پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک

پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک

حکمت مراسم حج

قسمت های ازحکمت مراسم حج را در ادامه مطالب ببینید

طواف یا طلیعه مراسم عمره تمتع:

وقتی مُحرم به سرزمین امن الهی در می آید; نخستین وظیفه ای را که باید آنرا ایفا کند هفت بار طواف بر گرد کعبه است. اما برای اینکه این تکلیف را برگزار نماید، سزا و مستحب است از باب بنی شیبه بر مسجد الحرام وارد شود(1)، تا بتِ هُبَل را که در این رهگذر مدفون است پایمال کند، و با اوّلین گام خویش در ورود بمسجد و پرستشگاهِ خدای یگانه، شرک ستیزی خود را قبل از طواف آغاز نماید. و با چنین عملی سمبلیک و رمزگونه جز خدای یگانه، همه معبودان دگر را لگد کوب سازد و برائت خود را از شرک و مشرکین اعلام نماید; و با طرد ایده شرک، آنگاه در خود استعداد و آمادگی برای طواف بر پیرامون خانه ای فراهم آوَرَد که مظهر یگانه پرستی است. نیای نخستین بشر; یعنی حضرت آدم (ع) که فرشتگان توحید پیشه و دراز پیشینه در یگانه پرستی، بخضوع و سجود در پیشگاهش مأمور گشته بودند پی و اساسِ این خانه را نهاد و برای اوّلین بار بر گرد همین خانه با راهنمایی فرشتگان بطواف پرداخت، و همین فرشتگان به آدم خاطر نشان شدند که ما هزار سال پیش از تو مراسم حج را بجای می آوردیم و چون پیشاهنگانی بر گرد این خانه، آدم را بطواف آن رهنمون شدند. بنابراین فرشتگان قرنها که با تعبیر هزار سال، سابقه طواف آنها در روایات گوشزد شده و ظاهراً نباید این تعبیر را در مرز و ظرف چنان شماری گرفتارِ تنگنا ساخت; و بلکه نمایانگر سابقه ای بس دیرینه تر از هزار سال.

 

تا درازای آغاز آفرینش هستی تا زمان خلقت آدم را در خود می گنجاند پیرامون این نقطه از کره خاکی و قلب تپنده توحید بطواف خود آغاز کرده و بدان تداوم بخشیدند; چون این نقطه همانگونه که در احادیث متعددی آمده، محاذی با عرش الهی و مطاف فرشتگان در عالم ملکوت است. مُحْرِم که در برابر نقطه ای محاذی عرش خدا، پایگاهی را احساس می کند، اگر چنان محوری را درست باز یابد و مبدأ این گردش و چرخش را درست شناسایی کند که از چه جایگاهی بدینسان بر زاویه ای از این خانه خود نمایی می کند، بارقه ای در دل او بهم می رسد که گامهای او را بمبدأ این طواف و گردش، به تحرک وا می دارد; و می فهمد که در چنین ایستگاهی است که باید همه توان بدنی و روحی خود را بکار اندازد و همه وجود خویش را برای گردش در پیرامون حریم الهی به پویایی و تحرک از همین نقطه وا دارَدْ: از حجر الاسود که هرگز در طول تاریخ بنای کعبه، به شرک نیالوده و مورد پرستش قرار نگرفته است. حاجی به کوی یار می رسد و با آغاز کردن گردش خود پیرامون خانه خدا از محلی که حجر الاسود در آن نصب شده است و ماجرای نصب آن نمایانگر حلّ اختلافات و درگیری مردمی بی فرهنگ و فاقد نظام و سازمان است باید با این نشانه همبستگی آفرین و اختلاف سوز با برادران و خواهران دیگری که فرهنگ و تعالیم اسلامی میان آنها وحدت برقرار ساخته همبستگی خود را استوارتر نموده و ریشه همه اختلافها را از بن برکنند.


ماجرا این بود که در مکّه سیلی براه افتاد و کعبه را ویران ساخت. مردم مکه از دیر باز بدان حرمت و ارج می نهادند، بر آن داشت آنرا بازسازی کنند. وقتی می خواستند کعبه را دوباره بر سر پا سازند مصالح ساختمانی آنرا از چوب و تخته های کشتیی تدارک دیدند که در ساحل دریا افکنده شده بود. این کشتی را پادشاه روم از قلزم مصر در سوی حبشه گسیل داشت تا در آن دریا کلیسایی را برپا سازند. مردم مکه کشتی یاد شده را خریداری کرده و برای بازسازی کعبه از مصالح آن بهره جُستند. وقتی تا محل نصب حجر الاسود، بنای کعبه را بالا بردند، میان آنها بر سر نصب آن اختلاف پدید آمد که چه کسی یا کسانی باید عهده دار نصب آن گردند. سرانجام بر سر آن شدند و چنین به توافق رسیدند: نخستین کسیکه از باب بنی شیبه وارد شود، او را بعنوان حَکَم و داور در رفع این اختلاف برگزینند. اولین کسیکه از این در بر مسجد الحرام درآمد رسول اکرم (ص) بود. و چون آنحضرت بصداقت و امانت و مبرای از هر گـونه زشتـیها و بدخواهیها نامور بود، او را محمد امین می خواندند و بهمین عنوان نامور شده بود.

 

لذا بر داوری آنحضرت در جهت حلّ این اختلاف و درگیری به توافق رسیدند و پیشنهادی را که آنحضرت ارائه فرمودند پذیرا شدند، حضرت هوشمندانه طرحی ریخت که رضای همه افراد را تأمین می کرد: ردای خود را بر روی زمین گستراند که گویند عبای طارونی بود; حجر الاسود را از جا برداشت و در میان این ردا یا عبا نهاد و چهار تن از قریش را ـ که سران آنها بشمار می رفتند; عتبة بن ابی ربیعة بن عبد شمس بن عبد مناف، اسود بن عبد المطلب بن عبد العزی بن قصی، ابو حذیفة بن مغیرة بن عمرو بن مخزوم و قس بوعدی سهمی ـ انتخاب فرموده و گفت: هر یک از این چهار نفر گوشه ای از ردا را برگرفته و بدین طریق حجر الاسود را از روی زمین برفرازند، و آنرا بمحل نصب آن، جا بجا کنند و خودِ آنحضرت حجر الاسود را از میان آن برداشت و در جاییکه هم اکنون قرار دارد نصب کرد. اینکار نخستین داوری اندیشمندانه و کاری آمیخته بفضیلت بود که تا آنزمان میان این مردم جلب نظر می کرد. یکی از همین ناظران ـ که قرشی بود ـ از اینکه قرشیان در مقابل داوری فردی که از آنها کم سالتر بنظر می رسید تسلیم شدند و به پیشنهاد او گردن نهادند به شگفت درآمده و اظهار داشت: من در شگفتم از این مردم، مردمی که از شرافت و عزّت و سروری برخوردارند، و پیر و سالخرده و کلانند کسی را که از همه آنها کم سن و سالتر و از تمام آنها تهی دست تر است، بعنوان حَکَم و داور و سرور خود گزین کردند; سوگند به لات و عزّی که او در آینده بر شما تفوق یافته، و شما را تحت ریاست خود گرفته، و بهره و نصیبها را میان شما توزیع نموده، و از این پس حیثیت و اعتباری شگرف در انتظار او خواهد بود(2).


