پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک

پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک

ابعادعرفانی عبادی وتربیتی حج

ابعاد عرفانی، تربیتی و عبادی حج بحدّی گسترده است که باید هر یک بطور جداگانه مورد بحث و بررسی قرار گیرد. ما در این نوشتار تنها به چند نکته کلّی شایسته دقّت و تامل است اشاره شده است



1. اندیشه تجزیه ای و مشکلات آن:

از دیدگاه متفکران مسلمان، اندیشه تجزیه ای یکی از مشکلات اساسی اسلام است که بهر بخشی از اسلام، جدای از بخشهای دیگر می نگرد و هر یک از ابعاد معنوی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آنرا بطور مستقل مورد مطالعه قرار می دهد. بدیهی است که چنین اندیشه ای، دیدهای منفی از طرح کلّی اسلام در اذهان پدید می آورد. و در واقعیت عینی، مسلمانان را تنها به بعضی از ابعاد اسلام متعهد می کند. روشن است که چنین اندیشه ای ما را از درک و شناخت جامع اسلام دور می سازد; چرا که در هر بعدی از اسلام، ابعاد دیگر هم نهفته است: از باب نمونه، هنگامیکه جنبه اقتصادی اسلام را مورد مطالعه قرار می دهیم، می بینیم در آن تنها مقوله های مادّی ـ که از روابط اقتصادی و شیوههای تحرّک اقتصاد در زمینه تولید و توزیع سخن بگوید ـ مطرح نیست; بلکه باید در کنار اقتصاد اسلامی محتوای معنوی، شیوههای اخلاقی و تحرک سیاسی در قلمرو فرد و جامعه را هم ببینیم و چنین بینشی بما می فهماند که تمام این جنبه ها، در پیدایش بُعد اقتصادی اسلام نقش دارد و ما نمی توانیم در اقتصاد اسلامی، جنبه اقتصادی آنرا از دیگر ابعاد اخلاقی و معنوی جدا کنیم و به اصطلاح مقوله های اقتصادی صرف را از جنبه های کاربردی و عینی تفکیک کنیم.

 

نمونه دیگر: بُعد اخلاقی اسلام است که نمی توان آنرا تنها از دیدگاه فلسفی و اخلاق علمی مطالعه کرد بلکه باید تمام زمینه های فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و عبادی اسلام را مدّ نظر قرار داد تا روشن شود که در خطوط کلّی اخلاق اسلامی، هم زمینه های کاربردی وجود دارد که در نتیجه جنبه های مادی و انسانی را جهت می بخشد و هم بعد عبادی و خودسازی در آن نهفته است که هدف عالی آن، تکامل معنوی انسان می باشد. همچنین است، اندیشه اسلامی در رابطه با تبیین جهان حیات و انسان، که نمی توان ابعاد غیبی و الهی آنها را از جنبه های مادی جدا از هم نگریست، بلکه باید بگونه ای جهان، انسان و حیات را شناخت که جنبه غیبی و مادی آنها در یکدیگر تأثیر متقابل دارد و مکمّل همدیگر است. تمامی مسلمانان باید اندیشه اسلامی را با ژرف نگری بررسی کنند تا همگی به نتیجه قاطعی برسند و اسلام را بعنوان یک نظام فکری، قانونی و عملی عرضه نمایند، آنگونه که تمام اصول و فروع آن، مکمّل یکدیگر و پیوسته باشد. در این بینش، اسلام باید با کالبدی مقایسه شود که بواسطه تمام دستگاهها و اعضای خود تغذیه می شود و رشد می کند و هیچ دستگاه و عضوی نمی تواند در حیات انسان اثر بخش باشد، مگر بواسطه نیروی دیگر اعضا، که در حیات و قدرت مؤثر هستند.

 

با چنین دیدگاه ارتباطی و جامع نسبت به ابعاد اسلام است که می توان حقیقت اسلام را در زندگی مسلمانان وارد و آنانرا در رفتار و عمل راهنمایی کرد و در برخورد با انحرافات فکری مسلّح ساخت تا از تأثیر نقشه های شوم مستکبران کافر و استعمارگر در باور و حیات امّت اسلام در امان بوده و آسوده خاطر شد; چرا که آنان با تفکیک ابعاد دین از یکدیگر، می خواهند باور و زندگی مسلمانان را دستخوش دگرگونی و بحران فکری نموده و چنین وانمود کنند که دین و دنیا، هر کدام، قلمرو خاص خود را دارد. دین در نظر اینان، تنها مربوط بعالم غیب و روح و ماوراء الطبیعه است که دارای مراسم خاص عبادی از قبیل نماز، روزه، حج، دعا، گریه و زاری، زندگی صوفیانه و خویشتن را از واقعیات اجتماع پنهان نمودن است. و این دنیاست که تمام جنبه های عمومی، فردی، مادّی، اجتماعی، روانی، سیاسی و اقتصادی انسان را در بر می گیرد و در آن، امکان ارضای، تمایلات و لذّات جنسی وجود دارد و جامعه با مسالمت یا جنگ زیست خواهد نمود ! در این طرز تفکر، دین خدایی برای خود دارد و دنیا خدایی دیگر; بعبارت دیگر، الله خدای دین و قیصر (شاه) پروردگار دنیاست، که هیچکدام نباید در قلمرو یکدیگر دخالت نمایند ! آری، اسلام اینچنین از قلمرو دنیا و زندگی مسلمانان بیرون می رود و ابعاد دنیوی مسلمانان با افکار بیگانه و قدرتهای بی ارزش اداره می شود.

