پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک

پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک

ام سلمه (رض)


«بار خدایا غم او را برطرف کن، و به او شوهری بهتر از ابو سلمه عطا کن». تسلیت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم به ام سلمه هنگام درگذشت شوهرش ابوسلمه

omme-salme

.


خداحافظی با ابوسلمه 
عبدالله بن عبدالاسد بن المغیره پسر بره دختر عبدالمطلب، پسر عمه پیامبر صلی الله علیه وسلم و برادر رضاعی اش بود، او یکی از قهرمانان اسلام در جنگ احد ومورد اعتماد پیامبر صلی الله علیه وسلم وشوهر ام سلمه بود، در جنگ احد زخمی شده بود. پیامبر صلی الله علیه وسلم در روز غزوه عشیره، ابوسلمه را امیر مدینه مقرر کرده بود وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم از غزوه عشیره برگشت لشکری صد و پنجاه نفری به فرماندهی ابوسلمه برای جنگ با بنی اسد که بعد از شکست مسلمانان در جنگ احد، به آنها چشم طمع دوخته بودند، فرستاد. ابوسلمه در مسئولیتی که به عهده او گذاشته شد موفق گردید و پیروز مندانه به مدینه بازگشت، اما زخمی که درجنگ احد به او رسیده بود. هنوز بهبود نیافته بود تا اینکه بر اثر همان زخم به بستر بیماری افتاد، ام سلمه درکنار شوهرش به تیمار داری ومراقبت از او مشغول بود، پیامبر صلی الله علیه وسلم چندین بار به عیادت ابوسلمه آمد.
در یکی از روزها که پیامبر صلی الله علیه وسلم برای عیادت ابوسلمه آمده بود ابوسلمه آخرین نفسهای زندگی را می کشید و پیامبر صلی الله علیه وسلم در کنارش برای او دعا خیر می نمود ابوسلمه جان به جان آفرین تسلیم نمود، پیامبر صلی الله علیه وسلم آنروز بر جنازه او به جای چهار تکبیر نه تکبیر گفت، از ایشان سؤال شد آیا به فراموشی اینقدر تکبیر گفته است؟ فرمود: نه فراموش کردم نه اشتباهی رخ داد، اگر هزار تکبیر بر جنازه ابوسلمه می گفتم بازهم شایسته آن بود.
ام سلمه از درگذشت همسرش ناراحت شد و به گریه افتاد واین جمله را بارها تکرار می کرد: (إنا لله وإنا إلیه راجعون) (ما از آن خداوندیم وبه سوی او باز می گردیم). (خدایا مرا در مصیبتی که برایم پیش آمده است پاداش بده، وبعد از مصیبت زندگی ام را بهتر کن) (1)
ازدواجی مبارک 
ام سلمه بعد از وفات شوهرش روزهای سخت واندوهناکی را می گذراند، فرزندانش ((عمرو، دره وزینب)) را اطراف خود جمع می نمود و وقتی آنها را یتیم می دید که پدرشان را ازدست داده اند بیشتر اندوهگین می شد، چهار ماه از وفات شوهرش گذشته وعدتش به پایان رسیده بود، ابوبکر وعمر از او خواستگاری کردند.
ام سلمه به خاطر تربیت وپرورش فرزندان خود از ازدواج اباء ورزید، خداوند ازدواجی زیبا وسرنوشتی خوب برای ام سلمه تدارک دیده بود، خداوند، سرپرستی، مهربان ونیکو برای فرزندان ام سلمه بدو بخشید.
پیامبر صلی الله علیه وسلم فردی را برای خواستگاری ام سلمه فرستاد، وقتی ام سلمه را گفتند که پیامبر صلی الله علیه وسلم از تو خواستگاری نموده است ونظر تو چیست؟ ام سلمه حیران شد که چه عذری بیان کند، بالاخره تصمیم نهایی خود را گرفت وچنین عذر آورد: من جوانی را سپری کرده ام، بچه های زیادی دارم، ونیز تند مزاج هستم شاید باعث ناراحتی دیگر زنانت شوم، معلوم نیست اولیای من با این پیوند موافقت کنند یا خیر و... 
پیامبر صلی الله علیه وسلم درپاسخ ام سلمه فرمود: اگر سن تو بالا است سن من از تو بزرگتر است، فرزندانت را به خدا وپیامبرش واگذار کن، واما اینکه می گویی تند مزاج هستم خداوند تند مزاجی تو را از بین خواهد برد، واولیای تو با ازدواج با من موافقت خواهند کرد، و آنانی که در اینجا نیستند نیز مخالفت نخواهند کرد . (2)
سرانجام ام سلمه با ازدواج موافقت نمود وپسرش سلمه به عنوان ولی وسرپرست مادرش او را به نکاح پیامبر صلی الله علیه وسلم در آورد، دیگر همسران پیامبر صلی الله علیه وسلم از ازدواج پیامبر صلی الله علیه وسلم با ام سلمه آگاه شدند ودر رأس همه عایشه به حفصه گفت: غیرتم جوش می کند ورشک می برم. 
حفصه به عایشه گفت که ازدواج پیامبر با ام سلمه چیز مهمی نیست بلکه کاری ساده وعادی است.
ام سلمه درخانه زینب، (ام المساکین) که قبل از ازدواج پیامبر با ام سلمه وفات نموده بود جا گرفت. پیامبر صلی الله علیه وسلم می خواست وارد خانه شود ونزد همسر جدیدش برود اما دید که ام سلمه دخترش زینب را پستان به دهان داده وشیر می دهد.
پیامبر صلی الله علیه وسلم بیرون رفت وروز بعد دوباره آمد بازهم دید که ام سلمه بچه اش را شیر می دهد پیامبر صلی الله علیه وسلم برگشت، عمار برادر مادری ام سلمه آنچه را که پیش آمده بود درک کرده نزد ام سلمه آمد ودخترش را از آغوشش گرفته وگفت: این بچه را بگذار تو به سبب همین بچه پیامبر صلی الله علیه وسلم را اذیت می کنی ومانع از تشریف فرمایی ایشان می شوی.