این رویداد تاریخی علاوه بر آنکه می توان در لابلای آن نکاتِ ظریفی را جستجو کرد، آثار خوشایندی را به ارمغان آورده و رمز و سمبلی برای حقایقی بود که باید برای همیشه و جاودانه رهنمودی سازنده باشد. قبل از آنکه حجر الاسود با تدابیر هوشمندانه آنحضرت در جای خود نصب گردد، اختلاف و نزاع قریش نزدیک بود به درگیری شدید و جنگی خونین منجر گردد; اما کارآیی آنحضرت در داوری و فرزانگی او در اندیشه از این فاجعه پیشگیری کرده و همه گروهها را در این افتخار سهیم ساخت، بدون اینکه کمترین تفرقه و  اختلافی را بر انگیزد و یا باعث گردد گروه خاصی در نصب حجر الاسود ویژگی یافته و موجب تفاخر و مباهات قومی بر قومی دیگر گردد. نصب حجر الاسود آنهم بدینسان ـ که باید آنرا بازدهِ عنایت الهی برشمرد و اتحاد و  همبستگی این اقوام را به ارمغان آورد ـ اشارتی است به این نکته که باید کعبه با حجر الاسودش الهام بخشِ وحدت و همبستگی و انسجام کسانی باشد که در سوی آن و رویاروی با آن به نماز و نیایش می پردازند، و همه مسلمانان در برابر این نمودارِ وحدت آفرین، اختلافات را از میان برداشته و با یکدیگر برادرانه متحد گردند، و ربّ و خداوند گار یگانه ای که چنین کانون توحیدی را بنیاد نهاده پرستش نموده، و بکلمه توحید و حبل الهی که میان آنها پیوند استواری برقرار می سازد چنگ آورند و از هر گونه تفرقه و گسستن از یکدیگر سخت بپرهیزند.


طائفان بیت الهی و پروانه های در گردش پیرامون مشعل فروزان کعبه، بر مسجدی در می آیند که کعبه و رمز وحدت را در میان دارد. آنان می باید طواف و گردش خود را از همان نقطه ای آغاز کنند که در آن نقطه خدا پرستان از دیر باز، و حتی مشرکین قبل از طلوع خورشید اسلام بر سر آن به توافق و اتحاد رسیده بودند. فرشتگان و ملکوتیان با استلام حجر الاسود و بوسه زدن بر آن با نیایش زمینی و عالم ناسوتی، طلیعه طواف خود را افتتاح می کنند. و پس از ادای مراسم حج به آسمان بر می فرازند. اگر فرشته ای بسوی زمین از جانب خداوند گسیل شود و مأموریتی بدو وا گذار گردد، همراه با آن، زیارت خانه خدا از جمله وظایفی است که به ایفای آن توفیق می یابد و هیچ فرشته در سوی زمین فرو نمی آید مگر آنکه چنین توفیقی نصیب او می گردد(3). انبیا از آدم تا خاتم (ع) شرافت حج و طواف کعبه نصیبشان شد: ـ آدم ابو البشر براهنمایی جبرائیل آیین حج را فرا گرفته و با هفت شوط طواف بر گرد کعبه چنین فضیلتی را درک کرد(4). ـ شیث نبی (ع) بدینسان مراسم حج برگزار کرد(5). و توانست بهمان امری توفیق یابد که آدم ابو البشر ـ از طایفه انسی و آدمیان و آفریده های ساکنان زمین ـ بدان کامیاب گردیده و از پی نخستین انسان موحد با این کانون توحید انس و آشنایی برقرار ساخت. شمار انبیایی را که توفیق حج و طواف، نصیب آنها گشت تا هفتاد و پنج تن یاد کردند(6). که در میان آنها قبل از حضرت ابراهیم (ع): ـ قوم حضرت هود (ع) را داستانی در خور دانستن است.

 

آنحضرت قوم عاد را به پرستش خدای یگانه فرا می خواند; لیکن آنان به ندای هود پاسخ مثبت نمی دادند، و بتکذیب او دلخوش بودند. خداوند مدت سه سال سرزمین آنانرا از بارشِ باران محروم ساخت. شماری از کسان خویش را رهسپار کعبه ساختند تا از خداوند بخواهند بر سرزمینشان باران بباراند. اینان طی چهل روز بر گرد کعبه بطواف می پرداختند و آیین حج را بجای می آوردند(7). آنچه بیش از همه درباره کعبه و حج، اذهان را بخود مشغول و معطوف می سازد جریان مربوط به: ـ حضرت ابراهیم خلیل است که سرزمین فراموش شده مکه را آباد کرد، سرزمینی که نه حاصلخیز بود و نه کسی رغبت اقامت در آنرا داشت، و می باید این نقطه از کره زمین بخاطر وجود کعبه در آن، بلند آوازه گردد. ابراهیم که از حیثیت والایی از نگاه یهود و نصاری و مسلمین برخوردار است و از آنرو که همه انبیای پس از او، از ذریّه و نسل و نژاد او هستند، به ابو الانبیاء نامبردار است، در راه دعوت مردم بخدای یکتا کمترین دریغی در مجاهدت و فداکاری او دیده نمی شود، و در طریق عقیده توحیدی و آرمان الهی آنچنان خطر می کرد که بارها در معرض مرگ قرار گرفت; ولی هرگز از پایمردی خود دست ننهاد. ابراهیم در سرزمین اور ـ که میان دجله و فرات در قسمتِ هامون بطرف جنوب قرار دارد ـ پرورش یافت.