 

البته با ژرف نگری، خواهیم دید که عقب افتادگی و زندگی سنّتی مسلمانان در قرنهای متمادی، زمینه مناسبی را برای مثل چنین اندیشه ای (جدایی دنیا از دین) پدید آورده است و آثار آنرا بخوبی می توان در مباحث مورد نیاز، عمل مسلمانان و در بحثهای فقهی و فکری مراکز دینی، مشاهده کرد که چگونه عبادات فقه را از سایر مباحث اجتماعی جدا نموده اند و کسی در نزد ما مسلمان معرفی شده که همواره بعبادت فردی اشتغال دارد و از اجتماع خود بی خبر است ! دیدگاه جدایی دین از دنیا، تا آنجا نفوذ کرده که عرفان اسلامی را نیز در بر گرفته و لایه هایی از فلسفه یونان و هند و... در آن داخل گشته و باور بخش زیادی از قلمرو اسلام و مسلمانان را تحت تأثیر قرار داده است; بگونه ای که مسلمانان عرفان را اندیشه ای جدا از زندگی می دانند و تصورشان اینست که عارفان باید فکر و ذکر، همّ و غمّ و حالت قلبی و راز و نیازشان یکسر در خدا غرق و فانی گردد و نباید بزندگی توجه کنند. با اینکه عرفان در قلمرو معنویت اسلام، اندیشه و رفتار و شیوه خوبی است جهت خودسازی مسلمان. و انسانرا از هر گونه قید و وابستگی آزاد و در راه اهداف بزرگ متحرک و توانا می سازد تا به سبب رهایی از بندها و دلبستگیها و توجه بخدا، در زندگی اجتماعی احساس مسؤولیت نماید و خود را آزاد اندیش، با اراده ای استوار ببیند. ما در طول تاریخ خود و حتی در زمان حاضر، می بینیم بسیاری از کسانیکه عرفان را بعنوان مسلک فکری و یا عملی خود پذیرفته اند، از زندگی، جریانهای اجتماعی، دردها، مشکلات مردم و درگیریهای دنیا، دور گشته و در گوشه گیری و عزلت که فعالیت اجتماعی را مادیگرایی و مخالف معنویت و خلوت گزینی عارفان می داند، غوطه ور شده اند; چرا که مسؤولیتهای زندگی را مانع توجه بخدا بحساب می آورند.

 

البته ما مشاهده می کنیم که برخی از عارف مسلکان در سیر و سلوک و اعمال و پرهیزهای خود، چندان در مسائل شرعی دقت نمی کنند که فلان کار یا پرهیز از فلان عمل، چه بسا انسان را از تکلیف دینی و حلال و حرام خود دور می سازد. برخی از اینان، تا آنجا پیش رفته اند که تکالیف را ظواهر شرعی دانسته و بر این باورند که ظاهر دین به باطن آن نمی رسد و عرفان، ژرف نگری، باور و روح و باطن شرع است. باید توجه داشته باشیم که عرفان اسلامی تنها از مفاهیم قرآن سرچشمه می گیرد و قرآن نیز انسان را بخدا مرتبط می داند; ارتباطی که آدمی را بمسؤولیت خود، در تمام صحنه های زندگی و در قبال کلیه انسانها، در چهارچوب فکری اسلام و در قلمرو و خطوط کلّی قوانین خدا برای تکامل اجتماع، آگاهی می بخشد و دورنمای زندگی و روابط داخلی و بین المللی مسلمانها را تعیین کرده و جهت می دهد. خلاصه کلام اینکه: قرآن با این برنامه ها، مقدمات فکری و عملی را برای ایفای نقش انسان عارف و عابد، در عرصه زندگی، فراهم می سازد. بنابراین، برای عرفان اسلامی، پشتوانه فلسفی و مبنای فکری، غیر از مفاهیم قرآنی، نمی تواند وجود داشته باشد و ما می دانیم که مفاهیم قرآن بر تحرک و مسؤولیت انسان مسلمان در عینیت خارجی تأکید دارد و می خواهد او خلیفه خدا در زمین گردد و جهانرا در قلمرو و توان خود بسازد; آنگونه که خدا برایش می پسندد و برایش طاقت فرسا هم نیست. قرآن در صدد است انسان مسلمان را از بندگی نفس و درون آزاد کند تا بتواند در جامعه و واقعیت عینی هم آزاد زیست نماید.


