امیرالمومنین علی بن ابی طالب -رضی الله عنه- در مورد اولین حاملان لوای اسلام اینچنین گفته اند: «ما -در میدان کارزار- با رسول الله (صلى الله علیه وسلم) بودیم. پدران، پسران، برادران، عموهای خویش را کشتیم. این خویشاوند کشی ما را ناخوش نمی نمود، بلکه بر ایمانمان می افزود، که در راه راست پا بر جا بودیم، و در سختیها شکیبا، و در جهاد با دشمن کوشا. گاه تنی از ما و تنی از سپاه دشمن به یکدیگر می جستند، و چون دو گاو نر سروتن هم را می خستند. هر یک می خواست جام مرگ را به دیگری بپیماید و از شربت مرگش سیراب نماید. گاه نصرت از آن ما بود، و گاه دشمن گوی پیروزی را می ربود. چون خداوند ما را آزمود و صدق ما را مشاهدت فرمود، دشمن ما را خوار ساخت و رایت پیروزی ما را بر افروخت. چندانکه اسلام به هر شهر و دیار رسید، و در حکومت آن در آفاق پایدار گردید...»[1].
امیرالمومنین -ضی الله عنه-در سخنی دیگر یاران پیامبر (صلى الله علیه وسلم) را اینگونه توصیف کرده اند: «همانا یاران پیامبر (صلى الله علیه وسلم) را دیدم. کسی را نمی بینم که همانند آنان باشد. روز را ژولیده مو، گرد آلود به شب می رساندند. و شب را به نوبت، در سجده یا قیام به سر می بردند. گاه پیشانی بر زمین می سودند و گاه گونه بر خاک. از یاد معاد چنان نا آرامی می نمودند که گویی بر پاره آتش ایستاده بودند. میان دو چشمشان چون زانوی بزان پینه بسته بود، از طول ماندن در سجود. اگر نام معبود بر حق برده می شد چنان می گریستند که گریبانهایشان تر مى گردید. و می لرزیدند چنانکه درخت، روز تند باد لرزید، از عذابی که بیم آن داشتند و پاداشی که تخم آن در دل می کاشتند»[2].
و هنگامیکه ایشان از دوری و جدایی از آنها، احساس افسردگی و دلتنگی می کنند اینگونه می گویند: «کجایند مردانی که به اسلامشان خواندند و آنرا پذیرفتند. و قرآن خواندند و معنی آنرا به گوش دل شنفتند؟ به کارزارشان بر انگیختند و آنان همچون ماده شتر که به بچه خود روی آرد، شیفته آن گردیدند. شمشیرها از نیام در آوردند و گروه گروه و صف در صف روی به اطراف زمین کردند. بعضی نجات یافتند و بعضی مردند. نه مژده زنده ماندن زندگان را شنفتند و نه آنان را بر مردگان تعزیت گفتند. چشمانشان از گریه تباه، شکمهایشان از روزه لاغر، و به پشت چسبیده. لبهایشان از دعا خشک، و پژمرده گردیده، رنگها زرد از شب زنده داری، بر رخسارشان گرد فروتنی پدیدار. برادران من اینان اینانند که رفته اند، و ماراست که تشنه دیدارشان بپاییم و بر جدایی آنان دست حسرت به دندان بخاییم»[3].
در روایت دیگری گفته شده است: «شخصی قریشی نزد امیر المؤمنین (ع) آمد و به ایشان گفت: من در خطبه شنیدم شما فرمودید: الهی، ما و اعمال مان را صالح و نیکو گردان همانگونه که خلفای راشدین و اعمال آنها را صالح و نیکو گردانیدی. ای امیر المؤمنین، منظور شما از خلفای راشدین چیست؟ امام علیه السلام در جواب فرمودند: منظورم دو حبیب من، و دو عموی تو، ابوبکر و عمر، دو پیشوای هدایت، دو شیخ اسلام دو ابر مرد قریش، و دو شخصی که بایستی پس از رسول الله (صلى الله علیه وسلم) به تعالیم و سنت آنها اقتدا کند از گمراهی مصون خواهد بود. و هر کس پیرو آنها گردد به صراط مستقیم هدایت شده است»[4].
