پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک

پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک

معنای احرام چیست ؟ ( از دیدگاه استاد دکتر علی شریعتی )

 اکنون، دیگر مقیدی، مسؤولی، در احرامی، در حریمی، راهی حرمی، عازم مکان حرامی، در زمان حرامی، در جامه ی احرامی! در حریمی از محرمات...احرام؟ حرام کردن! ممنوع کردن...احرام چه چیزها را از تو منع می کند؟ چه چیزها را بر تو حرام می کند؟  محرمات:هر چه تو را به یاد می آورد، هر چه دیگران را از تو جدا می کند و هر چه نشان می دهد که تو در زندگی که ای؟ چه کاره ای؟.....

(بقیه در ادامه مطلب)



 و بالاخره هر چه نشانی از تو است، و نشانه ای از نظام زندگی تو است و نظام جامعه ی تو، هر چه یادگار دنیا است، هر چه می پنداشته ای که در زندگی نمی توان ترک کرد، هر چه انسانی نیست، هر چه جز انسان را به یاد می آورد، هر چه روزمرگی ها را در تو تداعی می کند، هر چه بویی از زندگی پیش از میقاتت دارد و هر چه تو را به گذشته ی مدفونت باز می گرداند...:

1. به آینه نگاه مکن، تا چشمت به خودت نیفتد، بگذار فراموشش کنی، بودن خویش را از یاد ببری.

2. عطر مزن، بوی خوش مبوی، تا دلت یاد زندگی نکند، میل ها در تو سر بر ندارند، بوی هوس در سرت نپیچد و لذت ها را تداعی نکند، که اینجا، فضا سرشار عطر دیگری است، رایحه ی خدا را استشمام کن، بگذار تا بوی عشق، مستی ات بخشد.

3. به هیچ کس دستور مده، برادری را زنده کن، برابری را تمرین کن.

4.به هیچ جانوری آزار مرسان، حتی حشره ای حقیر را مکش، میازار، حتی به زور مران، در این نظام قیصری، چند روزی را مسیح وار بزی.

5. گیاهی از زمین حرم مکن، مشکن، صلح را در رابطه با طبیعت نیز تمرین کن. خوی تجاوز و تخریب را در خود بکش.

6. صید مکن، قساوت را در خود بمیران.

7. نزدیکی ممنوع است، به هوس نیز منگر، تا عشق بر تمامی هستی ات خیمه زند.

8. همسر مگیر و در عقد ازدواج دیگری شرکت مکن.

9. آرایش منما، تا خود را آنچنان که هستی ببینی.

10. بدزبانی، جدال، دروغ و فخر فروشی هرگز!

11. جامه ی دوخته یا شبیه دوخته مپوش، نخی نیز بر احرامت نباشد، تا راه بر هر تشخصی، نمودی، بسته شود.

12. سلاح بر مگیر و اگر ضرورتی هست، پیدا نباشد.

13. سرت را از آفتاب سایه مکن، سقف چتر، کجاوه، اتومبیل سرپوشیده... ممنوع!

14. روی پاهایت را ، به جوراب یا به کفش، مپوش.

15. زینت مکن، زیور مبند.

16. سر را مپوش.

17. مو نزن.

18. به زیر سایه مرو.

۱۹. ناخن مگیر.

20. کرم مزن.

۲۱. تن خود یا دیگری را خونی مکن، خونی مگیر.

22. دندان نکش.

2۳. سوگند مخور.

۲۴. و تو زن! رو مگیر!

حج آغاز شده است، حرکت به سوی کعبه، در جامه ی احرام، در حریمی از محرمات، و شتابان روی به خدا، فریاد لبیک! لبیک!یعنی که خدا تو را دعوت کرده است، ندا داده است، که بیا، اینک پاسخش را می دهی: لبیک!لَبَّیکَ اللّهُمَّ لَبَّیک، إنَّ الحَمدَ وَالنِّعمَةَ لَکَ وَ المُلک، لا شَریکَ لَکَ لَبَّیک!بله خداوندا، بله، ستایش و نعمت از آن تو است و سلطنت نیز! تو را شریکی نیست، بلی.حمد، نعمت و ملک!