2. بُعد عبادی و سیاسی اسلام:

هدف ما از طرح جامعیت اندیشه اسلامی و شمول آن نسبت بدین و زندگی، اینست که به ابعاد سیاسی و اجتماعی حج برسیم; ابعادی که در بعد عبادی حج نهفته است و این واجب مهم را از یک مراسم بی روح و عبادی خشک بیرون می آورد. البته واضح است که تمام عبادات را از بعد اجتماعی خالی نمی بینیم و بر اثبات نظر خود در ارتباط و پیوند میان تمام اجزای اسلام اصرار داریم و می یابیم که عبادت اسلامی با سیاست بمفهوم گسترده و حیات اجتماعی، رابطه تنگاتنگ دارد و با این دیدگاه است که عبادت بجای جدا شدن از مسائل حیاتی جامعه، در محور زندگی اجتماعی مردم قرار می گیرد. ما اگر اذکار، افعال و اسرار نماز، تقویت معنویت و اراده تحرک در روح و روان روزه دار و دستاوردها، آثار و نتایج معنوی حج را مورد ارزیابی قرار دهیم، خواهیم دید که این عبادتها در بالا بردن صفای معنوی انسان و راهنمایی او به تحرک اجتماعی و ایجاد تعادل بین معنویت و مادیت، مشترک و هماهنگ می باشد; زیرا مشکل اساسیِ جوامع، همین غوطه وری در زندگی دنیوی است که انسانرا از اهداف بزرگ و آرمانهای بلند و ارزشهای دینی دور می سازد و اهداف عالی از تحرّک و روحیه دینی سرچشمه می گیرد و آن آفاتی که این اهداف را از بین می برد، همین شهوترانیها، لذایذ مادی و فزون طلبیهای نفسانی است که انسانها را احاطه نموده است.


اندیشه اسلامی، بر این اساس استوار است که انسان با ساختن دنیای خود آخرتش را بسازد، بگونه ای که این آخرت سازی، با تحرک مسؤولانه و خداپسندانه در ساختن دنیا تحصیل گردد. در این دیدگاه، آخرت سرایی جدا از دنیا نیست، بلکه هدفِ نهاییِ دنیا می باشد که در سیر کمالی خود به سوی خدا، حاصل می شود. اگر تصمیم داری، بعنوان یک مسلمان نقش خود را در دنیا ایفا نمایی، بیندیش که هدفت از دنیا چیست ؟ هیچ مانعی در همگامی تو با دنیا، یا تحرّک در زندگی و یا تحصیل دارایی و پست نیست ولی در نفس خود بیندیش و این پرسش را پاسخ ده که هدف تو از دنیا و مقام چیست ؟ قرآن خطاب به انسان می گوید: در آنچه خداوند از دنیا به تو داده، سرای آخرت را طلب نما و بهره خود را از دنیا فراموش مکن و نیکی کن، همانگونه که خدا بر تو احسان کرد. در زمین فساد ننما که همانا خداوند مفسدان را دوست ندارد(1). ای مسلمان، جهان آخرت و ابدی را هدف تمام آنچه خداوند از دانش، مال، نیرو و زندگی بر تو ارزانی داشته، قرار ده و زندگی خود را با تأمین نیازهای جسمی، بگذران و بدیگران احسان کن; چرا که خداوند نمونه کاملی از احسان را به تو عطا نموده تا ببیند چگونه بدیگران نیکی می کنی. با آنچه در اختیار داری، در زمین فساد مکن و آنها را در راه صلاح بکارگیر و بدان که خدا مفسدان را دوست ندارد. ما عبادت اسلامی را چنین می نگریم که می تواند بر تمام مسائل و مشکلات زندگی انسان ناظر باشد و آنها را تحت پوشش خود قرار دهد، همانگونه که به سوی عالم ملکوت و خدا نظر دارد و سبب تحصیل پاداش در آخرت می باشد.