شما خود در مورد دجالانی که این روایات را در کتابها و مؤلفات خود به ثبت می رسانند و سپس ابوبکر و عمر -رضی الله عنهما- را کافر و منافق می دانند، قضاوت کنید. آیا آنها پیرو علی هستند یا نوکر حلقه به گوش عبدالله بن سبا یهودی؟
در روایتی منسوب به علی بن ابی طالب و زبیر بن العوام -رضی الله عنهما- نقل شده که آنها علت برگزیده شدن ابوبکر صدیق -رضی الله عنه- به خلافت را اینگونه بیان داشته اند: «ما ابوبکر را شایسته ترین فرد برای خلافت یافتیم. او یار رسول الله (صلى الله علیه وسلم) در غار بوده است. ما منزلت سن و تجارب او را می دانستیم. رسول الله (صلى الله علیه وسلم) در زمان حیات خویش ایشان را به امامت نماز گزاران برگزیدند»[5].
روایات بسیاری در مراجع شیعه به ثبت رسیده که همگی نشان می دهند علی بن ابی طالب، ابوبکر صدیق را شایسته ترین فرد برای خلافت می دانسته اند. در یکی از این روایات گفته شده: «هنگامیکه امیر المؤمنین (ع) در بسته مرگ بودند به ایشان گفته شد: ای امیر المؤمنین، چرا شما وصیت نمی کنید و مردم را از جانشینی خود آگاه نمی سازید؟ امیر المؤمنین (ع) در جواب فرمودند: چگونه من دست به کاری بزنم که رسول الله (صلى الله علیه وسلم) انجام نداده اند؟ اما بر شما است که بدانید اگر خداوند متعال خیر و صلاح امتی را بخواهند، بهترین فرد آنها را خلیفه آنها قرار خواهند داد. همانگونه که پس از وفات پیامبر (صلى الله علیه وسلم) شایسته ترین فرد امت، خلیفه شد»[6].
پس از شنیدن سخنان علی ابن ابی طالب -رضی الله عنه-، بیایید به موضع و سخنان یکی از بزرگترین سردمداران تشیع یعنی نعمت الله جزائری گوش فرا می دهیم و سخنان او را با فرمایشات امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب -رضی الله عنه- مقایسه کنیم. و ببینیم آیا بزرگان تشیع واقعا پیروان علی بن ابی طالب هستند یا اینکه از هوی و هوس و تعصب کورکورانه خود پیروی می کنند؟
نعمت الله جزائری در یکی از یاوه سرائیهای خود که در آن ماهیت حقیقی خویش و سایر سردمداران تشیع را فاش ساخته است می گوید: «ما با آنها نه در مورد خداوند هم عقیده هستیم و نه در مورد پیامبر و نه در مورد امام. چون آنها می گویند خالق ما آن کسی است که خلیفه پیامبرش، ابوبکر می باشد. به همین سبب ما نه این خدا را قبول داریم و نه این پیامبر را. بلکه می گوییم: آن خدایی که خلیفه و جانشین پیامبرش ابوبکر باشد، خداوند ما نیست و آن پیامبر نیز پیامبر ما نمی باشد»[7].
ما از آقای نعمت الله جزائری به خاطر افشا ماهیت حقیقی خود و اثبات اینکه ایشان و سایر همکارانشان به معبود بر حق و به پیامبر اسلام (صلى الله علیه وسلم) ایمان ندارند، تشکر می کنیم.
