1- پیامبران قبل ازحضرت محمد -صلی الله علیه وسلم-، همگی دارای پیروان و امتی بودند. ولی عدم حمایت آن امت از پیامبر خود سبب شکست برنامه های آنها شد.
پیروان این پیامبران بجای اینکه به اطاعت و قبول فرمان رهبر خود روی آورند به سرپیچی و نافرمانی روی آوردند، این بود که خیلی از آنها توسط پیامبران خود، لعن ونفرین شدند.
برای مثال، امت یهود و نصارا هر کدام برای مدتی آزار و اذیت پیامبر خود را دنبال نمودند. حضرت موسی (علیه السلام) علیرغم اینکه خدمات زیادی برای نجات بنی اسرائیل از زیر یوغ فرعون مصر انجام داد، آنقدر او را آزار دادند، تا اینکه در همین نا رضایتی از قوم خویش درگذشت.
وقوم حضرت عیسی (علیه السلام) نیز در برابر توطئه ای که برای قتل آن حضرت ریخته شده بود، سکوت کردند و در برابر حمله رومی ها و یهودیان برای دستگیری پیامبر شان هیچ اقدامی انجام ندادند، تا اینکه آن حضرت از تنهایی و بی یاوری به غیبت رفت.
اما یاران پیامبر اسلام -صلی الله علیه وسلم- ، وقتیکه به او ایمان آوردند، جان و مال خود را به او تقدیم کردند، به فرمان او جنگیدند، به فرمان او صلح کردند، به فرمان اوهجرت نمودند و به فرمان او پناه دادند. و برای تحقق رسالت پیامبر شان قید دنیا را زدند، و هیچگاه او را آزرده خاطر نکردند. تا اینکه پیامبر اسلام -صلی الله علیه وسلم- در اجراء تمامی برنامه هایش موفق شد.
2- اصحاب پیامبر اسلام -صلی الله علیه وسلم- بر خلاف پیروان سایر پیامبران –علیهم السلام- که می خواستند به پیغمبر خود خط و مشی دهند و از او برای منافع دنیوی خود استفاده کنند، از حضرت محمد -صلی الله علیه وسلم- خط و مشی می گرفتند و بخاطر آخرت از فرمان او سر پیچی نمی کردند. آنها بعد از رحلت پیامبر -صلی الله علیه وسلم-، به جمع آوری قرآن پرداختند و اسلام را توسعه دادند و هر کدام به گوشه ای از دنیا رفتند و ندای پیامبر -صلی الله علیه وسلم- و کتاب او را به گوش جهانیان رسانیدند و آنها را از زیر استثمار پادشاهان سلطه گر خود نجات داده و با شعور اسلامی آشنا کردند. جنگهای مسلمین در صدر اسلام تنها جنگهایی است که افراد از قومی که از آنها شکست خورده بود، مال و دارایی نمی طلبیدند و به غارت اموال نمی پرداختند و هدف خود را از جنگ آزادی انسانها قلمداد می نمودند و برای آنها برابر و آزادی و احکام رهایی بخش اسلام را به ارمغان می آوردند. هیچ قومی مثل مسلمین صدر اسلام (صحابه) برای دیگر انسانها تا این حد سودمند نبوده اند.
امت میانه رو
﴿وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَیَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیدًا﴾. [بقره: 143].
(وشما را امتی میانه رو قرار دادیم تا گواهی باشید بر انسانها و پیامبر اسلام -صلی الله علیه وسلم- گواهی باشد برشما).