3. اسرار حج:

از آنچه در بخش دوّم بیان نمودیم، می توانیم در فضای ذهنی باز و آزاد قرار گرفته، درباره آنچه شریعت اسلام در عبادت حجّ مقرّر نموده است، از جهات گوناگون بیندیشیم و اسرار، ظاهر و باطن آنرا بشناسیم. اگر ما احرام را در نظر بگیریم، می بینیم که در آن نوعی تمرین ریاضت نفس، جهت آزاد شدن از موانع تکامل وجود دارد و چنین تربیت و تمرینی، مسلمان را از تمام عادات، خوشگذرانیها و اشتغالات زندگی اجتماعی، رها می سازد. ذکر تلبیه و تکرار " لبّیک "، هنگام احرام بستن، معانی و رموز زیادی دارد. " لبّیک " گفتن; تأکید کردن حاجیان و تعهّد آنان در برابر خداست که یعنی ما همه دعوتهای خدا را اجابت می کنیم. منظور از کلمه " لبّیک "، تنها اجابت دعوت ابراهیم (ع) در قرآن نیست، چنانکه برخی مفسّرین گفته اند. در دعوت ابراهیم (ع) آنگونه که قرآن بیان می کند، خداوند متعال او را فرمان داده است که مردم را، با بانگ بلند، بحج فراخواند: در میان مردم، با بانگ بلند بحج دعوت نما که حاجیان، پیاده و سواره، بر اشتران لاغر و از نواحی دور، بزیارت کعبه بیایند تا شاهد منافع گوناگون آن گردند(2). ما دایره " لبّیک " را نه تنها از اجابت دعوت ابراهیم (ع) فراتر بحساب می آوریم بلکه آنرا اجابت تمام نداها و پیامهای جاودانه خدا در قرآن می دانیم; خواه آن نداها خطاب به تمام مردم باشد و یا تنها خطاب بمؤمنان. " لبّیک "; یعنی پروردگارا ! ما در این موقعیّت و با اینحالت، تمام پیامهایت را در قلمرو اسلام، عبادات، اخلاق، جهاد، سیاست و اقتصاد اجابت کرده و به آنها متعهّد می شویم و در برابر تمام شیاطین نفسانی و دشمنان خارجی مقاومت می کنیم.


" لبّیک "، فریاد بلندی است که از حنجره حاجیان در فضا طنین می افکند و جانبداری آنانرا از اسلام تجدید می کند. حاجیان با ندای تلبیه هنگام حرکت به سوی مکه; اولین پایگاه دعوت اسلام، راهپیمایی می کنند و می خواهند حرکت سیل آسایشان از تمام نقاط جهان قدرت نمایی اسلام قلمداد شود و با فریادهای " لبیک " اعلان می کنند: پروردگارا ! اگر در آغاز دعوت اسلام، مردم اسلام نیاوردند، نه ایمان آوردند و نه بدان پیوستند، و اگر مسلمانان از خط اسلام ناب منحرف شدند، بسیاری از تعالیم آنرا عمل نکردند و گرایشهایی انحرافی پیدا کردند، ما اعلان می کنیم که به سوی حرم و خانه ات رهسپاریم و از عمق جان با درک کامل و با تمام وجود و آمال خود، ندای " لبیک " را سر می دهیم; چرا که تو اسلام را با تمام ابعادش برای ما مکتب حیات و حرکت قراردادی و ما تصمیم داریم بواسطه آن، به قلّه تکامل برسیم. از اینجا می توان به این نکته پی برد که چرا تنها کلمه " لبیک " واجب نشده و حتماً باید " لبّیک لاشریک لک " را نیز بدان اضافه نمود. این اضافه، برای آنست که بر اخلاص و توجه کامل در ذکر " لبیک " و تنها خدا را در محضر خود دیدن، تأکید کند و بفهماند که چنین خطاب و توجّهی بغیر خدا و یا انسانهای دیگر نیست.