مساله دیگری که بیانگر وجود صمیمیت و برادری بین امیر المؤمنین علی بن ابی طالب و سایر یاران رسول الله (صلى الله علیه وسلم) مخصوصا سه خلیفه اول می باشد، ازدواج خلیفه دوم عمر بن الخطاب با ام کلثوم دختر علی بن ابی طالب می باشد. این مساله را هیچ دجالی نمی تواند انکار کند. چون قصه این ازدواج در بسیاری از مراجع و مصادر تشیع به ثبت رسیده است[8]. ما از میان این روایات بی حد و حصر، روایتی را از شرح نهج البلاغه انتخاب کرده ایم. در این روایت گفته شده: «عمر بن الخطاب قصد فرستادن پیکی بسوی پادشاه رومیان را داشت. ام کلثوم همسر او با مطلع شدن از این خبر، مقداری عطر به چند دینار خریداری کرده و آنرا در دو شیشه ریخته و به همراه پیک برای همسر پادشاه روم هدیه فرستاد. به هنگام بازگشت پیک، وهمسر پادشاه آن دو شیشه را پر از جواهرات کرده و برای ام کلثوم فرستاد. هنگامیکه این جواهرات به دست ام کلثوم رسید او آنها را از شیشه بدر آورده و جلو خود گذاشت و به آنها خیره شد. در همین هنگام عمر وارد خانه شد و با دیدن جواهرات ماجرای آنها را از همسر خود پرسید. ام کلثوم قصه را برای عمر تعریف کرد. عمر پس از شنیدن قصه به ام کلثوم گفت: این جواهرات متعلق به بیت المال مسلمین می باشند. ام کلثوم در جواب گفت: اما این جواهرات را در مقابل هدیه ای که فرستادم به من بخشیده اند. عمر به او گفت: پدرت را بین خود حکم قرار می دهیم. آنها داستان را برای امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) تعریف کردند. ایشان پس از شنیدن آنچه رخ داده خطاب به دختر خود فرمودند: سهم تو از این جواهرات به اندازه قیمت عطری است که فرستاده ای و بقیه این جواهرات متعلق به بیت المال مسلمین می باشد. چون هدیه تو را پیک مسلمانان با خود حمل کرده است»[9].
علی بن ابی طالب -رضی الله عنه- را نیز بسیار دوست داشته و برای ایشان احترام شایانی قائل بوده اند. این احترام و صمیمیت به حدی بوده که به هنگام آشوب فتنه گران بر علیه عثمان عفان -رضی الله عنه-، علی بن ابی طالب دو فرزند خود حسن و حسین را مأمور حفاظت از خانه ایشان قرار داده بودند. مسعودی داستان بشهادت رسیدن عثمان بن عفان -رضی الله عنه- را اینگونه بیان می کند: «هنگامیکه امام علی (ع) از توطئه آشوبگران برای قتل رساندن عثمان آگاه شدند فرزندان خود حسن و حسین را مسلح به خانه عثمان فرستادند و آنها را مأمور حفاظت از خانه گردانیدند. سایر یاران رسول الله صلی الله علیه و آله نیز فرزندان خویش را به خانه عثمان فرستادند. اما آشوبگران از جمله محمد بن ابی بکر توانستند از بالای دیوار به داخل خانه راه یابند. محمد بن ابی بکر هنگامیکه خود را به عثمان رساند ریش او را با دست خود گرفت. در این هنگام عثمان به او گفت: ای محمد به خداوند سوگند اگر پدرت زنده می بود و تو را در این حالت می دید سخت شرمنده می گشت. با این سخن عثمان، محمد بن ابی بکر ریش او را رها ساخت و از اتاق خارج گشت. سپس دو تن دیگر از آشوبگران وارد اتاق شده و عثمان را که مشغول تلاوت قرآن بود بقتل رساندند. در این هنگام همسر عثمان با صدای بلند فریاد بر آورد امیرالمومنین کشته شد. حسن و حسین و چندتن از بنی امیه سراسیمه خود را به اتاق رساندند. اما دیگر کاری از آنها ساخته نبود. همگی سخت گریستند. خبر کشته شدن عثمان بسرعت به امام علی (ع) و طلحه و زبیر و سعد و سایر مهاجرین و انصار رسید. همگی سراسیمه خود را به خانه عثمان رساندند.
امام علی (ع) با غم و اندوه فراوان وارد خانه شد و حسن و حسین را مورد سرزنش و ملامت قرار داده و به آنها گفتند: چگونه آشوبگران توانستند در حالیکه شما از خانه محافظت می کردید امیرالمومنین را به قتل برسانند؟ سپس از فرط ناراحتی سیلی محکمی به حسن و ضربه ای به سینه حسین زدند و به محمد بن طلحه پر خاش کرده و عبدالله بن زبیر را لعنت کردند»[10].
