پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک

پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک

محبت به رسول خدا ص از جنس فرزند یک منافق


محبت به رسول الله
هنگامی که شایع شد آیه‌هایی در باره رسوایی پدرش عبدالله بن أبی نازل شده است، و قرآن آشکارا دشمنی ابن أبی را در باره پیامبر بیان کرده و شایع شده بود که پیامبر او را خواهد کشت، پس این عبدالله که مسلمانی صادق و باایمان است و سخت پیامبر را دوست دارد، نزد پیامبر می‌آید و می‌گوید: ای رسول خدا (ص) به من خبر رسیده است که می‌خواهی پدرم را به سزای بدی‌هایی که از او به تو رسیده است به قتل برسانی، اگر چنانکه قصد کشتن او را داری، به من فرمان ده تا او را بکشم

محبت به رسول الله(ص) از جنس فرزند یک منافق

امتیاز کاربران...

عبدالله بن عبدالله بن ابی بن سلول (از دیگر محبان آن حضرت) است.
آنچه را در قرآن کریم در بارة پدر منافقش نازل شد، می‌شنود، آنجا که خداوند از قول ابن سلول می‌فرماید: ﴿یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّـهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَـٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ﴾( منافقون، آیة 8). «اگر به مدینه برگردیم، قطعاً آن که عزتمندتر است، آن  که زبون‌تر را از آنجا بیرون خواهد کرد» همچنان که خداوند تعالی از او خبر داد، عبدالله نزد پدرش می‌آید، در حالی که شمشیرش را از نیام برکشیده و آن را بر سر پدرش می‌گذارد و به او می‌گوید: سوگند به خدا آن را در نیام نمی‌گذارم، مگر این که بگویی محمد عزتمندتر و گرامی‌تر است و من زبون‌تر و پست‌تر می‌باشم، پدرش گفت: وای بر تو! محمد (ص) عزتمندتر است و من زبون‌تر.
پس این خبر به رسول خدا (ص) رسید و سبب شگفتی و تعجب پیامبر گردید و برای این کار از او سپاسگذاری کرد.

(عبدالله) آن پسر باایمان:
محبت و دوستی عبدالله نسبت به پیامبر در این حد و مرز متوقف نمی‌شود، هنگامی که شایع شد آیه‌هایی در باره رسوایی پدرش عبدالله بن أبی نازل شده است، و قرآن آشکارا دشمنی ابن أبی را در باره پیامبر بیان کرده و شایع شده بود که پیامبر او را خواهد کشت، پس این عبدالله که مسلمانی صادق و باایمان است و سخت پیامبر را دوست دارد، نزد پیامبر می‌آید و می‌گوید: ای رسول خدا (ص) به من خبر رسیده است که می‌خواهی پدرم را به سزای بدی‌هایی که از او به تو رسیده است به قتل برسانی، اگر چنانکه قصد کشتن او را داری، به من فرمان ده تا او را بکشم و سرش را نزد تو بیاورم، سوگند به خدا که مردمان خزرج می‌دانند که در میان ایشان هیچ مردی از من نسبت به پدر و مادرش نیکوکارتر نیست، و ترسم از این است که به کسی دیگر غیر از من فرمان دهی که او را به قتل رساند، و نفسم به من اجازه ندهد که به قاتل پدرم که در میان مردم روان است نظر افکنم، و او را بکشم، و این سبب شود که به علت قتل کافری مردی مسلمان را به قتل رسانم و به سبب آن وارد دوزخ شوم.
اینگونه عبدالله بن عبداله  بن أبی با پیامبر گرامی (ص) سخن گفت، و عبارتی گویاتر و شیواتر از این عبارات با وجود شیوایی و اختصار آن سُراغ ندارم، این که بتواند خواسته‌ها و حالات نفسانی و عاطفی را بیان نماید که از نظر تأثیر نیرومندترین عوامل آشفتگی و نابسامانی را در خاطر آدمی ایجاد می‌کند، و در آن دلائل و علت‌های نیکویی نسبت به پدر آشفتگی و نابسامانی پیدا می‌کند، و صداقت و ایمان راستین و محبت رسول خدا (ص) با جوانمردی و غرور عربیت و حرص و آزمندی بر آرامش مسلمین روی می‌نماید، تا این که میان مسلمانان فتنه‌ها و خونخواهی‌های بی‌مورد ایجاد نشود.
این حالت پسری است که می‌بیند، پدرش کشته خواهد شد، با وجود این از رسول خدا (ص) نمی‌خواهد که پدرش را نکشد، زیرا ایمان و یقین دارد که هرآینه رسول خدا (ص) دستور و فرمان خدا را انجام می‌دهد، او میان نیکی و محبت به پدر و آنچه که نخوت و کرامت عربیت اقتضا می‌کند به خونخواهی از قاتل پدر برخیزد، بیم‌ناک است.
می‌خواهد بر خود وادارد که پدرش را بکشد و سر وی را نزد رسول خدا (ص) آورد، هرچند انجام این کار دلش را پاره پاره و جگرش را می‌شکافد، و حال این که از این بی‌عدالتی که [پدرش منافق است] او را بر انجام آن کار وادار می‌کند، صبر و شکیبایی در ایمانش می‌یابد.
کدام دژخیم و جلاد میان ایمان و عطوفت و خوی و منش اخلاقی سخت‌تر و شدیدتر از این دژخیم است [یعنی عبدالله ابن سلول که منافقی او سبب می‌گردد که فرزند مؤمن و با محبتش را به قتل پدرش وادار کند]؟ و کدام فاجعه و حادثه ناگوار روحی و روانی برای صاحبش کشنده‌تر و غافلگیرتر از این مصیبت است؟ آیا می‌دانی رسول بزرگوار (ص) بعد از شنیدن سخن عبدالله چه پاسخ گفت؟
به او فرمود: قطعاً ما او را نه تنها نمی‌کشیم، بلکه با او مدارا می‌کنیم و تا زمانی که با ماست با  او به نیکی رفتار می‌کنیم.
چه زیبا و با شکوه است این عفو و بزرگی محمد (ص) نسبت به کسی که مردم مدینه را بر او و یارانش تحریک می‌کند و می‌شوراند.
با مدارا و نرمی رفتار می‌کند. بنابراین، مهربانی و عفو آن حضرت نسبت به او اثرش از کیفردادن او – اگر به انجام می‌رسانید – بیشتر است.
پس از این رویداد اگر عبدالله بن اُبی حادثه‌ای به وجود می‌آورد، قومش بر او خرده می‌گرفتند، و به او می‌گفتند که هرآینه زندگی وی هدیه‌ای بوده است که محمد (ص) به او بخشیده است.