گویندگان " لبیک " می خواهند بگویند: ما هر ندایی را اجابت کنیم و بهر معیار و قانونی، از هر قانونگذار و اندیشمندی، پایبند باشیم و هر گونه روابطی را با انسانها برقرار نماییم، همه اش از اجابت ما بخدای خود سرچشمه می گیرد و هیچ چیز و هیچکس را با خدا شریک نمی دانیم و تنها بخدای یگانه، با کمال عشق، اخلاص و خضوع، توجه داریم، اگر با مردم رابطه داریم، از ارتباط ما با خدا نشأت گرفته است و ما از رهگذر خلق خدا بخدا می رسیم و اگر به رسول خدا (ص) و تمام پیامبران وابسته ایم، نه بعنوان شخص آنها، که بعنوان فرستادگان خدا و پیام آوران اوست. و همینطور اگر به امامان معصوم (ع) و اولیای خدا عشق می ورزیم، بخاطر اینست که آنان بندگان خدایند و او را بطور شایسته اطاعت و عبادت نموده اند. " لبیک لاشریک لک "، بدین معناست که غیر از خدا را اجابت نمی کنیم و به ندای قدرتمندان، دولتها، احزاب، بلوکهای منطقه ای و محافل بین المللی گوش فرا نمی دهیم، بلکه، تنها خدا، محور ماست که بر گردِ آن حرکت می کنیم; زیرا تنها با اجابت خدای یگانه است که میان مسلمانان انسجام و اتحاد حاصل می شود. " لبّیک، لاشریک لک "، تکرار می شود و این تکرار، بخاطر افزایش و عمق شعور در جان آدمیان است. تکرار " لبّیک "، برای حاکمیت خدا بر قدرتمندانی چون شاهان، جباران و طاغوتها و بر تمام مظاهر زندگی همانند ثروتها و نعمتهاست و دیگر نباید مدّاحان و ستایشگران از اشخاص و دنیا تعریف و مدح نمایند; چرا که انسان در مراسم حج، بر انحصار فرمانروایی خدا و اختصاص ستایش و نعمتها به او تأکید می ورزد و هر ستایش و نعمت و قدرتی، پرتو حمد، نعمت و حاکمیت خداست و غیر از او کسی قابل ستایش و ولیّ نعمت نیست.


خلاصه سخن اینکه: تنها خدا لایق و صاحب مدح و حکومت و نعمتهای دنیوی است و بس. بدین ترتیب، انسان می یابد که در حضور خدای یگانه است و از هر انسانی فاصله دارد و عبودیت مطلق برای خدا در صورتی تحقق می پذیرد که انسان با تمام وجود، اندیشه، شعور و وجدان و در هر حرکت، طرح و عمل در زندگی بنده خدا باشد. با بندگیِ مطلق خداوند است که انسان خود را در برابر تمام دنیا و موجودات، آزاد می بیند و عبودیت و حریت در جانش ریشه می دواند و هر اندازه بندگی خدا عمیقتر گردد، آزادگی انسان فزونتر می شود و از سنگر عبودیت است که آزاد منشی اوج می گیرد و می شکفد. اما از خدا بی خبران خود را در برابر خدا آزاد و رها می بینند و در مقابل انسانها، شهوات و مطامع دنیا بنده و اسیرند. باز اگر بخواهیم بیشتر اسرار حج را بفهمیم، باید سراغ خانه خدا و کعبه معظمه برویم و از خود بپرسیم که: آیا خانه خدا را که از سنگها ساخته شده، باید تقدیس و احترام کرد ؟ آیا طواف، تنها چرخیدن برگِرد چنین خانه ای است ؟ این یک الزام جدیدی نیست که بجای بتهای قابل انتقال، سنگهای ثابتی را احترام نمایید، بلکه عصیان بر بت پرستی است و بُعد رمزی و نمادین دارد; رمزی که هدف از آن، تربیت انسان و مسلمانان مترقی در برخورد اسلام با واقعیّتهای عینی و زندگی است و ما باید آنرا بشناسیم و به ابعاد آن آگاه گردیم. چگونه باید به چنین رازی از حج، پی ببریم ؟

ما بعنوان یک مسلمان در شهر یا روستای خود، برای خدا خانه ای بنا می کنیم و نام آنرا مسجد قبیله، مسجد محلّه و یا مسجد شهر می گذاریم و با مرزبندیهای خانوادگی، منطقه ای و قومی، مساجد را از یکدیگر جدا ساخته، هر مسجدی را به یک خانواده، قبیله، فامیل، عرب و عجم اختصاص می دهیم و خود را در یک چهارچوب تنگ فکری، و نه یک بینش باز فکری نسبت به تمام انسانها، محدود می نماییم. اما کعبه خانه قابل احترامی است که خداوند آنرا مایه قیام و زندگی تمام انسانها، بدور از رنگ، فرهنگ و جغرافیایی خاص، قرار داده است و در حقیقت آنرا یک خانه الهی و بین المللی بحساب آورده تا هر مسلمانی آنرا خانه شعار و مقصد خود بداند; از اینرو خداوند بمسلمانان دستور می دهد: در هر کجا که هستید به سوی آن توجه کنید; ای پیامبر، به سوی مسجد الحرام توجه کن و شما مسلمانان هم هر کجا بودید به سوی آنرو گردانید(3); چرا که این خانه باید مرکز وحدت، کنگره جهانی و محل تجمع تمام مسلمانان از هر نژاد و ملّتی باشد. حال راز دیگری از حج را مد نظر قرار می دهیم و طواف در اطراف خانه خدا را بعنوان یک عبادت در نظر می گیریم. ما در خانه و زندگی طبیعی خود، خدا را بطور فردی پرستش می کنیم و بالاتر از این، عبادت را بصورت جماعت انجام می دهیم و اندکی در افزایش افراد، توسعه یا تضییق قائل می شویم ولی عبادت از حدود تنگ فردی و اجتماعی خود فراتر نمی رود. در چنین عبادتی، تمام امّت اسلام در سطح جهانی و انسانی، مورد توجّه نیست.