این آیه نسبت صحابه را به سایر ملتها، نسبت پیامبر -صلی الله علیه وسلم- بر صحابه می داند و همینطور که پیامبر اسلام -صلی الله علیه وسلم- بر صحابه گواه و حجت است، صحابه نیز نسبت به دیگر اقوام گواه و حجت می باشد. در طول تاریخ نیز حرکت دین اسلام بدین شکل بوده است. یعنی پیامبر اسلام -صلی الله علیه وسلم- تنها در میان صحابه حضور داشته و رسالت الهی خویش را به آنها ابلاغ نموده است و بر آنها گواه و حجت بوده است، و بعد از پیامبر -صلی الله علیه وسلم- صحابه این وظیفه را برای هدایت سایر اقوام بر دوش گرفتند، و ابلاغ رسالت اسلام را به مردم مناطق مختلف تحقق بخشیدند و هر کدام به شهری رفتند تا مبلغ احکام اسلام باشند. پس آنها نیز برای مردم سایر اقوام حجت و گواه بودند و آنها از طریق صحابه با اسلام، قرآن و پیامبر آن -صلی الله علیه وسلم- آشنا گشتند. در مورد امت میانه رو نیز صحابه در میان مسلمانان که گاهی از بی دینی به ضعف و نابودی دچار شده اند و گاهی به دلیل تندروی در دین بجان یکدیگر افتادند و تفرقه ایجاد کردند، هیچگاه دچار افراط و تفریط نشده و اعتدال زندگی و دین را نگه داشته و هم خانهء دنیا را آباد کردند و هم خانهء آخرت را. و در میان غیر مسلمانان نیز، که دینداران آنها گوشهء عزلت گزیده و از دنیا و لذتهای آن دست کشیده اند و بی ایمانان آنها به تحریف کتابها و احکام خود روی آورده و مثلاً شراب یا قمار را برای لذتهای مادی آن آزاد کردند، صحابه به دام هیچکدام ازاین دو مصیبت نیفتاده و در این میان روشی معتدل و میانه رو داشته اند، پس امت میانه رو تنها برازندهء این قوم می باشد.
خداوند گناهان اصحاب را بخشید
﴿لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِیِّ وَالْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِیمٌ﴾.
[توبه: 117].
(خداوند توبه پیامبر، مهاجرین و انصار را پذیرفت. آنها که در روزگار سختی از پیامبر پیروی کردند، بعد از آنکه دسته ای از آنها اندکی مانده بود که منحرف شود، باز هم خداوند توبهءآنها را پذیرفت، زیرا که او بسیار رؤوف و مهربان است).
در مورد این آیه ذکر سه نکته ضروریست:
1- خداوند توبه اصحاب پیامبر -صلی الله علیه وسلم- را همردیف با خود پیامبر -صلی الله علیه وسلم- قرار می دهد و اعلام می کند که همانطور که پیامبر –صلی الله علیه وسلم- را مورد رحمت و بخشش خود قرار می دهد، یاران او را نیز مورد رحمت وبخشش خود قرار می دهد.
2- خداوند دلیل این رحمت خود را برای صحابه، سختی ها و مجاهدتهایی می داند که آنها در راه اسلام و پیامبر آن کشیده اند، و این ارزش و منزلت کار صحابه را نشان می دهد.
3- خداوند می داند که دستهء اندکی از آنها ممکن است از ایمان قوی مثل بقیه برخوردار نباشند و گاهی دچار لغزش و اشتباه شوند، ولی مجاهدتها و زحمات آنها سبب شده که خداوند از انحراف آنها جلوگیری کند و آنها را نیز مورد رحمت خود قرار دهد. یعنی توبهء تمامی صحابه را صرفنظر از هر اقدام و نیتی از جانب آنها می پذیرد.
خداوند از آنها راضی گشت
﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنْ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾. [توبه:100].
(پیشگامان نخستین مهاجرین و انصار و کسانیکه به نیکی روش آنها را پیش گرفتند و راه ایشان را بخوبی پیمودند، خداوند از آنها خشنود است و ایشان نیز از خدا خشنود هستند).
در این آیه به دو نکته اشاره شده است:
1- مهاجرین و انصار یعنی اصحاب پیامبر -صلی الله علیه وسلم-، خصوصاً َکسانیکه از آنها در دین بر دیگران سبقت جسته و زودتر از دیگران ایمان آوردند، خداوند رضایت خود را از آنها اعلام می کند و به انسانها می فهماند که از کار آنها خشنود بوده است. و از طرفی آنها نیز از خداوند خشنود و راضی هستند، یعنی قلبشان برای خدا می تپد و نیتشان پاک بوده است، و خداوند اینرا اعلام می کند تا همه از درون آنها آگاه شوند و اخلاص آنها را باور کنند. و این افتخاری است که نصیب پیروان هیچ پیامبری و هیچ قوم دیگری جزء صحابه نشد.
