پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک

پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک

فاطمه زهرا س


داستان زندگی فاطمه زهرا یکی از صفحات براق و زیبایی است از سیرت رسول بزرگوار اسلام (ص) و تصویری است زیبا و شگفت‌انگیز از نمونه‌های زندگی خانواده با عظمت نبوت و نمونه‌ای است جالب‌توجه از عملکرد صحابه کرام.
فاطمه زهرا (رضی‌الله عنها) پنج سال قبل از بعثت محمدی درست در زمانی که تعمیر کعبه در دست انجام بود دیده به جهان گشود.

                                                                                       فاطمه زهرا

مادر بزرگوارش بانویی است فرزانه و حکیم و دانشمند و صاحب‌نظر و دارای شرافت نسب و علاوه بر این‌ها از اخلاق فاضله و ثروت زیادی برخوردار بود در زمان جاهلیت به لقب طاهره و سردار زنان قریش شهرت داشت.
او به پیامبر (ص) ایمان آورد زمانی که مردم به او کفر ورزیدند، و تصدیقش نمود در برهه‌ای که مردم تکذیبش کردند، و مال و ثروت خود را نثار و تقدیم رسول کریم (ص) نموده است در زمانی که مردم او را تحریم اقتصادی نمودند.
این بانوی محترم و بردبار علاوه بر اخلاق زیبا و اصالت نسبی و ثروت هنگفت، از گشاده‌روئی نیز برخوردار بود این بود مادر فاطمه زهرا (رضی‌الله عنها).
و اما پدرش، سیدالمرسلین و خاتم پیامبران و پیشوای پرهیزگاران است چه نسبت شرافتمندانه و محترمی و چه پدر بزرگوار و باعظمتی.
فاطمه زهرا آخرین فرزندان پیامبر (ص) بود و معمولاً آخرین فرزند بیشتر مورد لطف و رحمت قرار می‌گیرد و از مهر و محبت و عشق و علاقه به خصوصی برخوردار است. از این‌رو فاطمه ریحانه رسول کریم (ص) قرار می‌گیرد رضای او رضای پیامبر (ص) و خشم و غضبش، خشم وغضب پیامبر (ص) را در پی دارد.
اما مهر و محبت و دوستی پدر و مادر مانع از تربیت صحیح این عزیز گرامی و آماده ساختن او برای تحمل مسئولیت‌های آینده نگردید در روایات آمده است که فاطمه زهرا (رضی‌الله عنها) به تنهائی کارهای خانه خویش را انجام می‌داد و در بیشتر اوقات کسی نبود که با او همکاری کند و او بود که زخم‌های پدر را در روز احد پانسمان نمود و به آن حضرت رسیدگی می‌کرد.
خواستگاران و ازدواج با علی(رض)
وقتی فاطمه (رضی‌الله عنها) بزرگ گردید و برای خودش بانویی شد توجه بسیاری را به خود جلب نمود و خواستگاران زیادی پیدا کرد حضرت ابوبکر(رض) و عمر(رض) نیز در شمار خواستگاران آن بانوی محترم قرار داشتند.
اما پیامبر گرامی اسلام (ص) به آنان جواب رد داد به گونه‌ای که آزرده‌خاطر نگردند گویا پیامبر (ص)می‌خواست تا این بانوی بزرگوار را برای علی(رض) اختصاص دهد. در سال هشتم هجری بود که حضرت علی (رض) از فاطمه (رضی‌الله عنها) خواستگاری نمود.
و پیامبر (ص) نیز بی‌درنگ به ایشان جواب مثبت دادند و متعاقباً علی (رض) سجده شکر به‌جا آوردند.
چون سر از سجده برداشتند پیامبر اکرم (ص) به او گفتند : خداوند برایتان برکت عنایت کند و باران رحمت و برکت را بر شما فرستد و رضای خودش را نصیب شما گرداند و نسل شما را مبارک و خجسته قرار دهد.
در مجلس عقد علی و فاطمه تنی چند از مهاجرین چون ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه و زبیر و به همین تعداد نیز از انصار حضور داشتند.
در مجلسی که همه افراد جمع بودند پیامبر(ص) این خطبه را خواندند :