 


اکنون عبادت طواف را مورد نظر قرار می دهیم، این عبادت بر گرد خانه خدا، در سطح تمام امّت اسلام و جهان می باشد و همه مسلمانان، بعنوان یک ملّت، در آن شرکت دارند. در طواف خانه خدا یک عبادت عمومی است، نمایندگان تمام مسلمانان عرب، فارس، هند، آمریکا، آفریقا، اروپا و غیر آن، حضور می یابند تا بینش عمیقی در عبادت و روحیه تازه ای در محضر خدا، پیدا کرده و مفهوم انسانیّت در دلشان اثر نماید و از آنچه در زندگیشان بصورت عادت غلط در آمده، آزاد گردند; زیرا اگر مردم در اندیشه، عبادت و مسؤولیتهایشان در محیط بسته ای تلاش و زندگی کنند، دچار روحیه محدود و تنگ نظری خواهند شد و خود را بعنوان بخشی از امّت بزرگ فراموش خواهند نمود، در صورتیکه، عبادت طواف، در محضر پروردگار جهان، به امت اسلام اندیشه و روحیه جهانی الهام می بخشد و هدف تربیتی حج از آن پدیدار می شود و این همان ساختن مسلمان، با اندیشه جهانی است که هنگام طواف بر گرد خانه همگانی خدا، از خود محوری و دایره خانواده و سرزمین و ملّتش آزاد می شود. این مسأله مهمّی است که ما در زندگی اجتماعی و سیاسی خود باید آنرا تحقّق ببخشیم و فعالیّتهای خود را وارد صحنه جدید بگردانیم و نقش بهتری را ایفا نماییم; زیرا یکی از مشکلات جهان اسلام، همین روحیه ای است که احیاناً بر مسلمانان حاکم می شود و آنان بمسائل خاصّ خود اهتمام می ورزند که یک درجه از مشکلات و مسایل شخصی فراتر رفته و از حالت خود محوری، به روحیه ملی گرایی تبدیل شده است.

 

چنین مسلمانانی، مسایل کشور خود را، اساس مشکلات اسلام دانسته و بر این باورند که باید تمام فعالیّتهای خود و مسلمانان در حج برای حلّ آنها صرف شود و باید از تمام انرژیها و معادلات جهانی کمک گرفت و دیگر فکر نمی کنند که باید از کشور آنان هم به نفع مسائل و مشکلات جهان اسلام استفاده نمود و چه بسا، این روحیه ملی گرایی، آنانرا از مسائل جهانی ـ بطور کلّی ـ منزوی نماید. امروزه می بینیم واقعیت سیاسی کشورهایی که مسلمانان در آن زندگی می کنند، مسائل منطقه ای یا جغرافیای آن کشورهاست و مسلمانان در میان مشکلات فراوان جهان اسلام، تنها در صدد حلّ مسائل محلّی خود می باشند و بمسایل دیگر هیچ اهتمامی نمی ورزند، مگر آنجا که با مسائل کشور خود در رابطه باشد. اینان با مسائل دیگر کشورهای مسلمان، همانند قضایای دیگر اجانب و بیگانگان برخورد می کنند و چه بسا، دخالت در مسأله ای را، گرچه اسلامی باشد، و تنها بخاطر بازماندن از مسائل خود، نقطه ضعف می شمارند. احیاناً برخی می گویند: من به این مسأله مخصوص اهمیّت می دهم، چون یک موضوع اسلامی است و شرایط آن سرزمین که در مراسم حج، من نمایندگی آنرا دارم، ایجاب می کند که من در قلمرو خاص خود تلاش نمایم; چرا که من از دیگران به این مسأله آشناترم و از امکانات و شرایط آن، جهت تلاش سودمند و بهره برداری در موقعیّت بهتری هستم و اهمیّت این مسأله، از دیگر مسائل جهان اسلام، با توجّه بموقعیّت استراتژیک آن در برخورد با واقعیّتهای موجود جهان اسلام، بیشتر می باشد.