2- خداوند از کسانی راضی می شود که از مهاجرین و انصار و شیوهء آنها پیروی کند و راه وروش آنها را بخوبی بپیمایند، نه آنکه به آنها پشت کنند. زیرا شیوهء اصحاب بازتابی از شیوهء رسول خدا -صلی الله علیه وسلم- می باشد.
خداوند از بیعت آنها خشنود گشت
﴿لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنْ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ﴾. [فتح: 18].
(خداوند از مومنینی که زیر درخت با تو بیعت کردند، خشنود شد).
اهمیت بیعت رضوان و اخلاصی که در قلوب اصحاب برای اطاعت از رسول خدا -صلی الله علیه وسلم- ودادن جانشان در راه او و رسالتش وجود داشت، سبب نزول این آیه شد. این آیه اختصاصاَ فضیلتی برای اصحاب تلقی می شود ودیگر اقوام، چه از نظر زمانی، چه از نظر مکانی، از آن محروم بوده اند. واین حقیقتی است که منزلت اصحاب را نزد خدا بازگو می کند. وآنها را از دیگر اقوام متمایز می سازد ونشان می دهد که خداوند متعال از اصحاب بدلیل خلوص نیتی که در قلوب آنها موج می زده است وجانفشانی ها یشان در راه رسالت الهی خود، رضایت کامل داشته است، چیزی که دیگران از آن بهره ای نبردند.
ایمان اصحاب، معیار قبول ایمان دیگران
﴿فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنتُمْ بِهِ فَقَدْ اهْتَدَوا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ﴾. [بقره:137].
(اگر ایمان بیاورند مانند ایمانی که شما آورده اید، و به آنچه ایمان آوردید هدایت یافته اند و اگر از شما روی برگردانند، پس در مخالفت با شما هستند).
خداوند جماعت عصر پیامبر -صلی الله علیه وسلم- یعنی صحابه را مورد خطاب قرار می دهد و اعلام می کند، اگر دیگران، ایمانی مانند ایمان شما و شبیه به آن و به همان چیزی که شما ایمان آوردید بیاورند، پس هدایت یافته اند و جزء رستگاران می باشند. یعنی نوع ایمان صحابه معیار و قبولی دیگران است.
و اگر از شما روی بگردانند، یعنی اینکه شما را قبول نداشته باشند و به شما پشت کنند و ایمان آنها، ایمانی به غیر از ایمان شما باشد، پس جزء هدایت یافتگان نبوده و تنها در مخالفت با شما هستند. پس قبول شدن ایمان سایر مسلمین مربوط به قبول ایمان صحابه و تشابه با ایمان آنها می باشد و پشت نکردن به شیوهء آنها و مخالفت نکردن با ایشان.
آیا فضائل، اعمال آیندهء اصحاب را توجیه می کند؟
این سوالی است که ممکن است به فکر هر خواننده ای خطور کند. که اگر چه اصحاب در عصر پیامبر -صلی الله علیه وسلم-، اسطورهء صبر و ایمان بوده اند و خداوند در باب فضیلت آنها آیه ها نازل نموده است، اما از کجا معلوم که پس از رحلت پیامبر -صلی الله علیه وسلم- و قطع وحی، آنها دست به عملی نزده باشند که باعث نا رضایتی خداوند شده باشد؟
درپاسخ به این شبهه باید گفت، که خداوند از آیندهء صحابه و حوادث پس از رحلت رسول خدا -صلی الله علیه وسلم- خبر داشته است و اگر اقدام اصحاب در آن زمان بر مبنای دنیا پرستی و مال اندوزی بود و در جهت نارضایتی خداوند حرکت می کردند، خداوند هیچگاه با این قاطعیت رضایت خود را از آنها اعلام نمی کرد تا سبب گمراهی کسانی که قرآن را حجت می گیرند، فراهم آورد. خداوند متعال می فرماید:
﴿إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ﴾. [انبیاء: 101].
(براستی برای کسانیکه از طرف ما حسنی مقدر و مقرر شده است، آنها از آن (دوزخ) دور می شوند).
