چرا که خداوند، مردمی را که دانسته و خواسته با اصرار بر کفر و شرک، با خویشتن ستم پیشه اند براه نمی آورد. شرک ستیزی ابراهیم (ع) و اهتمام او در نشر روحیه توحیدی در میان جوامع معاصرش در جای جای قرآن کریم جلب نظر می کند، و می بینیم هرگز کمترین تزلزلی در پایداری و پایمردی او در این مبارزات و مجاهدت دیده نمی شود و در درون قفصِ منجنیق که او را بفضا پرتاب می کردند تا قعر تل عظیمی از آتش که در میانش افکنده شد جان و زبانش گویای توحید و مبلّغ بی وقفه و با شهامت برای جایگزین شدن یکتا پرستی در بسیط گیتی بود. سرانجام، ابراهیم (ع) می باید نقاطی را برای اشاعه توحید و یکتا پرستی پشت گذارد تا بمکه درآید و کانون توحید جهانی را در این سرزمین بنیاد کند.
ابراهیم (ع) مدّتی در حرّان اقامت گزید و با دختر عمه اش ساره ازدواج کرد، اما جز حضرت لوط (ع) و شماری اندک از مردم، بدعوت توحیدی او پاسخ مثبت ندادند، بمهاجرت از این دیار مصمم گشت. علت آن درگیری شدید و فرساینده ای بود که میان این اقلیت خدا پرست پدید آمده بود لذا از آنها روی گردان شد: " فآمن له لوط و قال انّی مهاجر الی ربّی انّه هو العزیز الحکیم "(12). لوط (ع) [و تنی چند] به ابراهیم در حرّان ایمان آوردند، و گفت مسلّماً من بسوی خداوندگار کار سازم از این دیار می کوچم; چرا که او فرازمندِ شکست ناپذیر فرزانه است. خداوند چنین پایگاه روحی حضرت ابراهیم و همرزمان او را در پایمردی بر توحید، و گریز ناگزیر او را می ستاید، و به بیزاری و نفرت آنها از محیط عفن و شرک آلود حرّان ارج می نهد: " قد کانت لکم أُسوة حسنة فی ابراهیم و الّذین معه اذ قالوا انّا بُراء منکم و ممّا تعبدون من دون الله کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم البغضاء أبداً حتّی تؤمنوا بالله وحده..."(13). ابراهیم و کسانیکه او را در توحید همیاری کردند، اسوه و سرمشقی شایسته پیروی و نیک مقتدایی بودند; چرا که بجامعه مردم حران اخطار کردند، محققاً ما از شما و معبودانی که در کنار خدای یگانه آنها را می پرستیدند، بیزار و گریزانیم، ما ناباوری و انکار خود را در برابر عقیده های خرافی شما اعلام می نماییم و برای همیشه میان ما و شما بغض و کینه و نفرت حکم فرماست مگر آنگاه که بخدای یگانه ایمان آورید.
پس از زادن اسماعیل، هاجر از اینکه فرزندی چون او را در کنار خود احساس می کرد، بخود می بالید و همین حادثه، حسرت و غیرت را در ساره بر می انگیخت. از ابراهیم درخواست کرد که آن دو را از محیط زندگانی او دور نگاه دارد; چرا که حضور آنها در جایگاهی که زندگانی می کرد برای ساره تحمل ناپذیر می نمود. ابراهیم به درخواست هاجر ـ برای هدفی که خدا می خواست ـ پاسخ مثبت داد. خداوند به ابراهیم وحی کرد هاجر و اسماعیل را با خود همراه ساخته و با آنها ـ در حالیکه اسماعیل طفلی شیرخوار بود ـ بمکه رهسپار گردند. اراده خداوند راهنمای این سفر سرنوشت ساز بود; و سفر ادامه یافت تا آنجا که خداوند متعال به ابراهیم فرمان داد در سرزمینی به دور از آبادی، در پایگاهی که بیت الله الحرام بنا می شود درنگ کند، و پایان سفر آنها و مقصدشان را در این نقطه اعلام کرد. ابراهیم، هاجر و اسماعیل را در این سرزمین خشک و فاقد آب و گیاه فرود آورد، و آنانرا تنها گذاشته و خود از راهی که آمده بود بازگشت. هاجر از پی او آمد و گفت: کجا می روی و برای چه کسی ما را در این وادی وحشتناک و سرزمین خشک وا می گذاری ؟ چند بار هاجر برای بر انگیختن عاطفه و احساس پدر و فرزندی و همسری، این سخن را تکرار کرد; ولی ابراهیم با بی تفاوتی راه باز گشت را ادامه می داد. هاجر گفت: آیا خداوند تو را به اینکار فرمان داده است ؟ پاسخ داد: آری. هاجر گفت: در اینصورت خداوند ما را مورد بی اعتنایی و بی مهری خود قرار نمی دهد. آنگاه بجایی که اسماعیل را در آن گذارده بود مراجعت کرد.