باز نفی همان سه قدرت حاکم: استعمار، استثمار و استبداد، تثلیث حاکم بر تاریخ! روباه، موش و گرگ... بر سر خلق، که همه میش اند و اغنام الله!صدای خدا در صحرا به گوش می رسد، از هر ذره ای این ندا بر می آید، تمام فضای میان و آسمان را پر کرده است، و هر کسی آن را می شنود، هر کسی آن را خطاب به خود می شنود، می شنود که خدا دارد او را می خواند و او، از جگر فریاد می زند: لَبَّیکَ اللّهُمَّ لَبَّیک !

و تو همچون ذره ی حقیر براده ی آهنی که به مغناطیسی قوی جذب می شود، احساس می کنی که دیگر این پاهایت نیست که تو را می برد، تو را می برند، و پاهایت از پی تو کشیده می شوند، انگار که دو دستت به دو شاهبال نیرومند بدل شده اند و تو در دسته ای از پرندگان سپید، در فضا پرواز می کنی، به معراج می روی، به سوی سیمرغ می روی...کعبه نزدیک می شود و نزدیک تر، و هیجان پریشان کمی شود و پریشان تر، صدای قلبت را به درستی می شنوی، انگار جانوری مجروح و وحشی است که از درون، سرش را بر دیواره ی وجودت می زند و می خواهد تو را بشکند و بگریزد!

احساس می کنی که از خودت بزرگ تر می شوی، احساس می کنی که داری لبریز می شوی، دیگر در خودت نمی گنجی، کفش تنگی در پای بودنت، پیرهن تنگی بر اندام هستنت، اشک امان نمی دهد، گویی اندک اندک در فضایی مملو از خدا فرو می روی، حضور او را بر روی پوستت، بر روی قلبت، بر روی عقلت، در عمق فطرتت، در برق هر سنگریزه، بر جبین هر صخره، در کمرگاه هر کوه، در ابهام دور هر افق، در عمق صحرا حس می کنی، می بینی، فقط او را می بینی، فقط او را می یابی، فقط او هست، جز او همه موجند، کفند، دروغند.

در صحرا عشق باریده است و زمین تر شده، و چنان که پای مرد، به گلزار فرو شود، پای تو، به عشق فرو می رود . [ مالک دینار ]می روی و احساس می کنی که نیست می شوی، از خود، دور می شوی و به او نزدیک، همه او می شود و همه او می شوی، و تو دیگر هیچ، یک یاد فراموش، که در میقات از دوش افکنده ای و سبکبار از خویش، به میعاد می روی.احساس می کنی که تو دیگر نیستی، پاره ی شوقی و دیگر هیچ. تنها یک حرکتی ، تنها یک جهتی، پیش می روی و حق نداری که گامی پس روی، رو به او داری، در او محو می شوی، همچون پاره ابری در صحرا که آفتاب می مکدت.قلب هستی می تپد و فضا از خدا لبریز شده است،

 از خدا لبریز شده ای.در صحرا عشق باریده است و زمین تر شده،و چنان که پای مرد، به گلزار فرو شود،پای تو ، به عشق فرو می رود . [ مالک دینار ]به حومه ی مکه می رسی، شهر نزدیک است، اینجا به علامتی می رسی، نشانه ی آن که اینجا حد منطقه ی حرم است. مکه منطقه ی حرام است. در این منطقه جنگ و تجاوز حرام است. هر که از دشمن بگریزد و خود را به حرم برساند ، از تعقیب مصون است. در این منطقه شکار، قتل حیوان و حتی کندن گیاه از زمین حرام است. پس از حمله ی پیامبر به مکه برای آزادکردن کعبه از بت پرستی، شخص پیامبر، به دست خود این منطقه را نشانه گذاری مجدد کرد و سنت قدیم را در حفظ حرم و حرام بودن جنگ و قتل در این منطقه تحکیم نمود.سکوت!یعنی که رسیدی!آن که تو را می خواند اینجاست! به خانه ی او رسیده ای، ساکت!

+ نوشته شده در  یکشنبه هفتم اسفند 1390ساعت 21:12  توسط رضا طغیانی  |
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.