و این حکمت الهی را می رساند زیرا که خداوند هیچگاه رضایت و خشنودی خود را مورد کسی یا قومی اعلام نمی کند که احتمال به خطا رفتن آنها درآینده باشد. در اینصورت چنین آیه ای (رضایت خدا از آنها) جزء برای فریب وگمراهی انسانها نمی باشد. خداوند با علم بی پایانش از سر انجام زندگی صحابه آگاهی داشته و بر پایهء چنین علمی اقدام به نزول این آیات نموده است و در آیهء اخیر نیز اعلام می کند که صحابه بدلیل حسنی که خداوند برای آنها مقرر کرده و اعلام خشنودی خداوند از آنها، از دوزخ که جایگاه گنهکاران است دور خواهند شد.
اصحاب بدون زحمت به چنین منزلتی نائل نگشتند
﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ آوَوا وَنَصَرُوا أُوْلَئِکَ هُمْ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ﴾. [انفال:74].
(بیگمان کسانیکه ایمان آوردند و مهاجرت کردند و در راه خدا جهاد نموده اند و کسانیکه پناه داده اند و یاری کرده اند، آنان حقیقتاً مومن و با ایمانند. برای آنان آمرزش (گناهان) و روزی شایسته (در آخرت) است).
اصحاب و یاران پیامبر -صلی الله علیه وسلم- بدون دلیل و به طوری اتفاقی به چنین منزلتی نائل نگشتند، بلکه اعمال آنها و تصمیم را سخ شان برای قرار گرفتن در راه حق و مجاهدتها و جانفشانی های بی پایان، سبب دست یابی به چنین جایگاهی گشت. هنگامیکه ندای آزادی بخش اسلام توسط حضرت محمد -صلی الله علیه وسلم- طنین افکن گشت، اصحاب از زندگی، مقام، اعتقادات، باورها، اصالت قومی وخانوادگی و حتی فرزندان و والدین خود دل کندند و درخواست پیامبر -صلی الله علیه وسلم- را لبیک گفتند. آنها هنگامیکه حقیقت زندگی و هستی را از دهان پیامبر اسلام -صلی الله علیه وسلم- شنیدند، خود را از بند تعصب و باورهای جهل آمیز گذشته وسنتهای اجدادی رهانیده و خالصانه خود را تسلیم خداوند یگانه کردند. اصحاب به پیامبر ایمان نیاوردند، مگر پس از رخ دادن یک تحول عظیم در درون یکایک آنها.
اصحاب در ازاء این انقلاب روحی و عملی از درون خود تا فضای جامعه، که گاهی به بهایی کمتر از جان آنها نمی طلبید، به اذن خداوند دارای این جایگاه عظیم دست نا یافتنی شدند و خود را شایسته ترین افراد برای رحمت الهی و معرفت او قرار دادند.
چرا صحابه وارثان پیامبر -صلی الله علیه وسلم- شدند؟
صحابه امتی بودندکه همزمان با رسول خدا -صلی الله علیه وسلم- می زیستند و به او ایمان آوردند و در اجراء رسالتش با او شریک گشتند. صحابه معصوم نبوده اند و ممکن بود خطایی ازآنها سرزند و برهیچ کدام آنها وحی نازل نگشت، اما آنها تربیت یافتهء بهترین مکتب اسلامی و فکری جهان و بهترین معلم تاریخ بودند. این بود که از میان مشتی انسان های بی فرهنگ، جاهل، بی سواد و وحشی، که جز ریختن خون یکدیگر کار دیگری نداشتند، امتی پدید آمدکه زهد و تقوی و انسانداری آنها در طول تاریخ بی نظیر بود. پیامبر اسلام -صلی الله علیه وسلم- برای اینکه بتواند آنها را با عقاید و اصول شریعت اسلامی آشنا کند، همواره در میان آنها حضور داشت، و آیات قرآن را که تازه به وی وحی شده بود، برای آنها می خواند و سخنان خود را (حدیث) برای آنها بازگو می نمود. با اندکی دقت مشخص خواهد شدکه رفتار صحابه بعد از رحلت پیامبر اسلام -صلی الله علیه وسلم-، ابتدا در زمان حیات او و به فرمان