نگاهش را برگرداند; فرشته ای را در کنار زمزم رؤیت کرد که با بال خود زمین را می کاوید و این کاوش بجوشیدن آب از زمین سر برآورد. هاجر این چشم انداز هیجان آور را دید و غرق در سرور و شادمانی شد و از این آب، جرعه هایی به اسماعیل نوشاند و خود نیز از آن نوشید و سیراب گشتند. پرندگان پس از جوشیدن این آب، به این نقطه به پرواز و فرود درآمدند; خدای مهربان که همه پدیده هستی را با رحمت خویش همواره و بی وقفه مورد عنایت قرار می دهد، با پدید آوردن آب در این نقطه و جذب مرغان و پرندگان، اندکی از غربت و تنهایی آنها کاست. از آنها پس گروهی از قبیله جُرْهُم در فاصله ای نزدیک به این نقطه ره می سپردند; پرندگان را دیدند در اطراف این نقطه که در حال پرواز و فرود آمدن هستند. از هم پرسیدند این پرندگان باید در جایی پرواز و فرود داشته باشند که آبی در آن نقطه سراغ کرده باشند، آیا شما در این نقطه از دره، آبی را تا کنون سراغ کرده اید ؟ پاسخ دادند: نه. یکی از افراد گروه را بمحل فرود آمدن پرندگان برای کسب اطلاع گسیل داشتند; او پس از باز گشت شادی کنان مژده داد که در این نقطه آبی پدید آمده است. همگی در سوی این مکان راهی شدند و هاجر را با کودک شیرخوارش دیدند. به او گفتند: اگر اجازه می دهی ما نیز با تو در این جایگاه اقامت گزینیم; آب از آنِ توست و ما را سهمی در آن نیست. هاجر به آنها خوش آمد گفت. آنان نیز این مکان را بعنوان میهن جدید برگزیدند. اسماعیل در چنین مکان مقدسی پرورش یافت و نوجوانی برومند گشت و زبان عربی را از قبیله جُرْهُم فرا گرفت.
حضرت ابراهیم (ع) اسماعیل را در مکه رها کرد. اما پیوند مهر پدری و فرزندی تا زمانیکه مرور ایام، اسماعیل را تا سن نوجوانی پیش بُرد هرگز از دل ابراهیم نسبت به او گسسته نشد و اسماعیل را هیچگاه فراموش نمی کرد، و بهیچوجه کانون پر عاطفه قلبش، جایی خالی از اسماعیل نبود; هر از چندی او و همسرش را دیدار می کرد. در یکی از این دیدارها ابراهیم در عالم رؤیا مأمور شد فرزندش اسماعیل را سر ببرد. از آنجا که رؤیا و خواب دیدن انبیا، صادق و راستین و حق است ـ چرا که بمثابه وحی از جانب خدا باید تلقی شود ـ تصمیم گرفت این مأموریت فرا سنگین را اجرا کند. از اینکه اسماعیل تنها فرزند و یادگار اوست مانع از آن نمی شد در مقام امتثال امر الهی هر چند که سالخورده شده است فرزندش را قربانی کند. قرآن کریم از این جریان و حادثه شگرف و پایمردی ابراهیم در طاعت از فرمانِ الهی، چنین بازگو می کند: " و قال انّی ذاهب الی ربّی سیهدین. ربّ هب لی من الصّالحین. فبشّرناه بغلام حلیم. فلمّا بلغ معه السّعی قال یا بنی انّی أری فی المنام أنّی أذبحک فانظر ماذا تری قال یا أبتِ افعل ما تؤمر ستجدنی ان شاء الله من الصّابرین. فلمّا أسلما و تلّه للجبین. و نادیناه أن یا ابراهیم. قد صدّقت الرّؤیا انّا کذلک نجزی المحسنین. انّ هذا لهو البلاء المبین. و فدیناه بذبح عظیم. و ترکنا علیه فی الآخرین. سلام علی ابراهیم. کذلک نجزی المحسنین. انّه من عبادنا المؤمنین. و بشّرناه بإسحق نبیّاً من الصّالحین "(16). ابراهیم گفت: تحقیقاً در سوی خداوندگارم روانم، و آهنگ سوی او دارم. پروردگارا ! مرا فرزندی شایسته موهبت فرما. پس در پاسخ بدرخواستِ او، وی را به نوجوانی بردبار نوید دادیم.