علی بن ابی طالب در گفتاری مهاجرین را مورد مدح و ستایش قرار داده و گفته اند: «مهاجرین فضائل بیشماری دارند. امیدوارم خداوند آنها را بهترین پاداش عطا فرماید»[11]. و در سخن دیگری که تمام ادعاهای دجالان را باطل می سازد فرموده اند: «من شما را به احترام نهادن به یاران رسول الله (صلى الله علیه وسلم) و به حقی که آنها بر گردن شما دارند متذکر می شوم. آنها یاران و مددکاران پیامبر شما بودند. هیچ مسأله جدید و مستحدثی به دین اضافه نکرده و با هیچ مبتدعی سازش نکردند. آری رسول الله صلی علیه و آله مرا به احترام نهادن به آنها متذکر شدند»[12].
و حسن بن علی -رضی الله عنهما- در سخنی گفته اند: «روزی رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند: ابوبکر مانند سمع و شنوایی من است»[13].
مجلسی یک از بزرگترین دشمنان اهل سنت می گوید: «حسن بن علی در صلح خود با معاویه، از او تعهد گرفتند که به قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سنت خلفای راشدین عمل کند»[14].
امام محمد باقر -رحمت الله علیه- ابوبکر را صدیق دانسته و از سنت ایشان در در فتواهای خود بهره می جسته اند. در یکی از مراجع تشیع گفته شده: «شخصی نزد امام محمد باقر (ع) پاسخ دادند: این کار اشکالی ندارد. ابوبکر صدیق نیز شمشیر خود را زیور می داده اند. شخصی با شنیدن این سخن تعجب کرده و پرسید: چگونه شما او را صدیق لقب می دهید؟ امام فوراً از جای خود برخاسته و رو به قبله کردند و فرمودند: بله، صدیق. امیدوارم خداوند متعال در دنیا و آخرت هیچ سخنی از سخنان آنکس که به ایشان صدیق لقب ندهد را تصدیق و قبول نکنند»[15].
امام محمد باقر -رحمت الله علیه- در سخنی دیگر گفته اند: «من منکر فضیلت عمر نیستم، اما ابوبکر را از ایشان افضلتر می دانم»[16].
فرزند برومند امام محمد باقر یعنی امام جعفر صادق -رحمت الله علیه- در پاسخ به شخصی که از ایشان در مورد ابوبکر و عمر -رضی الله عنهما- پرسید، گفته اند: «آن دو، امامانی عادل بودند که زندگی خود را بر حق سپری کرده و بر آن دنیا را بدرود گفتند. رحمت خداوند بر آنان باد»[17].
و در پاسخ به زنی که همین سؤال را مطرح کرده است گفته اند:
«ای زن! بر تو واجب است که آن دو را دوست داشته و به آنها احترام بگذاری. زن بار دیگر می پرسد: و در روز قیامت بگویم شما مرا به دوست داشتن و احترام گذاشتن به آنها امر کردید؟ امام (ع) پاسخ دادند: بله»[18].
امام جعفر صادق -رحمت الله علیه- در سخن دیگری در مورد عثمان بن عفان -رضی الله عنه- گفته اند: «هر روز سپیده دم ندا دهنده ای از آسمان ندا بر می دهد: ای مردم! بدانید علی و پیروان او رستگار هستند. و به هنگام غروب ندا دهنده دیگری ندا بر می دهند: ای مردم! بدانید عثمان و پیروان او رستگار هستند»[19].
امام حسن عسکری -رحمت الله علیه- در بیان مقام و منزلت یاران رسول الله (صلى الله علیه وسلم) گفته اند:«روزی موسی -علیه السلام- از خالق هستی پرسید: آیا در میان یاران من باشند؟ خداوند متعال پاسخ دادند: ای موسی! مگر نمی دانی فضیلت و برتری یاران محمد بر یاران سایر پیامبران مانند فضیلت و برتری محمد بر سایر پیامبران می باشد؟»[20].