 

و تاریخ، گویای آنست در زمانیکه ابراهیم در عراق می زیست تمدن و فرهنگِ بابِل بر عراق حاکم بود. مردم بابِل بتهای متعددی را پرستش می کردند و  هر شهری را ربّ و خداوندگاری بود، هر چند رسماً در برابر اِله اعظم خاضع بودند و شمار آلهه و بتها نیز رو بقلّت و کاستی نهاده بود. ابراهیم در این محیط ـ که تعدّد آلهه در آن جلب نظر می کرد و پیکره هایی برای آنها تراشیدند و در پرستشگاهها نصب کرده بودند ـ می زیست، اما با فکر صائب خود احساس می کرد که خدا یکی است و آن قدرتیکه بر هستی حاکم است یکتا و مُبرّی از همتا می باشد; لذا تصمیم گرفت مردم را از خرافه شرک برهاند و افکار و اندیشه های آلوده آنانرا از هر گونه تصوراتِ غلط و به بیراهه افتاده بپیراید. خداوند متعال حضرت ابراهیم را با الهاماتِ هدایت آفرین، از رشد و ره یابی برخوردار ساخته و او را موظف کرد که جامعه محیط خود را هشدار داده، اذهان آنها را از هاله های تیره شرک بسترد: " و لقد آتینا ابراهیم رُشدَهُ من قبل و کنّا به عالمین. اذ قال لأبیه و قومه ما هذه التماثیل التی أنتم لها عاکفون "(8). براستی (پیش از موسی و پیامبر گرامی اسلام (ص) نیروی بینش راه صحیح را به ابراهیم اعطا کردیم و به لیاقت و صلاحیت او برای اعطای چنین نیرو، و یا به شایستگی او برای احراز نبوت آگاه بودیم. ابراهیم وقتی دید که به پرستش بتها دلخوشند به پدر خوانده و مردم محیط خود در مقام سرزنش آنان گفت: این مجسمه های دست سازِ شما، که به پرستش آنها دل بسته و بدانها روی آورده اید، چیست ؟!


ابراهیم لحظه ای از تحقیر ایده های شرک آلود جامعه خویش باز نایستاد و از تهدید پدر خوانده خود و نیز طاغوتیان کمترین هراسی بخود راه نداد. چون دید در برابر هشدارها و ارشادهای او وقعی نمی نهند بچاره اندیشی پرداخت، و نقشه ای بس هوشمندانه را طراحی کرد تا از رهگذر آن، افکار آنها را بکار انداخته و سرانجام به بی ثمر بودن و عجز و ناتوانی معبودان خویش زبان دل به اعتراف گشایند. در صدد درهم کوبیدن بتها برآمد و این خود یک راه و رسم عملی برای شرک زدایی و ایجاد روحیه توحید در مردم بود تا بازیابند که بتها نه تنها سود و زیانی از ناحیه آنها عائد انسان نمی گردد; بلکه قادر نیستند از آسیبی که به آنها روی می آورد دفاع نمایند. پیداست که برهان و دلیلِ عملی دارای کارآیی بیشتری از وعظ و ارشاد است. ابراهیم (ع) بتها را سرنگون کرده و آنها را درهم شکست. و با درهم کوفتن آنها عملاً استدلال کرد که پرستش بتها بس نادرست و به دور از عقل و خرد است. اگر این بتان شایسته احراز عنوان آلهه می بودند از خویشتن حمایت می کردند و به کسیکه نسبت به آنها سوء قصد ! می کرد و با تبر با آنها نبرد ! آغاز کرده بود، آسیب می رساندند. هر چند که ابراهیم را بمحاکمه گرفتند; اما با پاسخی که در عمل، آنرا بکار گرفته و  تبر را بر گردن بت بزرگ نهاده بود، در مقام پاسخ بازپرس گفت: " بَلْ فعلهُ کبیرهم هذا فاسألوهم إن کانوا ینطقون "(9).

 

بتهای شما را این بت بزرگ درهم شکسته است ! اگر باور نمی دارید از آنها بپرسید، به این شرط اگر بتوانند زبان به سخن بگشایند ! این پاسخ ابراهیم آنانرا متوجه اشتباه و کارهای نابخردانه آنها کرده و بخوبی احساس کردند راه نادرستی را در پرستش بتها می نوردند: " فرجعوا الی أنفسهم فقالوا إنّکم أنتم الظّالمون "(10). بخود آمدند و اندیشه راکدشان بکار افتاد; لذا گفتند: شما مسلماً در پرستش این بتها بخویشتن ستم می رانید. ابراهیم از خُردسالی اهل استدلال بوده و چنان بدان خو گرفته بود که همواره با فرزانگی و اندیشمندانه می زیست، و با دلیل و برهانی گویا با همه مردم سخن می گفت، و به نمرود که تا حدّ الوهیت باد در دماغش افتاده بود، چنان محاجّه نمود که بهت و حیرتِ حاضران محفل او را موجب گردید: " ألم تر إلی الّذی حاجّ إبراهیم فی ربّه أن آتاه الله الملک اذ قال ابراهیم ربّی الّذی یُحیی و یمیت قال أنا أُحیی و أُمیت قال ابراهیم فانّ الله یأتی بالشّمس من  المشرق فأت بها من المغرب فبهت الّذی کفر، و الله لایهدی القوم الظّالمین "(11). آیا به آن کسیکه خداوند مُلک و زمامداری را به او اعطا کرد ـ و طغیان روحی او موجب گشت که مدّعی الوهیت گردد ـ نمی نگری که درباره خدای یگانه با ابراهیم به محاجّه و ستیز متوسل شد تا حیثیت پوشالی خود را واقعی جلوه دهد. وقتی ابراهیم گفت ربّ و خداوندگار من قادر بر زنده کردن است و هم مرگ جانداران در ید قدرت اوست.

 

نمرود گفت: من هم بر چنین کارهایی توانا هستم وقتی ابراهیم دید نمرود از حربه عوام فریبی سود می جوید، و خود و اطرافیانش را با عملی نابخردانه بیش از پیش بغفلت و بی خبری از حقایق سوق می دهد، دلیلی را که حتی عوام و توده مردم عادی پذیرای آن هستند اقامه کرد و فرمود: خداوند یکتا خورشید را از مشرق بر می آورد; تو آنرا از مغرب برآور. نمرود که بر کفر و ادعای الوهیت خود پافشاری می کرد، در برابر این استدلال مبهوت و دچار سرگیجه شد; چرا که خداوند، مردمی را که دانسته و خواسته با اصرار بر کفر و شرک، با خویشتن ستم پیشه اند براه نمی آورد. شرک ستیزی ابراهیم (ع) و اهتمام او در نشر روحیه توحیدی در میان جوامع معاصرش در جای جای قرآن کریم جلب نظر می کند، و می بینیم هرگز کمترین تزلزلی در پایداری و پایمردی او در این مبارزات و مجاهدت دیده نمی شود و در درون قفصِ منجنیق که او را بفضا پرتاب می کردند تا قعر تل عظیمی از آتش که در میانش افکنده شد جان و زبانش گویای توحید و مبلّغ بی وقفه و با شهامت برای جایگزین شدن یکتا پرستی در بسیط گیتی بود. سرانجام، ابراهیم (ع) می باید نقاطی را برای اشاعه توحید و یکتا پرستی پشت گذارد تا بمکه درآید و کانون توحید جهانی را در این سرزمین بنیاد کند.