و چون اسماعیل با پدر بجایی رسیدند که باید در آنجا دست بکار گردند ابراهیم به او گفت: فرزند عزیزم ! حقاً در خواب دیدم تو را ذَبْح می کنم، بنگر که رأی تو چیست ؟ گفت: پدرم آنچه بدان مأمور شدی بکار بند، اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهی یافت. چون هر دو در برابر امر الهی تسلیم شدند و اسماعیل را بر پیشانی بر روی زمین خواباند و دست بکارِ ذَبْحِ او شد، بدو بانگ برآوردیم ای ابراهیم، تو خوابت را عملا باور داشته و آنرا به حقیقت پیوستی، بدینسان ما درستکاران را پاداش نیک می دهیم. اینکار، آزمایشی آشکار و عاری از ابهام است. ابراهیم را با گوسفندی بزرگ باز خرید کردیم. و نام نیکوی او را در نسلهای پسینیان جاوید ساختیم. درود بر ابراهیم، ما درستکاران را این چنین پاداش می دهیم; چرا که او از بندگان با ایمانِ ما بود. او را به اسحاق، پیامبری از زمره پیامبران صالح، شمرده و نوید دادیم. آری وقتی ابراهیم در مقام اجرای امر الهی بر آمد و کارد بدست گرفته و بر گلوی نازک اسماعیل نهاد تا از قفا سر او را از پیکر جدا سازد; اما کارد از بریدن کُند و ناتوان گشت. در اثنای آن، خداوند به ابراهیم فرمود: از ادامه کار دست باز دارد. چرا که هدف از آزمایش او در پایمردی نسبت به اوامر ما کاملا محقق گشته بود; و معلوم شد تو در اجرای اوامر من کمترین دریغ را روا نخواهی داشت و باید بدست تو که بتها را از معابد و از دل مردم واژگون ساختی بنای کعبه که مظهر توحید و سمبلِ بیزاری از شرک است انجام گیرد.
اسماعیل گفت: آن پیر سالخورده، پدرم ابراهیم بود و مرا فرمان داد از تو جدا گردم، برو بخانواده خود باز گرد. اسماعیل او را طلاق داد و زنی دیگر را بهمسری گرفت. مدتی از غیبت ابراهیم گذشت، آنگاه آهنگ مکه نموده و بر سرای اسماعیل درآمد. این بار نیز اسماعیل در خانه حضور نداشت. همسر جدیدش در خانه بود، و از ابراهیم استقبال کرده و به او خوش آمد گفت، پرسید: آیا مراسم میهمانی در خانه شما بر پا می شود ؟ گفت: آری، این زن، ابراهیم را بمیهمانی فرا خواند و مقدمِ او را گرامی داشت. ابراهیم از وضع و حال آنها پرسید; پاسخ داد: ما در شرایطی خوب و مطلوب و فراوانی روزی بسر می بریم و خدای را نیز سپاس گزارده و از او اظهار رضا و خوشنودی می کنیم. ابراهیم گفت: وقتی شوهر تو بازگشت سلام مرا به او برسان و بگو که آستانه در خانه خود را تغییر ندهد; بلکه در جای خود نگاه دارد، آنگاه ابراهیم از سرای اسماعیل باز گشت. اسماعیل شبانه بخانه آمد و همسرش برای او آمدن آنمرد سالخورده را گزارش کرد و وصف و حالش را برای اسماعیل توضیح داد و گفت: توصیه ای داشت که من باید آنرا بتو بگویم که آستانه در را در جای خود حفظ کرده و جابجایش نسازی. اسماعیل بهمسرش گفت: او پدرم ابراهیم بود که توصیه کرد از تو نگاهداری بعمل آورم و از تو جدا نشوم. اسماعیل در طول حیات خویش با همین همسر، عمر خود را بسر آورد و همین همسر مادر فرزندانی است که از دیر باز گروه زیادی افتخار می کنند از تبار و نژاد اسماعیل بوده و هستند.