امام حسن عسکری -رحمت الله علیه- در سخنی دیگر مسلمانان را از بغض و کینه داشتن نسبت به یاران پیامبر (صلى الله علیه وسلم) بر حذر داشته و گفته اند: «اگر کسی بغض و کینه آل محمد و یاران گرامی ایشان و یا حتی احدی از آنها را در دل بپروراند، خداوند متعال او را به عذابی دچار خواهد ساخت که اگر این عذاب بر تمام خلائق نازل شود همگی را هلاک خواهد کرد»[21].
با شنیدن اینگونه روایات بایستی از کسانیکه خود را شیعه امام حسن عسکری می پندارند و در عین حال یاران رسول الله (صلى الله علیه وسلم) را لعنت کرده و آنها را کافر و منافق می دانند پرسید آیا نمی خواهید از عاقبت و خیم خود بهراسید و به بارگاه الهی توبه کنید؟
آری، امیر المؤمنین علی بن ابی طالب -رضی الله عنه- و فرزندان برومند ایشان، یاران رسول الله (صلى الله علیه وسلم) را بسیار دوست داشته و برای آنها احترام شایانی قائل بوده اند. آنها برای بزرگداشت و قدردانی کردن از یاران رسول الله (صلى الله علیه وسلم) برخی از فرزندان خود را به نامهای آنها، نام نهاده اند. اما متاسفانه اکثریت شیعیان از این حقیقت بی اطلاع هستند. و سردمداران تشیع نیز با مکر و حیله سعی دارند با مخفی نگاه داشتن این حقیقت شیعیان را از برادری و محبتی که بین اهل بیت رسول الله (صلى الله علیه وسلم) و یاران ایشان وجود داشته است بی اطلاع نگاه دارند. علی بن ابی طالب -رضی الله عنه- برای بزرگداشت و قدردانی کردن از بهترین یاران رسول الله (صلى الله علیه وسلم) سه تن از فرزندان خود را ابوبکر و عمر و عثمان نام نهادند[22]. حسن بن علی -رضی الله عنهما- نیز صاحب دو فرزند بنامهای ابوبکر و عمر بوده اند[23]. اصفهانی در کتاب خود می گوید: «ابوبکر بن حسن بن علی بن ابی طالب از جمله کسانی بود که در کربلا به شهادت رسید. او را عقبه بن غنوی به قتل رساند»[24].
و مجلسی گفته است: «عمر بن حسن در کربلا بشهادت رسید»[25].
حسین بن علی -رضی الله عنهما- نیز دو فرزند بنامها ابوبکر و عمر داشته اند[26]. مسعودی می گوید: «از فرزندان امام حسین (ع) سه تن در کربلا بشهادت رسیدند: علی اکبر و عبد الله صبی و ابوبکر[27].
جای بسی تعجب و شگفتی است که شیعیان هر ساله در تاسوعا و عاشورا خود را به خاک و خون می کشانند اما حتی از اسم فرزند ابوبکر و عمر بن حسن کوچکترین اطلاعی ندارد این مساله روشن کننده این نکته است که دجالان عمامه به سر سعی دارند برای حفظ منافع دنیوی خویش این شخصیتها را از تاریخ بزدایند تا مبادا شیعیان به صمیمیت و محبتی که بین تمام یاران رسول الله (صلى الله علیه وسلم) وجود داشته است پی ببرند. چون در این صورت بازار دجالان کساد خواهد شد و بسیاری از حقائق روشن خواهند گشت. امام زین العابدین -رحمت الله علیه- نیز دختری بنام عائشه داشته اند[28]. و همچنین گفته شده کنیه ایشان ابوبکر بوده است[29]. موسی بن جعفر ملقب به کاظم نیز یکی از فرزندان خود را ابوبکر نامیده اند[30]. ایشان همچنین صاحب دختری بنام عائشه بوده اند[31]. علی بن محمد هادی نیز دختری بنام عائشه داشته اند[32].