کوچیدن بمصر:

ابراهیم (ع) مدّتی در حرّان اقامت گزید و با دختر عمه اش ساره ازدواج کرد، اما جز حضرت لوط (ع) و شماری اندک از مردم، بدعوت توحیدی او پاسخ مثبت ندادند، بمهاجرت از این دیار مصمم گشت. علت آن درگیری شدید و فرساینده ای بود که میان این اقلیت خدا پرست پدید آمده بود لذا از آنها روی گردان شد: " فآمن له لوط و قال انّی مهاجر الی ربّی انّه هو العزیز الحکیم "(12). لوط (ع) [و تنی چند] به ابراهیم در حرّان ایمان آوردند، و گفت مسلّماً من بسوی خداوندگار کار سازم از این دیار می کوچم; چرا که او فرازمندِ شکست ناپذیر فرزانه است. خداوند چنین پایگاه روحی حضرت ابراهیم و همرزمان او را در پایمردی بر توحید، و گریز ناگزیر او را می ستاید، و به بیزاری و نفرت آنها از محیط عفن و شرک آلود حرّان ارج می نهد: " قد کانت لکم أُسوة حسنة فی ابراهیم و الّذین معه اذ قالوا انّا بُراء منکم و ممّا تعبدون من دون الله کفرنا بکم و بدا بیننا و بینکم البغضاء أبداً حتّی تؤمنوا بالله وحده..."(13). ابراهیم و کسانیکه او را در توحید همیاری کردند، اسوه و سرمشقی شایسته پیروی و نیک مقتدایی بودند; چرا که بجامعه مردم حران اخطار کردند، محققاً ما از شما و  معبودانی که در کنار خدای یگانه آنها را می پرستیدند، بیزار و گریزانیم، ما ناباوری و  انکار خود را در برابر عقیده های خرافی شما اعلام می نماییم و برای همیشه میان ما و شما بغض و کینه و نفرت حکم فرماست مگر آنگاه که بخدای یگانه ایمان آورید.


ابراهیم و همراهان بسرزمین شام روی نهادند. مدت کوتاهی در آن درنگ نمودند; اما قحطی و کمبود آذوقه و خشکسالی آنانرا بر آن داشت آنرا ترک گفته و آهنگ مصر نمایند. از مصر به فلسطین بازگشت. همسرش و نیز هاجر که خدمتکار او بود، او را همراهی می کردند. ابراهیم علاقه داشت دارای فرزندی شود و ساره همسر ابراهیم چون سالمند و  عقیم و سَتَرْوَن بود به ابراهیم پیشنهاد کرد با هاجر ازدواج کند تا خداوند فرزندی به او ارزانی دارد. ثمره این ازدواج تولد حضرت اسماعیل بود. در سِفر تکوین آمده است: و اما اسماعیل، من گفتار و درخواست تو را درباره او شنیدم و من هم اکنون مقدم او را تبریک گفته و برکاتی از سوی خود نصیب او می سازم، و فزونی را در نسل و نژاد او بهم می رسانم و... و او را بصورت امت بزرگی مقرر داشته و جمع فراوانی از تبار او را در دنیا فراهم می آورم(14). اینمطلب را باید بشارتی به امت حضرت محمد (ص) برشمرد; زیرا آنحضرت و نیز عربِ حجاز از نسل و نژاد اسماعیل بودند. این وعده و نوید درباره ذریه و نسل اسماعیل بوسیله پیامبر اسلام (ص) و امت او تحقق پذیرفت. 


هجرت ابراهیم و اسماعیل (ع) بمکه:

پس از زادن اسماعیل، هاجر از اینکه فرزندی چون او را در کنار خود احساس می کرد، بخود می بالید و همین حادثه، حسرت و غیرت را در ساره بر می انگیخت. از ابراهیم درخواست کرد که آن دو را از محیط زندگانی او دور نگاه دارد; چرا که حضور آنها در جایگاهی که زندگانی می کرد برای ساره تحمل ناپذیر می نمود. ابراهیم به درخواست هاجر ـ برای هدفی که خدا می خواست ـ پاسخ مثبت داد. خداوند به ابراهیم وحی کرد هاجر و اسماعیل را با خود همراه ساخته و با آنها ـ در حالیکه اسماعیل طفلی شیرخوار بود ـ بمکه رهسپار گردند. اراده خداوند راهنمای این سفر سرنوشت ساز بود; و سفر ادامه یافت تا آنجا که خداوند متعال به ابراهیم فرمان داد در سرزمینی به دور از آبادی، در پایگاهی که بیت الله الحرام بنا می شود درنگ کند، و پایان سفر آنها و مقصدشان را در این نقطه اعلام کرد. ابراهیم، هاجر و اسماعیل را در این سرزمین خشک و فاقد آب و گیاه فرود آورد، و آنانرا تنها گذاشته و خود از راهی که آمده بود بازگشت. هاجر از پی او آمد و گفت: کجا می روی و  برای چه کسی ما را در این وادی وحشتناک و سرزمین خشک وا می گذاری ؟ چند بار هاجر برای بر انگیختن عاطفه و احساس پدر و فرزندی و همسری، این سخن را تکرار کرد; ولی ابراهیم با بی تفاوتی راه باز گشت را ادامه می داد. هاجر گفت: آیا خداوند تو را به اینکار فرمان داده است ؟ پاسخ داد: آری. هاجر گفت: در اینصورت خداوند ما را مورد بی اعتنایی و بی مهری خود قرار نمی دهد. آنگاه بجایی که اسماعیل را در آن گذارده بود مراجعت کرد.


اما ابراهیم علیرغم آنکه بچنین کاری از سوی خدا دست یازید، قلبش پریشان بوده و از فراق زن و فرزندش سخت افسرده بود; ولی اراده خداوند بر اراده او چیره گشت و خویشتن را تسلیم امر الهی احساس می کرد و راه بازگشت را ادامه می داد و به درگاه پروردگارش می نالید و او را با آن سخنی که خداوند در قرآن کریم بازگو فرموده، می خواند: " ربّنا انّی أسکنت من ذرّیتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرّم ربّنا لیقیموا الصّلوة فاجعل أفئدةً من النّاس تهوی الیهم و ارزُقهم من الثّمرات لـعـلّـهـم یشکـرون "(15). پروردگارا ! تو می دانی که من براستی زن و فرزندم را در درّه ای که فاقد آب و گیاه و غیر قابل کشت و زرع است کنار خانه محترم تو سُکنی دادم، پروردگارا ! اینکار از آنروست که نماز را بپای دارند. پس قلبهایی از مردم را بسوی آنها معطوف ساز تا برای دلگرمی آنها و رهایی آنان از تنهایی بسوی آنها جلب شود، و از ثمرات و آذوقه های در خور به آنها ارزانی دار تا سپاس نعمتهای تو دارند. ابراهیم با این دعا و درخواست، بخداوند متعال عرضه می دارد که من خانه تو را بازسازی کرده و از نو آنرا بنیاد می کنم، خانه ای که از آن پس آنرا ارج نهند. هدف من از وا گذاردنِ آنها اینست که پرستش تو را که یگانه ای، در پیش گرفته و وظیفه خود را در امر توحید و یکتا پرستی ایفا نمایند.