الحمدالله المحمود بنعمته، المعبود بقدرته ان الله عزوجل جعل المصاهرة نسباً لاحقاً و أمراً مفترضاً و حکماً عادلاً و خیراً جامعاً، أوشج بها الارحام و الزمها الانام فقال الله عزوجل : هو الذی خلق من الماء بشراً فجعله نسباً و صهراً و کان ربک قدیرا اشهد کم انی زوجت فاطمة من علی علی اربع مائه مثقال فضة ان رضی بذلک علی السنة القائمة و الفریضة الواجبة. فجمع الله شملهما و بارک لهما و اطاب نسلهما اقول قولی هذا و استغفرالله العظیم.
پس از قرائت این خطبه سردار بانوان مسلمان به خانه شوهر فرستاده شد.
مقدار جهیزیه
جهیزیه فاطمه (رضی‌الله عنها) عبارت بود از یک تخت‌خواب بافته شده، یک بالشت چرمی که از پوشال خرما پر شده بود و ظرفی چرمی که در آن غسل می‌کرد و یک مشک آب و یک غربال و یک خشک‌کن و یک کاسه و دو سنگ آسیاب دستی و دو کوزه گلی.
پیامبر اکرم (ص) نمی‌توانست دوری فرزند جگرگوشه‌اش را تحمل کند از این‌رو به فکر افتاد تا او را در همسایگی خود قرار دهد.
مهر و محبت پدری
چند باب منزل از حارثه بن نعمان در همسایگی پیامبر (ص) قرار داشت او از تصمیم و خواست قبلی پیامبر(ص) اطلاع یافت بی‌درنگ نزد پیامبر (ص) آمد و گفت : من دریافتم که شما می‌خواهید فاطمه در کنار شما و در همسایگی شما قرار داشته باشد این چند باب منزل از آن من است و نزدیک‌ترین خانه‌های بنی نجار به شما همین منازل هستند ای رسول خدا (ص) : من و تمام دارائی‌های من از آن خدا و رسول اویند.
ای رسول خدا (ص) : یقیناً همان مالی که از من در خدمت شما و مورد استفاده شما قرار دارد نزد من محبوب‌تر از آن مالی است که خودم شخصاً از آن استفاده می‌کنم.
رسول الله (ص) فرمودند : راست می‌گویی خداوند در مال و جان شما برکت عنایت فرماید.
بعد از این مرحله یامبر (ص) فاطمه را به همسایگی خود آورده و در یکی از منازل حارثه (رض) اسکان داد.از آن هنگام که زهرا (رضی‌الله عنها) در جوار پدر استقرار یافت پیامبر (ص) هر روز صبح جویای احوال آنها شده از آنها خبر می‌گرفت و خطاب به آنها می‌فرمود : ای اهل خانه سلام خداوند بر شما باد و خداوند شما را پاکیزه گرداند عادت پیامبر (ص) این بود هرگاه از مسافرتی تشریف می‌آوردند ابتدا به مسجد می‌رفتند و دو رکعت نماز در آن‌جا به جای می‌آوردند و سپس به خانه فاطمه (رضی‌الله عنها) رفته و مدت نسبتاً طولانی در آن‌جا می‌ماندند و بعد از آن به خانه همسران خویش سر می‌کشیدند.
محمد بن قیس روایت می‌کند : روزی پیامبر (ص) و علی (رض) راهی سفر شدند فاطمه در غیاب آنها برای خویش یک جفت دستبند (النگو) و گردنبند و یک جفت گوشواره تهیه نمود و بر سر درخانه پرده‌ای را آویزان کرد تا بدین‌صورت از پدر و شوهر استقبال گرمی به عمل آورد.
وقتی پیامبر (ص) تشریف آوردند ابتدا به خانه فاطمه رفتند صحابه پیامبر (ص) پشت در منتظر ماندند آنان نمی‌دانستند آن‌جا بمانند یا خیر چون معمولاً پیامبر (ص) در آن‌جا مدت زیادی را می‌ماندند اما این‌بار پیامبر (ص) به سرعت بیرون شدند آثار خشم بر چهرة مبارک هویدا بود یک‌سره به طرف مسجد رفتند و بر روی منبر نشستند.
در این هنگام فاطمه دریافت که به خاطر دستبند و گردنبند و گوشواره‌ها و پرده بود که پیامبر (ص)چنین عکس‌العملی نشان داد و ناراحت شد.
فوراً همه آنها را از تن کشید و پرده را نیز پائین آورد و همه را نزد پیامبر (ص) فرستاد و به کسی که این‌ها را نزد پیامبر (ص) می‌برد چنین گفت : به رسول خدا (ص) بگو دخترت به تو سلام می‌رساند و می‌گوید همه این‌ها را در راه خدا مصرف کن وقتی آن شخص نزد پیامبر (ص) آمد و پیام را به ایشان رساند آن حضرت فرمودند : پدر فدایش شود چه کار زیبایی انجام داد من می‌دانم که دنیا نمی‌تواند در حریم دل محمد (ص) و اولادش راه پیدا کند اگر دنیا به اندازه پر پشه‌ای نزد خداوند ارزش می‌داشت برای هیچ کافری حتی یک جرعه آب هم از دنیا نصیب نمی‌شد.