او توسط صحابه اجراء می شد، تا آنها بتوانند درنبود آن حضرت رسالت اسلام را ادامه دهند. پیامبر -صلی الله علیه وسلم- درجنگهایی که خود در آن حضور نداشت، هر بار یکی از صحابه را بعنوان فرمانده سپاه بر می گزید، و در جنگهایی که خود در آن حضور داشت، هر بار یکی را بعنوان رئیس و سرپرست شهر انتخاب می نمود. آن حضرت گروههایی از صحابه را به سرپرستی یکی از آنها به مناطق مختلف می فرستاد، تا با تبلیغ دین آشنا گردند و اشکالات آنها اصلاح شود. پیامبر اسلام -صلی الله علیه وسلم-، قرآن و سخنان خود را (حدیث) را از هیچکس پنهان نمی داشت تا همه با آنها آشنا شده و قاری قرآن و راوی حدیث گردند. وبدین ترتیب نسلی را تربیت نمودکه نه وابسته به یک فرد و یک گروه بود، بلکه به تعداد زیادی درمیان آنها، قاری، محدث، فرمانده، مبلغ و والی بود. بعد از رحلت پیامبر -صلی الله علیه وسلم- همین گروهی که توسط پیامبر -صلی الله علیه وسلم- تربیت یافته بودند، همچون ستارگانی درشب درخشیده و هرکدام از آنها به شهری رفته و کار ابلاغ اسلام و رسالت آنرا انجام دادند. با وجود چنین جمعیت آگاه و مجهزی، مسلماً کشته شدن یک یا چندتن از صحابه هیچ تأخیری در پیشروی اسلام در سرزمین های جدید ایجاد نمی کرد. و این اجراء برنامه ای بودکه رسول خدا -صلی الله علیه وسلم- در زمان خود آنرا طراحی کرده بود و برای عادت دادن مسلمین به آن در موقع حیاتش آنرا به مرحله اجرا گذاشته بود. و این نشان می دهدکه صحابه جز وارثان پیامبر -صلی الله علیه وسلم- و مجری برنامه های از پیش تعیین شده ای نبودند.
یک امت شکست ناپذیر
قرار دادن یک امت بعنوان وارث یک پیامبر فلسفهء جالبی دارد. زیرا در این صورت بهیچ وجه احتمال تحریف آن دین یا کتاب آسمانیش وجود ندارد.
وقتیکه یک امت قاری قرآن و راوی حدیث باشند و تعداد کسانیکه درمیان آنها برای چنین فضایلی باشند زیاد باشد، کشته شدن یا منزوی شدن هرتعداد باعث نابودی و انحراف آن دین نخواهد شد. می دانیم که وارثان عیسی (علیه السلام) 12 نفر بنام حواریون بودند و برای سایر پیامبران از جمله موسی (علیه السلام) نیز جزء یک وارث مشخص وجود ندارد. این است که بعد از رحلت هر پیامبر وارث او نمی توانست ندای دین خود را بگوش انسانها در همه جا و در هر زمانی برساند. و اگر او منزوی یا زندانی می گشت یا کشته می شد، کتاب آسمانی و رسالت آن دین تحریف می گشت. و برای مردم سایر نقاط جهان امکان دسترسی به منابع دین جدید وجود نداشت. اما صحابه بعد از رحلت پیامبر -صلی الله علیه وسلم-، بعد از فتح هر شهری، برای آن شهر یک حاکم اسلامی تعیین کرده تا احکام شرع را جاری سازد و یک قاری قرآن و محدث به آن شهر فرستادند تا تازه مسلمانان شده ها را تعلیم دهد. با این شیوه بضاعت مسلمین برای ابلاغ این دین تمام نشدنی و نامحدود بود. علاوه بر آن اگر کسی در مورد قرآن کریم یا احادیث نبوی -صلی الله علیه وسلم- دچار فراموشی می شد، صدها نفر قاری قرآن و محدث دیگر بودند که جلو تحریف و خطا را می گرفتند. اینست که می بینیم حتی زمانیکه بدلیل اختلافات سیاسی، بین گروههای مسلمانان جنگ در می گرفت، در این جنگ بین آیات قرآن و احکام شرعی، مثل نحوهء نماز و زکات و غیره، هیچ اختلافی نبود و دو طرف دیگر برای تمامی دستورات مذهبی متفق القول بودند.