هاجر در برابر فرمان الهی رام گشته و با خاطری آرام و مجهز به صبر و شکیبایی می آسود; و مدتی از توشه ای که بهمراه خویش آورده بود و آبی که ابراهیم در اختیار آنها قرار داده بود، زندگانی را بسر می آوَرْد تا اینکه آب و غذای آنها تمام شد و از این پس چیزی در اختیار نداشتند که از رهگذر آن تغذیه کنند و یا تشنگی خود را فرو نشانند. فشار عطش که او و طفل شیرخوارش را شکنجه می داد، فرساینده و تحمل ناپذیر گشت. نگاههای تأثر آمیز و اندوه زای او بفرزندش که از شدّت تشنگی بخود می پیچید نمی توان در جمله و سخنی تصویر کرد. هاجر نمی توانست این منظره دردناک را تحمل کند. از جای برخاست و دویدن را آغاز کرد و احیاناً با هروله به اینسو و آنسو، اطراف خویش را به جستجو می گرفت. برفراز جایی بس بلند که به صفا نامبردار است بالا رفت و نگاهش را به اطراف می گرداند تا شاید جرعه ای آب برای فرزندش که جگرش از تشنگی تفتیده بود سراغ کند; اما آنچه بنظر نمی رسید آب بود. از فراز کوه صفا بزیر آمد و بسان انسان سرگردانی که نمی داند باید چه کند با گامهایی سریع بسوی مکان مرتفعی که مروه نام دارد آهنگ نمود و برفراز آن آمد; لیکن در آنجا نیز با نگاه گردانی در پیرامون خود، جایی را که بتوان آب را در آن سراغ گرفت بنظرش نرسید. آنگاه به صفا بر فرازید، و هفت بار این شُد و آمد و رفت و بازگشت از صفا به مروه را تکرار کرد; و با تمام توان و رمقی که داشت میان صفا و مروه را درنوردید و ناگزیر برفراز آنها در جستجوی آب، نگاه نومیدانه خود را به اطراف می دوخت تا سرانجام بر بالای کوه صفا صدایی بگوشش رسید.

 

نگاهش را برگرداند; فرشته ای را در کنار زمزم رؤیت کرد که با بال خود زمین را می کاوید و این کاوش بجوشیدن آب از زمین سر برآورد. هاجر این چشم انداز هیجان آور را دید و غرق در سرور و شادمانی شد و از این آب، جرعه هایی به اسماعیل نوشاند و خود نیز از آن نوشید و سیراب گشتند. پرندگان پس از جوشیدن این آب، به این نقطه به پرواز و فرود درآمدند; خدای مهربان که همه پدیده هستی را با رحمت خویش همواره و بی وقفه مورد عنایت قرار می دهد، با پدید آوردن آب در این نقطه و جذب مرغان و پرندگان، اندکی از غربت و تنهایی آنها کاست. از آنها پس گروهی از قبیله جُرْهُم در فاصله ای نزدیک به این نقطه ره می سپردند; پرندگان را دیدند در اطراف این نقطه که در حال پرواز و فرود آمدن هستند. از هم پرسیدند این پرندگان باید در جایی پرواز و فرود داشته باشند که آبی در آن نقطه سراغ کرده باشند، آیا شما در این نقطه از دره، آبی را تا کنون سراغ کرده اید ؟ پاسخ دادند: نه. یکی از افراد گروه را بمحل فرود آمدن پرندگان برای کسب اطلاع گسیل داشتند; او پس از باز گشت شادی کنان مژده داد که در این نقطه آبی پدید آمده است. همگی در سوی این مکان راهی شدند و هاجر را با کودک شیرخوارش دیدند. به او گفتند: اگر اجازه می دهی ما نیز با تو در این جایگاه اقامت گزینیم; آب از آنِ توست و ما را سهمی در آن نیست. هاجر به آنها خوش آمد گفت. آنان نیز این مکان را بعنوان میهن جدید برگزیدند. اسماعیل در چنین مکان مقدسی پرورش یافت و نوجوانی برومند گشت و زبان عربی را از قبیله جُرْهُم فرا گرفت. 


فرمانبرداری از خداوند تا اوج قربانی فرزند:

حضرت ابراهیم (ع) اسماعیل را در مکه رها کرد. اما پیوند مهر پدری و فرزندی تا زمانیکه مرور ایام، اسماعیل را تا سن نوجوانی پیش بُرد هرگز از دل ابراهیم نسبت به او گسسته نشد و اسماعیل را هیچگاه فراموش نمی کرد، و بهیچوجه کانون پر عاطفه قلبش، جایی خالی از اسماعیل نبود; هر از چندی او و همسرش را دیدار می کرد. در یکی از این دیدارها ابراهیم در عالم رؤیا مأمور شد فرزندش اسماعیل را سر ببرد. از آنجا که رؤیا و خواب دیدن انبیا، صادق و راستین و حق است ـ چرا که بمثابه وحی از جانب خدا باید تلقی شود ـ تصمیم گرفت این مأموریت فرا سنگین را اجرا کند. از اینکه اسماعیل تنها فرزند و یادگار اوست مانع از آن نمی شد در مقام امتثال امر الهی هر چند که سالخورده شده است فرزندش را قربانی کند. قرآن کریم از این جریان و حادثه شگرف و پایمردی ابراهیم در طاعت از فرمانِ الهی، چنین بازگو می کند: " و قال انّی ذاهب الی ربّی سیهدین. ربّ هب لی من الصّالحین. فبشّرناه بغلام حلیم. فلمّا بلغ معه السّعی قال یا بنی انّی أری فی المنام أنّی أذبحک فانظر ماذا تری قال یا أبتِ افعل ما تؤمر ستجدنی ان شاء الله من الصّابرین. فلمّا أسلما و تلّه للجبین. و نادیناه أن یا ابراهیم. قد صدّقت الرّؤیا انّا کذلک نجزی المحسنین. انّ هذا لهو البلاء المبین. و فدیناه بذبح عظیم. و ترکنا علیه فی الآخرین. سلام علی ابراهیم. کذلک نجزی المحسنین. انّه من عبادنا المؤمنین. و بشّرناه بإسحق نبیّاً من الصّالحین "(16). ابراهیم گفت: تحقیقاً در سوی خداوندگارم روانم، و آهنگ سوی او دارم. پروردگارا ! مرا فرزندی شایسته موهبت فرما. پس در پاسخ بدرخواستِ او، وی را به نوجوانی بردبار نوید دادیم.

