و نمایشگران؟
ـ این عجیب تر است ـ
فقط یک تن، تو! هر که هستی ، چه زن، چه مرد، چه پیر ، چه جوان، چه سیاه، چه سفید، همین که در این صحنه شرکت کردی، نقش اول را داری. هم در شخصیت آدم و هم ابراهیم و هم هاجر، در تضادِ الله ـ ابلیس ! چه، اینجا سخن از تشخص نیست، حتی جنسیت مطرح نیست، فقط یک قهرمان هست و آن انسان ! تئاتری است که در آن یک تن همه ی نقش ها را بر عهده دارد، قهرمان داستان است و در عین حال صحنه ای باز است، همه سال، همه ی انسان های ابراهیمی روی زمین، به شرکت در این نمایش شگفت دعوت می شوند !
هر که بتواند از هر کجای دنیا، خود را در موسم برساند، وارد صحنه می شود و نقش اول را به عهده می گیرد، قهرمان صحنه می شود و همه ی رُل ها را خود بازی می کند، اینجا تجزیه نیست، تشخص نیست، درجه بندی نیست، همه یکی هستند و آن یکی همه، اسلام انسان ها را اینچنین می بیند!
مَن قَتَلَ نَفساً... فَکَأنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمیعاً، وَ مَن أَحیاها فَکَأنَّما أحیَا النّاسَ جَمیعاً ( سوره ی مائده آیه 32 )
مگر نه یک انسان، انسان است؟ و تو ارزش انسان را ببین در این مذهب، که دشمن متهمش می کند که انسان را خوار می سازد! و این دروغ است. و دوست ابزارش می سازد تا، بدان، انسان را خوار کند! و این راست است!
و آیا ، در تاریخ ما ـ که از حق کشی و ستم سرشار است ـ مظلوم تر از اسلام هست؟ و در اسلام، از حج؟ که، به تعبیر زیبای علی ـ فرزند کعبه ـ پوستین حج را نیز وارونه بر تن کرده اند !
نه سنت انسان، که: سنت گوسفند!
من از حج چه فهمیده ام؟
دامنه ی معنی این چنین است، لایتناهی است، بی نهایت بزرگ و یک فرد، این بی نهایت کوچک، از آن چه می تواند فهمید؟ در آن چه می توان دید؟ چگونه؟ تا کجا؟
به هر حال، خواننده ی عزیز، قضیه این است؛
و اندازه ی ادعای من، این!
اگر می خواهی عمل حج را بدانی، رساله ی مناسک فقها را بخوان.
اگر می خواهی معنی حج را بفهمی، اسلام را بفهم و در آن، انسان را بشناس.
و اگر تنها می خواهی که ببینی من حج را چگونه فهمیده ام، این نوشته را بخوان.
شاید خواندن آن تو را در فهمیدن حج و لااقل، در اندیشیدن به حج، اندکی ، برانگیزد.
اندکی،
همین: و نه بیش!