و این اعجاز اسلام است که درمیان بزرگترین اختلافها نیز جایی برای تفاوت نظر میان احکام اصلی دین و قرآن وجود ندارد و کسی حتی به یک آیه قرآن شک نداشته است. پیامبر اسلام در مورد رسالت صحابه می فرماید: احادیث مرا به گوش امتم برسانید، هرچند که به اندازه یک جمله کوتاه باشد.
اختلاف میان صحابه
در اینجا بد نیست اشاره ای به موضوع اختلاف میان صحابه داشته باشیم، و اعلام کنیم که صحابه هیچکدام معصوم و عاری از خطا نبودند و ممکن است گاهی دچار فراموشی شده باشند -که ویژگی هرانسان است- یا بدلیل اینکه جمع نمودن همگی آنها بطور مداوم، برای بیان حدیث از جانب رسول خدا -صلی الله علیه وسلم- ممکن نبوده است، از آنها چیزها را شنیده یا دیده باشند که دیگران از شنیدن و دیدن آن محروم بوده اند. وهمین گاهی سبب اختلاف نظرهایی در میان این امت می شده است. اختلاف و تفاوت نظر میان اعضاء یک خانواده، یک گروه، یک شهر و یک امت، امری طبیعی است و امکان ندارد که گروهی بوجود آید که در تمامی موارد جزئی و کلی اتفاق نظر داشته باشد و حتی یافتن دو انسان که دارای ویژگی های کاملاً مشترکی باشند، ممکن نیست.
اما آنچه از همه مهمتر است این است که صحابه بعد از رحلت پیامبر -صلی الله علیه وسلم- هیچگاه در اساس دین نیافتادند و اختلافات آنها ناشی از تفاوت نظر و اجتهادهای انسانی و از طرفی صحابه تا زمانیکه اقوام دیگر در میان جمعیت آنها نفوذ نکرده بودند، با وجود تمام اختلاف نظرها بدلیل درجهء ایمان بالا در درونشان، هیچگاه کارشان به نزاع و خونریزی و حق کشی نیانجامید.
و اختلاف و جنگ زمانی در میان مسلمین پدید آمد که گروه خالص صحابه وجود نداشت و تازه مسلمان شده های غیر صحابه وارد عرصهء سیاسی اسلام گشتند وصحابه پیر و سالخورده و گوشه نشین بودند. و تا زمانی که صحابه در صحنهء اجتماع و سیاست بودند، بهترین و طلایی ترین دوران وحدت آمیز و توفیق بخش را در تاریخ اسلام و سقوط دشمنان اصلی و کارهای بزرگ دین مثل جمع آوری قرآن توسط آنها صورت گرفت.
اختلاف صحابه ناشی از اجتهاد آنها بوده است، یعنی بدلیل تفاوت در برداشت و سلیقه که در هر انسانی وجود دارد، گاهی به اختلاف می افتادند. اختلاف صحابه ناشی از هوی و هوس و مال دوستی و کم کاری آنها در دین و انحراف آنها نبوده است، زیرا هیچکدام از آنها زندگی ساده و عبادت سخت خود را رها نکرده و بیشترین نقطه اختلاف آمیز آنها در امور سیاسی و اجتماعی بوده، که هر کدام تلاش می نمودند راه حل بهتری برای اداره جامعه ارائه دهند . خداوند میفرماید: ﴿وَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلَکِنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ﴾. [احزاب :5].
(گناه در چیزهایی نیست که به خطا و اشتباه رفته اید، بلکه در چیزهایی است که دلهایتان (عمداً) می خواسته است).
از آنجا که اختلاف نظر اصحاب ناشی از اجتهاد و تفکر بوده است، نه هوی و هوس و افتادن به دنبال مال دنیا، پس اگر در اجتهاد خود به خطا نیز رفته باشند، باز هم گناهی بر آنها نیست، زیرا نیت آنها برای اجتهاد پاک و اصلاح امور بوده است. پیامبر اسلام -صلی الله علیه وسلم- در مورد اجتهاد می فرمایند: (هر کس در اجتهاد به خطا رفت یک ثواب دارد و هر که به درست رفت دو ثواب دارد).