 

و چون اسماعیل با پدر بجایی رسیدند که باید در آنجا دست بکار گردند ابراهیم به او گفت: فرزند عزیزم ! حقاً در خواب دیدم تو را ذَبْح می کنم، بنگر که رأی تو چیست ؟ گفت: پدرم آنچه بدان مأمور شدی بکار بند، اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهی یافت. چون هر دو در برابر امر الهی تسلیم شدند و اسماعیل را بر پیشانی بر روی زمین خواباند و دست بکارِ ذَبْحِ او شد، بدو بانگ برآوردیم ای ابراهیم، تو خوابت را عملا باور داشته و آنرا به حقیقت پیوستی، بدینسان ما درستکاران را پاداش نیک می دهیم. اینکار، آزمایشی آشکار و عاری از ابهام است. ابراهیم را با گوسفندی بزرگ باز خرید کردیم. و نام نیکوی او را در نسلهای پسینیان جاوید ساختیم. درود بر ابراهیم، ما درستکاران را این چنین پاداش می دهیم; چرا که او از بندگان با ایمانِ ما بود. او را به اسحاق، پیامبری از زمره پیامبران صالح، شمرده و نوید دادیم. آری وقتی ابراهیم در مقام اجرای امر الهی بر آمد و کارد بدست گرفته و بر گلوی نازک اسماعیل نهاد تا از قفا سر او را از پیکر جدا سازد; اما کارد از بریدن کُند و ناتوان گشت. در اثنای آن، خداوند به ابراهیم فرمود: از ادامه کار دست باز دارد. چرا که هدف از آزمایش او در پایمردی نسبت به اوامر ما کاملا محقق گشته بود; و معلوم شد تو در اجرای اوامر من کمترین دریغ را روا نخواهی داشت و باید بدست تو که بتها را از معابد و از دل مردم واژگون ساختی بنای کعبه که مظهر توحید و سمبلِ بیزاری از شرک است انجام گیرد.


گویند: روزی حضرت ابراهیم (ع) بمکه درآمد و وارد خانه اسماعیل شد; لیکن او را در سرای خویش ندید. همسر اسماعیل را ـ که پدر شوهر خود را نمی شناخت ـ در میان خانه یافت. از او جویای اسماعیل شد پاسخ داد که برای شکار از خانه بیرون رفته است، ابراهیم از اوضاع و احوال آنها پرسید همسر اسماعیل گفت در سختی و تنگدستی بسر می بریم. و از اوضاع بد خود، زبان به شِکْوه و گله گشود. آنگاه ابراهیم پرسید آیا ضیافتی در سرای شما انجام می گیرد، آیا آب و غذایی در خانه دارید ؟ گفت: نه میهمانی داریم و نه آب و غذایی در خانه. وقتی ابراهیم حالتِ نارضایی را در این زن احساس کرد و دید که او به آنچه خدا برای آنها مقدر کرده دلخوش نیست و از کیفیت زندگانی خود با همسرش اسماعیل خشمگین است، و از ورود ابراهیم استقبال بعمل نیاورده و مقدم این تازه وارد سالخورده را گرامی نداشته، برای ابراهیم چنین همسری در پرورش اسماعیل ناخوشایند می نمود. لذا ابراهیم به او گفت: وقتی شوهر تو بخانه بازگشت سلام مرا به او ابلاغ کن و بگو آستانه در منزل خود را جابجا کرده و آنرا تغییر دهد. ابراهیم از راهیکه آمده بود بازگشت و اسماعیل بخانه مراجعت کرد و احساس نمود جریانی در غیاب او اتفاق افتاده است. از همسرش پرسید: کسی نزد تو آمد ؟ گفت: آری، پیرمردی وارد شد و چنین و چنان گفت. و درباره تو از من سؤال کرد و من واقعِ امر را برای او گزارش کردم. اسماعیل گفت: آیا تو را بچیزی سفارش نکرد ؟ گفت: چرا; بمن گفت که سلام او را بتو ابلاغ کرده، و از من خواست بتو بگویم آستانه در منزلت را تغییر دهی.

 

اسماعیل گفت: آن پیر سالخورده، پدرم ابراهیم بود و مرا فرمان داد از تو جدا گردم، برو بخانواده خود باز گرد. اسماعیل او را طلاق داد و زنی دیگر را بهمسری گرفت. مدتی از غیبت ابراهیم گذشت، آنگاه آهنگ مکه نموده و بر سرای اسماعیل درآمد. این بار نیز اسماعیل در خانه حضور نداشت. همسر جدیدش در خانه بود، و از ابراهیم استقبال کرده و به او خوش آمد گفت، پرسید: آیا مراسم میهمانی در خانه شما بر پا می شود ؟ گفت: آری، این زن، ابراهیم را بمیهمانی فرا خواند و مقدمِ او را گرامی داشت. ابراهیم از وضع و حال آنها پرسید; پاسخ داد: ما در شرایطی خوب و مطلوب و فراوانی روزی بسر می بریم و خدای را نیز سپاس گزارده و از او اظهار رضا و خوشنودی می کنیم. ابراهیم گفت: وقتی شوهر تو بازگشت سلام مرا به او برسان و بگو که آستانه در خانه خود را تغییر ندهد; بلکه در جای خود نگاه دارد، آنگاه ابراهیم از سرای اسماعیل باز گشت. اسماعیل شبانه بخانه آمد و همسرش برای او آمدن آنمرد سالخورده را گزارش کرد و وصف و حالش را برای اسماعیل توضیح داد و گفت: توصیه ای داشت که من باید آنرا بتو بگویم که آستانه در را در جای خود حفظ کرده و جابجایش نسازی. اسماعیل بهمسرش گفت: او پدرم ابراهیم بود که توصیه کرد از تو نگاهداری بعمل آورم و از تو جدا نشوم. اسماعیل در طول حیات خویش با همین همسر، عمر خود را بسر آورد و همین همسر مادر فرزندانی است که از دیر باز گروه زیادی افتخار می کنند از تبار و نژاد اسماعیل بوده و هستند.


