ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
به خلق پیوند، مَایست، حرکت کن، مدارت را دریاب، انتخاب کن، خود را به جمع بسپار، طواف است، وارد شو!همچون جویباری خرد که به نهری عظیم و نیرومند می پیوندد، قدم به قدم، از خودِ ایستاده و جدا مانده ات، دور می شوی و به جمع می پیوندی، دور می زنی و می کوشی تا شعاع دایره ی طوافت به خانه نزدیک تر شود، احساس می کنی که تنها نمی روی، با جمع می روی، کم کم احساس می کنی که تو نمی روی، جمع می بردت، پاهایت، که تو را همیشه بر فردیتت بر پا می داشتند، رها می شوند، بیکاره می شوند، قدرت جمع، حرکت جمع، آهنگ جمع، جاذبه ی جمع، ناموس جهان، تو را تنگ در آغوش گرفته است، دیگر بر روی پای خود نیستی، در دست غیر نیستی. نیستی!......
(بقیه در ادامه مطلب)
فقط جمع هست. هر چه به درون می آیی، فشار جمع بر تو بیشتر می شود، تو را در خود می فشرد، جمع نمی تواند تو را که هنوز منی، تحمل کند، نابودت می کند، جذبت می کند، هضمت می کند. در پیکره ی زنده و جاوید و متحرک جمع: مردم، انسان، قطره ی خونی، زنده ، جاودان.جاری اما نه به خود، که به جمع،و به جمع می پیوندی،اما نه به سیاست، که به عشق!و خدای ابراهیم را ببین! اتصال بنده را به خود، با اتصال فرد به جمع، متصل کرده است، چه لطیف، زیبا و عمیق! تو را به جاذبه ی عشق خویش، به جمع می کشاند.
به دیدار خدا آمده ای و خود را در بحبوحه ی خلق می یابی. تو را به خانه اش خواند و تو ، به خلوت دیدارش، اکنون این همه راه آمده ای و می گویدت: به جمع پیوند، با جمع برو، به درون خانه میا، در کنار خانه مَایست و حتی، به خانه رو مکن، رویاروی خانه طواف مکن، شانه به شانه ی جمع برو، رو در پیش داشته باش، کعبه قبله است و در طواف، اگر تو از مدار، به قبله رو کنی، طواف را تباه کرده ای! درنگ مکن، به چپ یا راست مرو، بر مگرد و سرت را نیز به قفا برمگردان، در کنار کعبه ای، زیارتش مکن، در کنار قبله ای و قبله را مبین، که قبله پیش روی توست.
اکنون جزئی از نظام آفرینش شده ای، در مدار این منظومه قرار گرفته ای، وارد حوزه ی جاذبه ی خورشید جهان شد ه ای و همچون یک ستاره از چپ به راست، طواف می کنی. بر گِرد خدا طواف می کنی، می چرخی و می چرخی و کم کم احساس می کنی که هیچ شده ای، دیگر خود را به یاد نمی آوری، بجا نمی آوری، تنها عشق هست، جاذبه ی عشق، و تو یک مجذوب!می چرخی و می چرخی و احساس می کنی که هیچ نیست، فقط او هست، و تو عدمی، عدمی که وجود خود را حس می کند.یا: وجودی که عدم خویش را حس می کند!می چرخی و می چرخی و احساس می کنی که یک نقطه ای، نقطه ای بودی و در این طواف، یک خط پیوسته ای، یک مداری، فقط یک حرکتی، یک طوافی، یک حجی: طواف او، حج او، و تو یک تسلیم! یک توکل، یک تفویض !
از آزادی بالاتر، چبری که خود اختیار کرده ای!عشق به اوج خویش رسیده است، عشق، به مطلق رسیده است، و تو از خویشتن، تجرید کرده ای، مجرد شده ای، و می یابی که ذره ذره در او ذوب می شوی، ذره ذره در او محو می شوی، سراپا عشق می شوی، فدا می شوی!اگر عشق را بخواهند با حرکت بیان کنند، این حرکت، چگونه است؟پروانه، از دیرباز به ما آموخته است.کعبه نقطه ی عشق است و تو یک نقطه ی پرگاری و در این دایره سرگردان!
هاجر به ما آموخته است.معشوق بزرگ، هم پیمان بزرگ انسان ـ خداوند ـ به او فرمان می دهد که طفل شیرخوارت را بر گیر ، از شهر و دیار و آبادی هجرت کن، به این دره ی هولناکی بیا که حتی گیاه، حتی گیاه، حتی خار بیابان، از سرزدن می هراسد.و او سراپا تسلیم فرمان می برد. فرمانی که تنها عشق می تواند بپذیرد، تنها عشق می تواند بفهمد.زنی تنها، طفلی تنها، در عمق دره ای دور، در میانه ی این کوهستان های خشک و سوخته و عبوس! سنگ ها همه آتش های مذابی که منجمد شده اند.چگونه می شود؟ بی آب؟ بی آبادی؟ بی کس!اما... او گفته است، او خواسته است، توکل، توکل مطلق...
آنچه عقل، حساب، منطق نمی تواند بفهمد. زندگی ... آب می خواهد، طفل شیر، انسان انیس، زن سرپرست، مادر حامی، تنها یار و ناتوان مددکار...آری، اما عشق می تواند جانشین همه ی نداشتن ها شود. با عشق می توان زیست، اگر روح، عشق را بشناسد. با دست خالی می توان جنگید، اگر مجاهد با عشق مسلح باشد.ای تنها، کنیز، ناتوان، طفل، مادر، به او تکیه کن، در عشق سامان گیر، توکل کن!
از طواف خارج می شوی، در پایان هفتمین دور.هفت؟ آری.اینجا هفت، شش به علاوه ی یک نیست، یعنی که طواف من بر گرد خدا، یعنی که ایثار خویش به خلق، ابدی است، لایتناهی است. همواره، در مسیر خلق، بر گرد او می گردم. حج است ، زیارت نیست.
و هفت، یادآور خلقت جهان است. و تو، در طواف، مگر نه خود را ذره ای از عالم می یافتی؟ و مگر طواف بر گرد یک کانون، نه نمایشی از وجود است؟جهان بینی توحید، تفسیرش با حرکت