برخورد پیامبر با فرزندان فاطمه
پیامبر گرامی اسلام (ص) همواره از فرزندان فاطمه دلجوئی می‌نمود با آنها ارتباط عاطفی برقرار می‌کرد و با آنها بازی می‌کرد و آنها را مشغول می‌ساخت و گاهی نیز بر شانه‌های آن حضرت در حال نماز بالا می‌رفتند. پیامبر (ص) نیز در نماز درنگ می‌نمود و سجده را طولانی می‌کرد تا به زمین نیفتند.
از جمله عادات مبارک آن حضرت این بود که مرتباً به خانه فاطمه سر می‌زد و با وجود پدر و مادر خدمت فرزندانش را شخصاً به عهده می‌گرفتند.
در یکی از شب‌ها آن حضرت متوجه شد که حضرت حسن درخواست آب می‌کند آن حضرت شخصاً بلند شدند و به سوی مشک آب رفته آن را فشردند و آبش را در لیوان ریختند در این هنگام حسین دستش را دراز نمود تا آب را از آن حضرت بگیرد اما آن حضرت (ص) آب را به حسن داد و از دادن آن به حسین خودداری نمود.
فاطمه با دیدن این منظره گفت : گویا حسن را بیشتر دوست می‌دارید؟
آن حضرت (ص) فرمودند : بلکه او جلوتر درخواست آب نمود.
برخورد پیامبر (ص)با فاطمه (رضی‌الله عنها)
هر زمان فاطمه وارد مجلس آن حضرت می‌شد از جای خود بلند شده و دستش را می‌گرفت و ضمن خوش‌آمدگوئی او را در کنار خود می‌نشاند.
هرگاه وارد مجلس می‌شد آن حضرت بلند شده و خوش‌آمد می‌گفت و دستش را گرفته و او را می‌بوسید.
آخرین بیماری پیامبر (ص) بود که فاطمه نزد آن حضرت آمد.آن حضرت در گوش فاطمه آهسته مطلبی را گفتند که فاطمه به گریه افتاد، سپس مجدداً در گوش وی مطلبی را فرمودند که فاطمه را به خنده درآورد عایشه (رضی‌الله عنها)این صحنه‌ها را می‌دید و دردل با خود می‌گفت :
من گمان می‌کردم که فاطمه بر تمامی زنان فضیلت و برتری دارد اما در این‌جا او را مثل آنان یافتم گریه می‌کرد و باز می‌خندید.
چون آن حضرت (ص) دارفانی را وداع گفتند عایشه (رضی‌الله عنها) از فاطمه (رضی‌الله عنها) سبب را جویا شدند. فاطمه (رضی‌الله عنها) گفتند : مرتبه اول در گوشم گفتند که من در همین بیماری دارفانی را وداع خواهم کرد و من گریه کردم.و در مرتبه دوم به من گفت : که شما اولین کسی از خانواده من هستی که به من ملحق می‌شوی لذا من خوشحال شدم و خندیدم.
وفات فاطمه (رضی‌الله عنها)
بعد از رحلت جانگداز پیامبر (ص) دیری نپائید که بعد از چند ماه فاطمه به پدر پیوست در مورد این مدت اختلاف روایات وجود دارد بعضی شش و عده‌ای سه‌ماه و گروهی هم این مدت را دوماه گفته‌اند.
رمضان سال یازدهم هجری بود که فاطمه به ندای پروردگارش لبیک گفت و خورشید وجودش افول نمود و با پیوستن به پدر خوشحالی و سرور جاویدان بدست آورد.
چون لحظه‌های وداع و پیوستن به پدر بزرگوار نزدیک می‌شد فاطمه شخصاً بلند شده و غسل فرمودند و بعد از این‌که غسل‌شان را کامل نمودند به همراهش اسماء بنت عمیس گفتند :ای مادر لباس‌های جدیدم را حاضر کن فاطمه لباس‌های جدید را پوشید و گفت : من غسلم کامل است لذا کسی اجازه ندارد کفنم را بگشاید و مرا برهنه سازد.و سپس تبسمی نمود او بعد از وفات پدر جز در لحظه وداع زندگی هیچ تبسمی بر لب نیاورد و از او خنده‌ای مشاهده نشد.
خداوند باران بیکران رحمت‌های خود را بر ریحانه رسول الله فرو فرستد او که در رمضان به خانه بخت با علی قدم نهاد و هم‌چنین در رمضان به سرای ابدی و جایگاه سرمدیش در بهشت مستقر شد.

عبدالرحمان رأفت باشا

مترجم:

اکبر مکرمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.