مدتی دور و دراز حضرت ابراهیم (ع) به دور از فرزندش اسماعیل بسر برد. اما برای کاری بس بزرگ و سر نوشت ساز نزد فرزندش باز گشت. خدا به ابراهیم فرمان داد که کعبه را بنا کرده و آنرا باز سازی کند تا بعنوان نخستین خانه ای که برای پرستش خدای یگانه بنیاد می شود مورد استفاده قرار گرفته و آنرا از نو تجدید کند. ابراهیم در جستجوی فرزند خود اسماعیل می پویید که سرانجام او را در کنار زمزم سرگرم تراشیدنِ تیر یافت. ابراهیم و اسماعیل همدگر را در آغوش گرفتند و از شدت خوشحالی و سرور یکدیگر را لبریز از محبت و عواطف ساختند. پس از آنکه دیدار ابراهیم از فرزندش و اقامت وی نزد او با وضع خوش آیندی ادامه یافت فرجامش آن بود که خداوند متعال ابراهیم را مأمور ساخت خانه ای برای عبادت او در همانجا بنا کند و جای آنرا خداوند به ابراهیم خاطرنشان ساخت، جاییکه از اطراف و پیرامونش بلندتر می نموده و نزدیک محل و نقطه دیدار آنها بود. اسماعیل به پدر عرض کرد: امر خداوندگار کار سازِ خود را اجرا کن و من نیز با تو در اینکار بزرگ بهمیاری بر می خیزم. ابراهیم بنای خانه خدا را در عهده داشت و اسماعیل سنگ و گل می آورد و در اختیار او می نهاد. آنگاه به اسماعیل گفت: سنگ زیبایی را بیاور تا آنرا بر رکن قرار دهم و این سنگ نشانه ای برای مردم بعنوان مبدأ طواف آنها باشد. جبرائیل، اسماعیل را به حجر الاسود رهنمون گشت، و او آنرا بر گرفته و در جای خود نهادند، و همواره که بنای کعبه را بالا می بردند، این دعا را می خواندند: " ربّنا تقبّل منّا انّک أنت السمیع العلیم "(17).
خاطر نشان می سازیم آنوقتی را که ابراهیم گفت: خداوندگارا ! این جایگاه را شهر و سرزمینی برخوردار از امنیت قرار ده و به آن دسته از مردم این شهر که بخدا و روز واپسین ایمان دارند از هر بَر و میوه و ارزاق ارزانی دار. خدا فرمود هر که در این پایگاه مقدس راه کفر در پیش گیرد، اندکی او را هر چند برخوردار می سازم اما سرانجام بعذاب آتش دوزخ ناگزیرش کنم، عذابی که بد فرجامی برای انسانهاست. آن زمانی را بیاد آور که ابراهیم و نیز اسماعیل پایه های خانه خدا و کعبه را بالا می بردند می گفتند: خداوندگارا ! از ما بپذیر که تو شنوای دانایی. خداوند متعال طی این آیات یادآورِ نعمتی بس عظیم به قاطبه مسلمین جهان می گردد و آن عبارت از مقرر کردن و تحقق بخشیدن بنای بیت الله الحرام بعنوان مقصد و هدفی است که باید به دیدار آن همت گمارند و آنرا بصورت مرجعی قرار داده که باید برای پرستش بسویش از دور و نزدیک بکوچند; چنانکه آنرا قرارگاه امنی برای هر خائف و بیمناک از آسیبها و تهاجمها مقرر فرمود. آنکه بر حرم الهی در می آید هیچکسی نمی تواند او را بیازارد. و این حقیقت، مسأله ای است که از دیر باز در مورد این مکان بر سر آن بتوافق رسیده بودند، و قداستی را برای آن می شناختند که از رهگذر آن هیچکسی را روا نبود بر حریم این حرم تعدّی کند. خداوند بدعای ابراهیم پاسخ مثبت داده و همه گونه ارزاق در این سرزمین که فاقد آب بوده و بوته و گیاهی قابل توجه در آن نمی رویید بسوی آن کشاند; چنانکه این حقیقت از دور دست ترین اعصار تا زمان ما آشکارا جلب نظر می کند.