دلسوزی و مهربانی پیامبر بزرگوار (ص):
رسول خدا (ص) این جایگاه بزرگ را به عبدالله با ایمان اختصاص داد، هنگامی که به پیامبر خبر رسید که عبدالله ابن اُبی منافق در حال مرگ است، فرمود: وقتی که وسایل کفن و دفن او را فراهم آوردید مرا آگاه کنید تا بر او نماز گزارم. (یا مشابه با این سخن فرمود) با وجود مخالفت عمر (رض) پیامبر (ص) به خاطر بزرگداشت و احترام پسر مؤمن او بر وی نماز خواند.
در صحیح بخاری از قول ابن عباس (رض) روایت است که گفت: پیامبر خدا (ص) بر او نماز خواند، سپس بازگشت، و مدت زیادی از بازگشت او سپری نشده بود تا این که دو آیه از سورة مبارکة (بَراءَة) نازل شد: ﴿ وَلَا تُصَلِّ عَلَىٰ أَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَىٰ قَبْرِهِ ..﴾( توبه، آیة 84) «هرگز بر هیچ مرده‌ای از آنان نماز مگذار و بر سر قبرش نایست».

نیکی بسیار و بخششی زیبا:
پیامبر خدا (ص) بر احسان و نیکویی می‌افزاید و پیراهن خود را به عبدالله می‌دهد تا با آن پدرش را کفن کند. عبدالله بن عمر گفت: وقتی که عبدالله بن اُبی مُرد، پسرش عبدالله نزد رسول خدا (ص) آمد و از او خواست تا پیراهنش را به وی عطا نماید تا پدرش را در آن کفن کند، و رسول خدا (ص) پیراهنش را به وی داد و سپس عبدالله از رسول خدا (ص) خواست تا بر او نماز بگزارد.
بی‌گمان محبت بسیار و شدید عبدالله نسبت به رسول خدا (ص) و آگاهی پیامبر (ص) از این محبت و دوستی سبب گردید تا رسول خدا (ص) نسبت به عبدالله و در بارة پدر منافقش تا این اندازه نرمش بخرج دهد و مدارا کند.
عشق و علاقه امر شگفت‌انگیزی است که فرد عاشق در دوستی به جایی می‌رسد که دوستی و محبت محبوب را بر دوستی و محبت خود ترجیح می‌دهد، حتی بر پدر و فرزند و همه مردمان.
پس خدای از عبدالله بن اُبی راضی و خشنود باد و این محبت را بر او گوارا گرداند.
احمد نصیب/ ترجمه: شیخ احمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.