 

البته، چه بسا، این منطق مورد قبول و عقلایی باشد ولی باید به این نکته مهم توجه داشت که: تفکّر جامع نگری اسلام، مسلمانان را وا می دارد که در مسائل کشور یا منطقه خود، بعنوان یک مسأله اسلامی بنگرند و آنرا از این دیدگاه بررسی نمایند که از نظر سیاسی، اقتصادی و امنیّتی، چه جایگاهی در جهان اسلام دارد، تا هر مسلمانی بداند چقدر نیرو صرف نماید و چگونه باید، با توجه به شرایط این کشور و آن مملکت، موضعگیری کند. بدیهی است که فرق است بین اینکه یک مسلمان، در فکر پیروزی کشور خود در فلان مسأله خاص باشد، گرچه تمام مسلمانان در مسائل جهانی اسلام ناکام شوند و بین اینکه در اندیشه حلّ مسائل کشور خود، بعنوان بخشی از مسائل مهم جهان اسلام باشد. سخن ما اینست که نسبت بمسائل خود شور و حرارت ابراز نکنید و نگویید: مسلمانان آن کشور بمسائل خود خواهند پرداخت و مسلمانان دیگر در کشور دیگر نمی توانند از آنان حمایت کنند ! همچنانکه مسلمانان هر کشور اسلامی، چنین عذری را می آورند. بلکه مسأله مهم و قابل توجه اینست که ما باید بمسائل خود، بعنوان بخشی از مسائل جهان اسلام بنگریم و نه جدای از عالم اسلام. ما می خواهیم، بواسطه حج، انسان مسلمان دوباره ساخته شود و تحوّل یابد; بگونه ای که اسلام را با توجّه بمقتضیات و امکانات کلّ جهان در نظر بگیرد و در درون خود تحوّلی را پدید آورد که بتواند در هر منطقه ای برای مسلمانان سودمند باشد.

 

ما نباید آمال و آرزوی خود را در دیدگاههای تنگ و مناطق محدود، محصور کنیم و در برابر موانع خاصّ و منافع فردی و یا ملّی از موضعگیرهای جهانی و اسلامی خود چشم پوشی نماییم. پس اگر ما توانستیم با ساختن چنین شخصیّت اسلامی و جهان نگر، بهدف بزرگ خود برسیم، آنگاه است که می توانیم خود را در موقعیّت صحیح و آغاز یک تحوّل تعیین کننده و سرنوشت ساز بدانیم و از صورت افراد پراکنده و یا جمعیتهای متفرّق، به یک امّت تبدیل شویم و این سرّی است که ما از طواف بر گرد خانه خدا می فهمیم. صفا و مروه و سعی، نمایانگر چند دور حرکت انسان است از آغاز معین تا پایان معیّن و این بخاطر عبادت خداوند است که ما را بدان امر نمود. بنابراین، سعی حرکتی عینی از اطاعت و رمز عبادت خداوند است و این، سر آغاز سازنده ای است که نقش تربیتی در انسان دارد و تلاش او را، جهت تحصیل علم و نیرو یا در برخورد با هجومهای تحمیلی مستکبران، در یک چهارچوب مشخصی شتاب و جهت می بخشد، بلکه در موضعگیری انسان بر ضد مستکبران و یا کوشش برای رفع نیازهای مردم هم، نقش دارد; زیرا همانطور که خدا از انسان، سعی در این مکان را خواسته، تلاش و کوشش در این امور را هم از او طلب نموده است. خداوند از آدمیان می خواهد که زندگی را، حرکت و تلاشی برای خدا در خط مسؤولیت قرار دهند و آنرا تبدیل به صحنه ای از تلاش نمایند که از وجود تمام عناصر و گروههای طغیانگر، کافر و مستکبر پاک و منزه گردد و اینجاست که سعی، بین آغاز و پایان مشخصی، نقطه جهش به تمام صحنه های مورد خواست خدا می شود.


آنگاه حج را با وقوف و درنگ در عرفات، مشعر و منا، ادامه می دهیم و مدّتهای معیّنی را، به تفکّر و تأمّل و یاد خدا سپری می کنیم و این خود، سرّی از اسرار این وقوفهاست. ما بخوبی درک می کنیم که انسان وقتی در حرکت و زندگی خود، در هر موقعیت و با هر گونه فعالیّتی، در صحنه علم، سیاست، جنگ و صلح غرق شد، ناچار باید مدّتی هم درنگ کند و بیندیشد و حساب نفع و زیان خود را بنماید تا برایش آنچه از انحرافات و کجرویها رخ داده، روشن گردد و غفلت، او را دچار غرور و انحراف نسازد; بگونه ای که حرکت خود را فوق العاده ببیند و خود را بزرگ تصوّر نماید و در حقیقت چیزی در خارج، جز خیال و سراب نباشد. غرور، به انسان می گوید که تو خطا نمی کنی و حق با توست و با این عقل و تجربه و برخورداری از سطح شناخت و روشنی مسائل، برای کسی مانند تو اشتباه رخ نداده است. این وقوفها و درنگها، با زبان اشاره به تو می فهماند که از شتاب حرکت خود بکاه و بایست و در آنچه گفته ای یا انجام داده ای، فکر کن، تا موارد خطا و صواب آنرا دریابی و خود را در تمام حرکات گذشته، بدقت مورد ارزیابی و نقد قرار ده و کاملا خودت را بشناس. وقوف در عرفات، مشعر و منا در محضر خدا، برای ارزیابی و تفکّر جهت یادآوری خویشتن و پروردگار و میزان رابطه انسان با خدا و توجه خدا به انسان است.