اگر صحابه پیامبر -صلی الله علیه وسلم- بعد از رحلت آن حضرت در اختلاف نظرها به مال اندوزی و ساختن کاخها و سرکوبی مخالفان و هوس پرستی روی می آورند، می شد ادعا کرد که اختلاف میان صحابه از روی اجتهاد و اختلاف عقیده نبوده است، بلکه به سبب مال دنیا بوده است.
در حالیکه صحابه بعد از رحلت پیامبر -صلی الله علیه وسلم- بی توجه ترین افراد به مال دنیا بوده اند، جز کسانیکه از قبل دارای اموال فراوان بودند و چه در زمان حیات رسول خدا -صلی الله علیه وسلم- و چه بعد از آن از هیچ گونه انفاقی دریغ نورزیدند.
وظیفه سایر مسلمین در مورد اختلاف
حال باید دید سایر مسلمین در مورد اختلاف و مناقشات بین یکدیگر یا گذشتگان چه موضعی باید بگیرند. در مورد موضوع اول یعنی اختلافی که بین دو گروه از مومنین در مورد هر چیزی، قرآن به صراحت می گوید:
﴿وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنْ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا﴾. [حجرات: 9].
(هر گاه دو گروه از مومنین با هم جنگ کردند، بین آنها صلح را برقرار سازید).
حال که وظایف مسلمین در ازاء اختلافاتی که در بین خودشان رخ می دهد مشخص گشت، باید دید اگر این اختلافات میان گذشتگان باشد، مثلاً اگر اختلاف میان صحابه ما را به اختلاف نظر وا دارد چه موضعی در این قبال بگیریم و چگونه با آنها برخورد کنیم؟ قرآن کریم ابتدا می فرماید:
﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُوْلَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً﴾. [اسراء: 36].
(از چیزی که از آن آگاهی نداری پیروی مکن، زیرا بیگمان چشم و گوش و دل همه مورد پرس و جو از آنچه می کنند قرار می گیرند).
این آیه از مسلمین می خواهد که بدون دلیل و آگاهی در مورد هیچ چیزی اظهار نظر نکنند و بدین ترتیب به اختلافات دامن نزنند. قرآن کریم باز می فرماید:
﴿تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾. [بقره: 134 و 141].
(آنها قومی بودند که گذشت و رفت. آنچه بدست آوردند متعلق به خودشان است.آنچه شما بدست آوردید متعلق به خودتان است، و در موردآنچه آنها کرده اند از شما سوال نخواهد شد).
این آیه برای قضاوت در مورد گذشتگان بسیار معقول و بجا می باشد. زیرا اولاً هر نتیجه ای که در این قضاوت حاصل شود و هر زیانی برای هیچکدام از گروههایی که در این قضاوت بر سر آنها دعوا دارند، نمی رساند و آنها که گذشته اند مسئول اعمال خود هستند و آنها که اکنون وجود دارند مسئول اعمال خود می باشد.
ثانیاً محاکمه گذشتگان هیچگاه ممکن نیست. بعنوان مثال یک قاضی حکم یک مجرم را تنها پس از بررسی های علمی و تحقیقات گسترده و بر اساس موازین قضایی صادر می کند. حال چگونه می توان در مورد گذشتگانی که صدها و شاید هزاران سال از زندگی آنها گذشته باشد، با اطلاعات عامیانه دست به قضاوت بزنیم، با علم به اینکه حتی اگر به معتبرترین کتابهای تاریخی متوسل شویم، آنها عاری از خطا، تحریف و اشتباه نیستند.
با توجه به این مشخص می شود دعوا بر سر گذشتگان نه سودمند است و نه ممکن و آن باید به بهترین و عادلترین دستگاه قضایی یعنی دادگاه عدل الهی واگذار شود و از دخالت بر اساس ناآگاهی و دانش محدود خوداری کرد.
آیا خداوند بعد از رحلت پیامبر نیز از اصحاب راضی بود؟
﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾. [مائده: 54].
ای کسانیکه ایمان آورده اید! هرکس از شما از آیین خود برگردد، خداوند قومی را خواهد آورد،که خداوند دوستشان دارد و آنها نیز خداوند را دوست می دارد. آنهانسبت به مومنان نرم و فروتن بوده و نسبت به کافران سخت ونیرومندند. در راه خدا جهاد می کنند تلاش می نمایند و ازسرزنش هیچ سرزنش کننده ای هراسی به دل راه نمی دهند. این فضل خداست و خدا به هرکس که بخواهد این فضل خود را عطا می کند. و خداوند دارای فضل فراوان و آگاه (به امور) است).
این آیه پیش گویی درمورد ارتداد گروهی از تازه مسلمان شده هاست که ایمان آنها قلبی نبوده، بلکه آن از سر ترس و ناچاری می باشد. این گروه مترصدندکه بعد از رحلت پیامبر اسلام -صلی الله علیه وسلم- و همراه با ضعیف شدن اسلام، ازدین برگردند و رفتار دوران جاهلیت را تکرار کنند.
خداوند با این آیه خطاب به آنها می گوید که خیال برگشتن از دین را پس از رحلت پیامبر -صلی الله علیه وسلم- از سر بیرون کنند، زیرا مسلمین بعد از رحلت پیامبر -صلی الله علیه وسلم- ضعیف نمی شوند و خداوند قومی را به قدرت می رساندکه نسبت به مؤمنین آسانگیر و نسبت به کفّار ومرتدین، سختگیرند. واین قدرتی که به آنهاعطا شده است، فضلی است ازجانب خداوند. به گواه تاریخ بعد از رحلت پیامبر -صلی الله علیه وسلم- تعداد زیادی ازتازه ایمان آورده های بادیه نشین از دین برگشتند و اسلام را انکار نمودند و حتی گروهی از آنها ادعای نبوت کردند تا بدین ترتیب به شهرت و قدرت برسند. اماخداوند در ازاء این سلطه طلبی آنها، وعده خود را عملی ساخت و صحابه را به قدرتی رسانیدکه به رهبری خلیفه اول که خود یکی از بزرگترین اصحاب پیامبر -صلی الله علیه وسلم- بود، به سرکوبی مرتدین پرداختند و وعده الهی در مورد ارتداد گروهی از تازه ایمان آورده ها و به قدرت رسیدن دوستداران خود و کسانیکه خدا دوستشان دارد و پیروزی آنها بر مرتدین، تحقق یافت و کسانیکه فضل و رحمت خدا شامل حال آنها گشت و با اراده خداوند به قدرت رسیدند، کسانی نبودند جزء صحابه. و بدین ترتیب خداوند رضایت خود را از قومی که بعد از رحلت پیامبر -صلی الله علیه وسلم- بر مرتدین غالب شدند اعلام می کند، که تاریخ این قوم را جزء با صحابه نمی شناسند.
امیدواریم نسبت به صحابه ی کرام رضی الله تعالی عنهم محبتی همراه با عمل داشته باشیم و آرزوی حشر در آخرت با آنها داریم زیرا حشر آنها نیز با حضرت رسول صلی الله علیه و سلم می باشد. انشاءالله خداوند سعادت دو دنیا را نصیب همه ی مسلمانان کند.آمین.
عبدالرحمان جامی رحمةاللهعلیه:
امت احمد از میان امم باشد از جمله، افضل و اکرم
اولیایی کز امت اویند پیرو شرع و سنت اویند
رهبران ره هدا باشند بهتر از غیر انبیاء باشند
خاصه آل پیمبر و اصحاب کز همه بهترند درهرباب
وزمیان همه نبود حقیق به خلافت کسی به از صدیق
وز پی او نبود از آن احرار کسی چوفاورق لایق آن کار
بعد فاروق جز به ذی النورین کار امت نیافت زینت و زین
بود بعد از همه به علم و وفا اسدالله خاتم الخلفاء
جز به آل کرام و صحب عظام سلک دین نبی نیافت نظام
نامشان جز به احترام مبر جز به تعظیم سوی شان منگر
همه را به اعتقاد، نیکو کن دل ز انکارشان به یک سو کن
[مثنوی هفت اورنگ