پس از آشنایی با این حقایق می خواهیم بپرسیم چرا ما نمی توانیم در تمام دنیا، یک فرد شیعه مذهب را پیدا کنیم که حداقل به تأسی از کسانیکه خود را شیعه و پیرو آنها می داند، یکی از فرزندان خود را ابوبکر و یا عمر و یا عائشه نام نهاده باشد؟
[1] - نهج البلاغه (بتحقیق صبحی سالم) ص 91- 92 ط. بیروت.
[2] - نهج البلاغه (بتحقیق صبحی صالح) ص 143 ط. دار الکتب، بیروت، 1387، الارشاد للمفید ص 126.
[3] - نهج البلاغه (بتحقیق صبحی صالح) ص 177- 178.
[4] - تلخیص الشافی للطوسی2 / 428.
[5] - شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید 1/332.
[6] - الشافی للشریف المرتضی ص 171 ط. النجف.
[7] - الانوار النعمانیه للجزایری 2/279.
[8] - می توان برای آشنایی با این روایات، به این کتابهای ذیل مراجعه کرد: تاریخ الیعقوبی 2/149-50. الفروع من الکافی 5 / 346. تهذیب الاحکام للطوسی 9/262. الشافی للسید المرتضی ص 116 و تنزیه الانبیاء ص 141. مناقب ال ابی طالب لابن شهر اشوب 3/162. کشف الغمه فی معرفه الائمه للاربیلی. شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید 3/124. حدیقه الشیعه للاردبیلی. مجالس المؤمنین للشوشتری ص 76 و 82 . الانوار النعمانیه للجزایری. بحار الانوار للمجلسی ص 621. منتهی الامال للقمی 1/186.
[9] - شرح نهج البلاغه 4/575 ط. بیروت 1375 هـ.
[10] - مروج الذهب للمسعودی 2/344 ط. بیروت.
[11] - نهج البلاغه بتحقیق صبحی صالح 383.
[12] - حیاه القلوب للمجلسی 2/621.
[13] - عیون الاخبار 1/313. و معانی الاخبار لابن بابویه القمی ص 110 ط. ایران.
[14] - جلاء العیون للمجلسی 1/393 ط. طهران. الفصول المهمه فی معرفه احوال الائمه لابن الصباغ ص 163. منتهی الامال للعباس القمی ص 314.
[15] - کشف الغمه لعلی بن عیسی الاربلی 2/147.
[16] - الاحتیاج للطبرسی ص 230.
[17] - احقاق الحق للشوشتری 1/16 ط. مصر
[18] - الکافی الروضه 8/101.
[19] - الکافی فی الفروع 8/209.
[20] - تفسیر الحسن العسکری ص 65 ط. الهند. البرهان لهاشم البحرانی 3/228 (لفظ روایت از کتاب البرهان نقل شده است).
[21] -تفسیر الحسن العسکری ص 196.
[22] -اعلام الوری للطبرسی ص 203، الارشاد للمفید ص 186، تاریخ الیعقوبی 2/213، مقاتل الطالبین لابی الفرج الاصفهانی ص 142، کشف الغمه للاربلی 2/64، جلاء العیون للمجلسی ص 528.
[23] - اعلام الوری للطبرسی ص 213، تاریخ الیعقوبی 2/228، مقاتل الطالبین للاصفهانی ص 87و119، منتهی الامال للقمی 1/240.
[24] - مقاتل الطالبین للاصفهانی ص 87 و119، اعلام الوری للطبرسی ص 213، تاریخ الیعقوبی 2/228، منتهی الامال للقمی 1/240.
[25] - جلاءالعیون للمجلسی ص 528.
[26] - التنبیه و الاشراف للمسعودی ص 263، جلاء العیون للمجلسی ص 528.
[27] - التنبیه و الاشراف للمسعودی ص 263، جلاء العیون للمجلسی ص 528
[28] - کشف الغمه للاربلی 2/90.
[29] - کشف الغمه للاربلی 2/74.
[30] - کشف الغمه للاربلی 2/217.
[31] - الارشاد للمفید ص 302و303، الفصول المهمه لابن الصباغ ص 242، کشف الغمه للاربلی 2/237.
[32] - کشف الغمه للاربلی 2/334، الفصول المهمه لابن الصباغ ص 283.