 

و با چنین اندیشه ای است که انسان باید جهت حرکت آینده خود را در اعمال و طرحها و بازتابهای فکری و اجرایی خود در یابد، بویژه در من که به انسان الهام می کند: این شبها آخرین فرصتهای مراسم حج است و ببین کجا بودی و اکنون چه در حالتی هستی و فردا چه می خواهی انجام دهی و چه چشم اندازهای جدیدی در پیش داری ؟ آیا در اندیشه دنیا و دلبستگی به مادیاتی و یا می خواهی میان دنیا و آخرت، فکر و روح و تحصیل هدف بزرگ، از طریق طلب رضایت خدا، رابطه برقرار سازی; همانگونه که خدا در مراسم حج و مشاعر حرام، از ما می خواهد چنین درخواست نماییم و نزد او تضرّع و لابه کنیم. برخی از مردم می گویند: پروردگارا ! بما بهره دنیوی ده. برای اینان در آخرت بهره ای نخواهد بود. برخی از مردم می گویند: پروردگارا ! در دنیا بما بهره نیک عطا فرما و در آخرت نیز بهره نیک تفضّل کن و ما را از عذاب آتش نگهدار(4). با این نگرش، حج انسان را از دنیا جدا و منزوی نمی کند بلکه او را در کنار تلاش تکاملی و ممتدّ در دنیا، به آخرت پیوند می دهد. و بالأخره حج، ما را از طریق نمایش آشکار سنگسار شیطان، بفکر مبارزه با شیطان می اندازد و این راز و رمزی است که در زندگی و حرکت انسان، دور از حقیقت نیست; زیرا انسان، شیطان پنهان را در زوایای نفس خود نمی یابد، مگر اینکه حقیقت آنرا بشناسد و در شناخت نفس خود، همه شیاطین را بواسطه افکار شیطانی و نه به سبب حجم و اندازه بیابد.


تو ای انسان ! تلاش و جهش نما، تا شیطان را در نفس و موجودیت خود، بیابی و خوب ببین و نظر بینداز که شیطان در درون تو کجا لانه کرده و در زندگی اجتماعی ـ سیاسی و... کجا رخنه نموده است ؟! بدین ترتیب با سنگسار شیطان، حج پایان می پذیرد. ای مسلمان ! ای حاجی ! تو از تمرین و آزمایش در حرکت عبادی خویش، در صحنه هایی که نمایانگر مبارزه بی امان در میدان نبرد است، فارغ گشته ای و اکنون برای طرد و رجم شیطان ایستاده ای، تا در جلوی خود تمام شیاطین کفر، ستم و استکبار جهانی را با کمال قدرت بنگری و از مراسم حج بصحنه کارزار بازگردی و در صحنه زندگی با کلیه بتها، موضعگیریها، مکانهای تفکر، مشکلات، شیاطین، آغازها و پایانهایش، روبرو شوی و حرکت و تلاش نمایی از حج با موفقیت خارج شوی، که دیگر در پایان حج نخواهی بود، بلکه در پایان زندگی هستی و باید در محضر پروردگار عالمیان بپاخیزی. آیا حج با پایان اعمالش پایان یافت ؟! نه، حج تازه آغاز گشته است، تا در زندگی و در کلیّه صحنه های پر شور جهان اسلام حاضر باشد و دین کاملا برای خدا و زندگی تماماً در خدمت او قرار گیرد. این بود، سرگذشت انسانی که از سنگر ایمان، توأم با شعور و مسؤولیت، خدا را پرستش می کند و نه از روی احساس بی دردی و بی تعهّدی، که دوری از حقیقت حج است. حج در حقیقت خود سازی انسان مسلمانی است که خدا را دوست دارد و در پرتو چنین محبّت مسؤولانه و خاشعانه در برابر او، انسانها و نیز زندگی را دوست دارد.


پی نوشتها :


1. القصص: 77.
2. الحج: 27 ـ 26.

3. البقره: 144.

4. البقره: 202 ـ 200.

 

منبع : www.hajj.ir

نویسنده : محمد حسین فضل الله

ترجمه : مصطفی پاینده


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.