عمار دختر بچه را به یکی از زنان در قبا سپرد تا او را شیر بدهد پیامبر صلی الله علیه وسلم نزد ام سلمه آمد ودر مورد زینب از مادرش چنین پرسید: کوچولو کجاست؟! کوچولو کجاست؟! ام سلمه به پیامبر صلی الله علیه وسلم گفت: عمار بن یاسر او را برده است. ام سلمه جایگاه بزرگی در قلب پیامبر صلی الله علیه وسلم داشت تا جایی که عایشه گفته است: بعد از من ام سلمه محبوب ترین همسر پیامبر بود.
جایگاه بلند ام سلمه 
وحی بر پیامبر صلی الله علیه وسلم فقط در اتاق عایشه نازل می شد ودر خانه دیگر زنان پیامبر صلی الله علیه وسلم وحی نازل نمی شد. به خاطر این، عایشه بر هوهای خود افتخار می کرد.
اما عایشه می گوید: شبی نشسته بودم پیامبر صلی الله علیه وسلم درخانه ام سلمه بود، شنیدم که پیامبر صلی الله علیه وسلم دارد می خندد وام سلمه از او پرسید: خداوند شما را همیشه بخنداند. چرا می خندید؟ پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: خداوند توبه ابولبابه را پذیرفت، - ابولبابه بر اثر گناهی که مرتکب شده بود خود را با ستونی از ستونهای مسجد بسته بود-. ام سلمه گفت: ای پیامبر خدا! آیا به او مژده ندهم؟! آن حضرت صلی الله علیه وسلم فرمود: بله، اگر می خواهی به او مژده، ده.
ام سلمه او را این چنین مژده داد: ابولبابه خوشحال باش خداوند توبه ترا پذیرفته است. واین زمانی بود که هنوز حجاب بر زنان فرض نشده بود. مردم وقتی مژده را شنیدند طنابهای ابولبابه را باز کرده واو را آزاد کردند اما او قبول نکرد وگفت: باید پیامبر صلی الله علیه وسلم دست وپای او را باز نماید واو را آزاد کند.
پیامبر صلی الله علیه وسلم آمد واو را بعد از اینکه شش روز با ستونی خود را بسته بود باز و آزاد نمود. همسرش فقط هنگام نماز دست وپای او را باز می کرد بعد از نماز دوباره خود را به همان ستون می بست. تا اینکه در مورد ایشان نازل گردید:
﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ (التوبة: 102).
((گروه دیگری به گناهان خویش اعتراف کردند، آنها عمل نیک را با عمل بد مخلوط نمودند، امید است که خداوند توبه آنان را بپذیرد، همانا خداوند بخشاینده ومهربان است)).
ام سلمه بانویی عاقل واهل بصیرت بود، در روز صلح حدیبیه وقتی صحابه برای اینکه از وارد شدن مکه محروم شده بودند در تراشیدن سر وقربانی کردن تأخیر نمودند، پیامبر صلی الله علیه وسلم خشمگین وارد خیمه ام سلمه شد.
ام سلمه وقتی حالت پیامبر صلی الله علیه وسلم را دید گفت: مشکلی نیست آنها را سرزنش مکن برای آنها مشکل بزرگی پیش آمده چون آنها بدون ورود به مکه و عمره بر می گردند، سپس به پیامبر صلی الله علیه وسلم گفت: قربانی ات را ذبح کن و موهای سرت را بتراش، بدون اینکه با کسی از مسلمانان حرفی بزنی.
پیامبر صلی الله علیه وسلم طبق مشوره ام سلمه بیرون رفت وقربانی اش را سر برید و با صدای بلند تکبیر گفت وسرش را تراشید، مسلمانان وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم را دیدند از او اطاعت کرده وقربانی هایشان را سر بریدند و سرهای یکدیگر را تراشیدند .(3)
واینگونه مشوره ام سلمه باعث نجات مسلمین از فتنه ای شد که بر اثر صلح حدیبیه می خواست میان مسلمانان برپا شود. ونتیجه صلح حدیبیه فتح بزرگ مکه بود.
اسم سلمه بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم همچنان با حکمت ودانش زیست، زمانی که عایشه برای مطالبه خون عثمان می خواست بیرون برود ام سلمه او را نصیحت کرد وگفت: بیرون نرو، پایه دین با زنان راست نمی شود، پس تو چرا می خواهی بیرون بروی؟!
ام سلمه احادیثی از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت کرده است. او نود سال زندگی نمود وآخرین همسر پیامبر بود که دنیا را ترک می کرد. او در زمان یزید بن معاویه درسال 62 هجری از جهان درگذشت وطبق وصیت خودش، ابوهریره بر او نماز خواند وفرزندانش عمرو سلمه داخل قبر مادرشان رفته وبا کمک عبدالله بن ابی امیه مادر شان را دفن کردند او در کنار دیگر همسران پیامبر صلی الله علیه وسلم در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
سلام ودرود بی پایان بر ام المؤمنین ام سلمه باد.


1 - مسلم، الجنائز، 919 – احمد در المسند ج 6 ص 291، 306 نیز روایت کرده است.

2 - شذرات الذهب ج 1 ص 280.

3 - السیرة النبویة ابن هشام – سیر اعلام النبلاء، مغازی واقدی.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.