ابراهیم و اسماعیل و بنای کعبه:

مدتی دور و دراز حضرت ابراهیم (ع) به دور از فرزندش اسماعیل بسر برد. اما برای کاری بس بزرگ و سر نوشت ساز نزد فرزندش باز گشت. خدا به ابراهیم فرمان داد که کعبه را بنا کرده و آنرا باز سازی کند تا بعنوان نخستین خانه ای که برای پرستش خدای یگانه بنیاد می  شود مورد استفاده قرار گرفته و آنرا از نو تجدید کند. ابراهیم در جستجوی فرزند خود اسماعیل می پویید که سرانجام او را در کنار زمزم سرگرم تراشیدنِ تیر یافت. ابراهیم و اسماعیل همدگر را در آغوش گرفتند و از شدت خوشحالی و سرور یکدیگر را لبریز از محبت و عواطف ساختند. پس از آنکه دیدار ابراهیم از فرزندش و اقامت وی نزد او با وضع خوش آیندی ادامه یافت فرجامش آن بود که خداوند متعال ابراهیم را مأمور ساخت خانه ای برای عبادت او در همانجا بنا کند و جای آنرا خداوند به ابراهیم خاطرنشان ساخت، جاییکه از اطراف و پیرامونش بلندتر می نموده و نزدیک محل و نقطه دیدار آنها بود. اسماعیل به پدر عرض کرد: امر خداوندگار کار سازِ خود را اجرا کن و من نیز با تو در اینکار بزرگ بهمیاری بر می خیزم. ابراهیم بنای خانه خدا را در عهده داشت و اسماعیل سنگ و گل می آورد و در اختیار او می نهاد. آنگاه به اسماعیل گفت: سنگ زیبایی را بیاور تا آنرا بر رکن قرار دهم و این سنگ نشانه ای برای مردم بعنوان مبدأ طواف آنها باشد. جبرائیل، اسماعیل را به حجر الاسود رهنمون گشت، و او آنرا بر گرفته و در جای خود نهادند، و همواره که بنای کعبه را بالا می بردند، این دعا را می خواندند: " ربّنا تقبّل منّا انّک أنت السمیع العلیم "(17).


وقتی بنای کعبه با بنّایی و معماری ابراهیم و کارگری اسماعیل بالا رفت، و ابراهیم سالمند از بالا بردن سنگ احساس ناتوانی می کرد بر روی سنگی که آنرا بعنوان مقام ابراهیم می شناسیم پای می نهاد و وقتی ناحیه ای از دیوار به پایان می رسید این سنگ از آن ناحیه به ناحیه دیگر جابجا می شد; و ابراهیم بر روی آن می ایستاد و دیوار آن ناحیه را سنگ چین می کرد. و بدینسان سنگ جابجا می گشت تا بنای دیوارهای اطراف به پایان رسد. گویند این سنگ از قدیم الأیام پیوسته به دیوار کعبه بود تا زمان عمر بن الخطاب آنرا اندکی از بیت جدا کردند و در جاییکه هم اکنون قرار دارد نهادند. قرآن کریم اشارتی به بنای کعبه دارد، آنجا که می فرماید: " و اذ جعلنا البیت مثابةً للنّاس و أمناً و اتّخذوا من مقام ابراهیم مصلّی و عهدنا الی ابراهیم و اسماعیل أن طهّرا بیتی للطّائفین و العاکفین و الرّکّع السّجود. و اذ قال ابراهیم ربّ اجعل هذا بلداً آمناً و ارزق أهله من الثّمرات مَن آمن منهم بالله و الیوم الآخر قال و من کفر فأُمتّعه قلیلا ثمّ أضطرُّهُ الی عذاب النّار و بئس المصیر. و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسمعیل ربّنا تقبّل منّا انّک انت السّمیع العلیم "(18). بیاد آور زمانی را که: خانه خود را مرکز تجمع مردم و جایگاه امنی قرار دادیم و مقام ابراهیم را بعنوان محل اقامه نماز انتخاب کنید. ما ابراهیم و اسماعیل را گفتیم خانه مرا برای طواف کنندگان و معتکفان و مقیمان و راکعان و سجده گزاران، پاکیزه دارید.

 

خاطر نشان می سازیم آنوقتی را که ابراهیم گفت: خداوندگارا ! این جایگاه را شهر و سرزمینی برخوردار از امنیت قرار ده و به آن دسته از مردم این شهر که بخدا و روز واپسین ایمان دارند از هر بَر و میوه و ارزاق ارزانی دار. خدا فرمود هر که در این پایگاه مقدس راه کفر در پیش گیرد، اندکی او را هر چند برخوردار می سازم اما سرانجام بعذاب آتش دوزخ ناگزیرش کنم، عذابی که بد فرجامی برای انسانهاست. آن زمانی را بیاد آور که ابراهیم و نیز اسماعیل پایه های خانه خدا و  کعبه را بالا می بردند می گفتند: خداوندگارا ! از ما بپذیر که تو شنوای دانایی. خداوند متعال طی این آیات یادآورِ نعمتی بس عظیم به قاطبه مسلمین جهان می گردد و آن عبارت از مقرر کردن و تحقق بخشیدن بنای بیت الله الحرام بعنوان مقصد و هدفی است که باید به دیدار آن همت گمارند و آنرا بصورت مرجعی قرار داده که باید برای پرستش بسویش از دور و نزدیک بکوچند; چنانکه آنرا قرارگاه امنی برای هر خائف و بیمناک از آسیبها و تهاجمها مقرر فرمود. آنکه بر حرم الهی در می آید هیچکسی نمی تواند او را بیازارد. و این حقیقت، مسأله ای است که از دیر باز در مورد این مکان بر سر آن بتوافق رسیده بودند، و قداستی را برای آن می شناختند که از رهگذر آن هیچکسی را روا نبود بر حریم این حرم تعدّی کند. خداوند بدعای ابراهیم پاسخ مثبت داده و همه گونه ارزاق در این سرزمین که فاقد آب بوده و بوته و گیاهی قابل توجه در آن نمی رویید بسوی آن کشاند; چنانکه این حقیقت از دور دست ترین اعصار تا زمان ما آشکارا جلب نظر می کند.


بحث ما در مسأله طواف به سرگذشت گذرای بنای کعبه توسط ابراهیم و اسماعیل انجامید و خواستیم خاطرنشان سازیم که حاجیان بر گرد چه خانه ای طواف می کنند، خانه ای که مطاف فرشتگان و شمار فراوانی از انبیا تا زمان حضرت ابراهیم بوده، و یکتایی معبود و وجودی را که ـ فقط و بتنهایی درخور پرستش است ـ در اذهان ما بیدار می سازد. و چنین هدفی، ابراهیم شرک ستیز و بت شکن را درخواست می کرد که کانون توحید را از نو بنا و بازسازی کند; ابراهیمی که در جهت احیای اندیشه توحید و یکتاپرستی لحظه ای آرام نمی گرفت، و پیشینه مبارزات او با شرک، توأم با بانگ و فریادی آغاز شده بود که بابل را ـ که حدود سی و هفت قرن را در پرستش بتها پشت سر نهاده بود ـ لرزاند، فریاد و بانگی که طنین صدای آن در هر عصر و هر محیطی همواره سامعه بشری را می نوازد; زیرا پرستش بتها ـ این پرستش فرو مایه که عقل و خرد آدمی را به ابتذال و فرو هشتگی سوق می داده، و باید این چنین پرستشی را زاده و بازدهِ خرافات و اوهام و یاوه اندیشی برشمرد ـ آثار آن حتی تا زمان معاصر که عصر پیشرفت علم و تکنولوژی است هنوز دست از سر گروههایی از مردم بر نمی دارد. همواره هنوز هم پاره ای از ادیان در جهان معاصر بتها را سمبل بسیاری از مقدسات تلقی می کنند، از اجرام سماوی گرفته تا جانوران زمین و پرندگان آسمان تا بوزینه و افعی، و فیل و گاو و جز آنها را می پرستند. چه عاملی توانست بت پرستی را در گروههایی از جامعه انسانی معاصر بر سر پا نگاه دارد.