اگر بکاویم انگیزههایی را شناسایی می کنیم که پرستش بتها را برای اینان دیکته و املا می کند و آن عبارت از تقلید عامیانه از آباء و نیاکان و رسوم و شیوههای سنتی غلط می باشد. قرآن بیش از چهارده قرن پیش ـ وقتی راجع به ابراهیم گزارشی ارائه می کند، و عصری را از زمان این پیامبر برای ما بتصویر می کشد که پرستش بتها جوامعِ روزگارِ وی را زیر پوشش گرفته بود ـ استدلال بت پرستان عصر ابراهیم را برای ما بیان می کند: " و اتلُ علیهم نبأ ابراهیم. اذ قال لأبیه و قومه ما تعبدون. قالوا نعبد أصناماً فنظلّ لها عاکفین. قال هل یسمعونکم اذ تدعون. أو ینفعونکم أو یضرّون. قالوا بل وجدنا آباءنا کذلک یفعلون "(19). و گزارش کارها و تلاشهای ابراهیم را در مبارزه با بت پرستی، بر مردم بخوان; وقتیکه او به پدر خوانده و گروه وابسته بخود گفت: چه چیزی را می پرستید ؟ پاسخ دادند: بتهایی را که همواره چشم انتظار و امید به آنها دوخته و در برابر آنها خاکساریم. ابراهیم گفت: آیا وقتی آنها را می خوانید درخواستِ شما را می شنوند یا سود و زیانی عاید شما می سازند، دلیل شما در پرستش آنها چیست ؟ گفتند: آباء و نیاکان خود را بر این سنت و رسم و شیوه یافتیم، و چون آنان چنین می کردند ما نیز چنین می کنیم، و راه و رسم آنها را ترک نمی گوییم. پاسخ مردم در برابر سؤال اعتراض آمیز ابراهیم این بود که به انگیزه تقلیدِ از پدران و نیاکان، بتها را پرستش می کردند; و علت و موجب دیگری در کار نبوده است.
این پاسخ اعترافی است ضمنی که بتها نه سودی عاید می سازند و نه زیان و آسیبی به آدمی وارد می کنند. قرآن کریم تحلیل و تعلیل دیگری را در عبادت و پرستش بت پرستان یاد می کند: " و قال انّما اتّخذتم من دون الله أوثاناً مودّة بینکم فی الحیوة الدّنیا "(20). و گفت: صرفاً شما در برابر خدای یگانه و در کنار او بتها را بخاطر حفظ دوستی و مجامله با یکدیگر، برای پرستش انتخاب کردید. این انتخاب و اتخاذ شما از اعتقاد شما ریشه نمی گیرد; بلکه برای نگاهبانی از دوستی متقابل شما که بزندگانی مادی شما می پیوندد بتها را برگزیدید تا همرنگ با یکدیگر باشید. انسانِ متمدن روزگار ما انواع و اقسام بتهای سمبلیک را برای جوامع بشری به ارمغان آوردند که در کنار خدا بعبادت و کرنش در برابر آنها روی می آورند که از آنجمله: ــ کرنش پرستش گونه در برابر شخصیتهایی چون زمامداران و ریاست مداران طاغوت مآبِ دنیای شرق و غرب می باشد که بخاطر قدرتهای دنیاوی و مادی و سلطه و اقتدار بصورت معبودانی در کنار خدا در آمدند، و در پیرامون اندیشه جوامع بشری اوهام و افسانه هایی را بهم بافتند ـ و مردم نیز چون کرم ابریشم این اندیشه ها را بر خویشتن تنیده اند ـ که آنانرا در مصافِ خدای یگانه می انگارند، و سخن آنانرا حقایقی نقض ناپذیر و غیر قابل تخلف تصور می کنند.
ترس و هراس از قدرتهایی که در کنار قدرت خداوند متعال جز قدرتهایی پوچ و پوشالی چیز دیگری نیست این زیر قدرتهای الهی (نـه ابــرقــدرتها) را بسان بتهایی هراس آفرین در آورده است. و وقتی در برابر صولت ابراهیمی بت برانداز درهم می شکنند باز هم دولتمردان کشورهای اسلامی و غیر اسلامی در برابر آنها بخود بیم راه می دهند. مگر تمام قدرتهای داخلی و خارجی دست بدست هم نداده بودند که ایران اسلامی را ـ با بکار گیری همه توان و نیروهایشان ـ از پای در آورند; ولی تاکنون بفضل الهی آنچنان در این اندیشه شیطانی ناکام و رسوا شدند که موجب گشت ملّتها چهره واقعی این بتهای بزک یافته از سلاح و رزم افزار مدرن را درست شناسایی کرده و منظره کریه و اشمئزاز آور آنها را شهود کنند. انقلاب اسلامی ایران ضمن آنکه آزمونی بزرگ بوده، هشداری است بتمام جوامع اسلامی که در معیت قرآن کریم و در سایه رهنمودهای آن و پایبندی و پایمردی نسبت بمحتوای آن می توان بر همه قدرتها چیره گشت. چنانکه حضرت امام خمینی (ره) این حقیقت را، با فداکاری خویش و در سایه قرآن کریم، اثبات فرمود.
منبع : www.hajj.ir
نویسنده : سید محمد باقر حجتی