 

اگر بکاویم انگیزههایی را شناسایی می کنیم که پرستش بتها را برای اینان دیکته و املا می کند و آن عبارت از تقلید عامیانه از آباء و نیاکان و رسوم و شیوههای سنتی غلط می باشد. قرآن بیش از چهارده قرن پیش ـ وقتی راجع به ابراهیم گزارشی ارائه می کند، و عصری را از زمان این پیامبر برای ما بتصویر می کشد که پرستش بتها جوامعِ روزگارِ وی را زیر پوشش گرفته بود ـ استدلال بت پرستان عصر ابراهیم را برای ما بیان می کند: " و اتلُ علیهم نبأ ابراهیم. اذ قال لأبیه و قومه ما تعبدون. قالوا نعبد أصناماً فنظلّ لها عاکفین. قال هل یسمعونکم اذ تدعون. أو ینفعونکم أو یضرّون. قالوا بل وجدنا آباءنا کذلک یفعلون "(19). و گزارش کارها و تلاشهای ابراهیم را در مبارزه با بت پرستی، بر مردم بخوان; وقتیکه او به پدر خوانده و گروه وابسته بخود گفت: چه چیزی را می پرستید ؟ پاسخ دادند: بتهایی را که همواره چشم انتظار و امید به آنها دوخته و در برابر آنها خاکساریم. ابراهیم گفت: آیا وقتی آنها را می خوانید درخواستِ شما را می شنوند یا سود و زیانی عاید شما می سازند، دلیل شما در پرستش آنها چیست ؟ گفتند: آباء و نیاکان خود را بر این سنت و رسم و شیوه یافتیم، و چون آنان چنین می کردند ما نیز چنین می کنیم، و راه و رسم آنها را ترک نمی گوییم. پاسخ مردم در برابر سؤال اعتراض آمیز ابراهیم این بود که به انگیزه تقلیدِ از پدران و نیاکان، بتها را پرستش می کردند; و علت و موجب دیگری در کار نبوده است.

 

این پاسخ اعترافی است ضمنی که بتها نه سودی عاید می سازند و نه زیان و آسیبی به آدمی وارد می کنند. قرآن کریم تحلیل و تعلیل دیگری را در عبادت و پرستش بت پرستان یاد می کند: " و قال انّما اتّخذتم من دون الله أوثاناً مودّة بینکم فی الحیوة الدّنیا "(20). و گفت: صرفاً شما در برابر خدای یگانه و در کنار او بتها را بخاطر حفظ دوستی و  مجامله با یکدیگر، برای پرستش انتخاب کردید. این انتخاب و اتخاذ شما از اعتقاد شما ریشه نمی گیرد; بلکه برای نگاهبانی از دوستی متقابل شما که بزندگانی مادی شما می پیوندد بتها را برگزیدید تا همرنگ با یکدیگر باشید. انسانِ متمدن روزگار ما انواع و اقسام بتهای سمبلیک را برای جوامع بشری به ارمغان آوردند که در کنار خدا بعبادت و کرنش در برابر آنها روی می آورند که از آنجمله: ــ کرنش پرستش گونه در برابر شخصیتهایی چون زمامداران و ریاست مداران طاغوت مآبِ دنیای شرق و غرب می باشد که بخاطر قدرتهای دنیاوی و مادی و سلطه و اقتدار بصورت معبودانی در کنار خدا در آمدند، و در پیرامون اندیشه جوامع بشری اوهام و افسانه هایی را بهم بافتند ـ و مردم نیز چون کرم ابریشم این اندیشه ها را بر خویشتن تنیده اند ـ که آنانرا در مصافِ خدای یگانه می انگارند، و سخن آنانرا حقایقی نقض ناپذیر و غیر قابل تخلف تصور می کنند.

 

ترس و هراس از قدرتهایی که در کنار قدرت خداوند متعال جز قدرتهایی پوچ و پوشالی چیز دیگری نیست این زیر قدرتهای الهی (نـه ابــرقــدرتها) را بسان بتهایی هراس آفرین در آورده است. و وقتی در برابر صولت ابراهیمی بت برانداز درهم می شکنند باز هم دولتمردان کشورهای اسلامی و غیر اسلامی در برابر آنها بخود بیم راه می دهند. مگر تمام قدرتهای داخلی و خارجی دست بدست هم نداده بودند که ایران اسلامی را ـ با بکار گیری همه توان و نیروهایشان ـ از پای در آورند; ولی تاکنون بفضل الهی آنچنان در این اندیشه شیطانی ناکام و رسوا شدند که موجب گشت ملّتها چهره واقعی این بتهای بزک یافته از سلاح و رزم افزار مدرن را درست شناسایی کرده و منظره کریه و اشمئزاز آور آنها را شهود کنند. انقلاب اسلامی ایران ضمن آنکه آزمونی بزرگ بوده، هشداری است بتمام جوامع اسلامی که در معیت قرآن کریم و در سایه رهنمودهای آن و پایبندی و پایمردی نسبت بمحتوای آن می توان بر همه قدرتها چیره گشت. چنانکه حضرت امام خمینی (ره) این حقیقت را، با فداکاری خویش و در سایه قرآن کریم، اثبات فرمود. 

 


پی نوشتها:


1. الروضة البهیة: ج2، ص253.
2. المروج الذهب: ج1، ص627، 628.
3. اخبار مکه: ص31.
4. الوافی: ج8، ص130.
5. المروج الذهب: ج1، ص419.
6. اخبار مکه: ص57.
7. تاریخ یعقوبی: ج1، ص2.
8. الانبیاء: 51 و 52.
9. الانبیاء: 62.
10. الانبیاء: 63.
11. البقره: 258.

12. العنکبوت: 26.
13. الممتحنه: 4.
14. فصلت: 20.
15. ابراهیم: 37.
16. الصافات: 112 - 99.

17. ابن اثیر، الکامل: ج1، ص46.
18. البقره: 127 - 125.
19. الشعراء: 74 - 69.
20. العنکبوت: 25.

 

منبع : www.hajj.ir

نویسنده : سید محمد باقر حجتی 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.