پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک

پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک

سیره ام المومنین خدیجه بنت خویلد

حضرت خدیجه پانزده سال قبل از عام الفیل و شصت و هشت سال قبل ازهجرت، در شهر مکه دیده به جهان گشود.

پدرش خویلد ابن اسد ابن عبدالعزی ابن قصی است. « اسد بن عبدالعزی» جد خدیجه، یکی از اعضای برجسته پیمان حلف الفضول (1)» است.

جدچهارم خویلد « قصی بن کلاب» است که جد رسول خدا (ص) نیز می باشد.(2)

عبدالعزی، جد خویلد و عبدمناف، جد پیامبر(ص) با هم برادر، و پدرشان قصی بن کلاب است بنا بر این رسول اکرم (ص) و خدیجه کبری(س) هر دو از طایفه قریش(3) و از نطر نسبی نیز با همدیگر قرابت نزدیک داشتند

اصالت خانوادگی

حضرت خدیجه پانزده سال قبل از عام الفیل و شصت و هشت سال قبل ازهجرت، در شهر مکه دیده به جهان گشود.

پدرش خویلد ابن اسد ابن عبدالعزی ابن قصی است. « اسد بن عبدالعزی» جد خدیجه، یکی از اعضای برجسته پیمان حلف الفضول (1)» است.

جدچهارم خویلد « قصی بن کلاب» است که جد رسول خدا (ص) نیز می باشد.(2)

عبدالعزی، جد خویلد و عبدمناف، جد پیامبر(ص) با هم برادر، و پدرشان قصی بن کلاب است بنا بر این رسول اکرم (ص) و خدیجه کبری(س) هر دو از طایفه قریش(3) و از نطر نسبی نیز با همدیگر قرابت نزدیک داشتند.

خویلد فردی با هوش، بلند مرتبه، کریم و دارای اخلاق فاضله بود که بزرگ بنی اسد شناخته می شد. مادرش فاطمه بنت « زایدة بن الاصم ››(4) بود. مادر فاطمه، هاله، بنت «عبد مناف بن قصی» است که جد سومش به جد رسول خدا (ص) می رسد. بنا بر این حضرت خدیجه از حیث جد پدری و مادری با چند واسطه با حضرت محمد (ص) هم نسب است و هر دو از طایفه قریش می باشند.

خدیجه دارای 5 برادر و 4 خواهر بود.

اسامی برادان خدیجه:

1- عوام بن خویلد.؛ وی با صفیه بنت عبدالمطلب ، عمه رسول خدا(ص) ازدواج کرد. وی دارای سه فرزند بود به نامهای زبیر، سائب و عبدالکعبه(5) . مصعب بن زبیر و عبدالله بن زبیر دو فرزندان زبیر هستند در تاریخ اسلام شهرت دارند.

2- حزام بن خویلد؛ وی در دوران جاهلیت در جنگ فجار کشته شد و دارای دو فرزند بود به نام های حکیم بن حزام و خالدبن حزام.

3- نوفل بن خویلد؛ وی نیز دارای سه فرزند بود بنام های ورقه بن نوفل، صفون نوفل، و اسود بن نوفل.

4- عدی بن خویلد. در تاریخ نامی از ایشان برده نشده است.

5- عمرو بن خویلد. مراسم خواستگاری و عقد حضرت خدیجه (س) در خانه ایشان انجام شد.

اسامی خواهران خدیجه:

1- هاله بنت خویلد. ایشان معروف ترین خواهر حضرت خدیجه(س) می باشد. وی بعد از هجرت بر رسول خدا (ص) وارد شد.

2- خالده بنت خویلد. از وی اطلاعات زیادی در تاریخ ثبت نشده است.

3- رُقیقَهُ بنت خویلد. از ایشان نیز اطلاعات زیادی در تاریخ ثبت نشده است.

4- هند بنت خویلد. بعضی گفته اند ایشان همان هاله است که با این نام در تاریخ ثبت شده است.(6)

در برخی از کتب تاریخی «طاهره» نام پنجمین خواهر حضرت خدیجه (س) را ذکر کرده اند(7) . اما حق این است که طاهره لقب حضرت خدیجه (س) درجاهلیت بوده است.

پسر عموی خدیجه(س)، ورقة بن نوفل بن اسد بود. ورقه از دانشمندان و راهبان خدا پرست آن زمان در جزیرة العرب بود.(8) وی اطلاعات زیادی از کتب آسمانی داشت و یکی از چهار عابد معروف دوران جاهلیت در عربستان شناخته می شد. ورقه با بت پرستی مخالفت می نمود و خطاب به اعراب بت پرست می گفت:

به خدا قسم شما دین ابراهیم را فراموش کرده اید و دچار انحراف شده اید و چیزهایی را می پرستید که حق نیستند زیرا این بت ها نه می شنوند و نه می بینند، نه به حالتان نفعی دارند و نه ضرری می رسانند. ای قوم قریش، شهر به شهر بروید و بگردید و دین حنیف ابراهیم علیه السلام را بشناسید و به آن پایبند شوید، به دنبال دین حق باشید و بدانید بت هایی را که می پرستید، بر حق نیستند.(9)

خدیجه(س) قبل از اسلام

اگر چه جزئیات زیادی از زندگی و شخصیت حضرت خدیجه (س) خصوصاً قبل از اسلام ثبت نشده است ولی همین اندکی که نقل شده ، نشان دهنده این است که ایشان زنی، عاقل، دانا، مدیر، و با بصیرت در بین مردم زمان خود شناخته می شده است. سخاوت، فداکارى، عفت و پاکدامنى، دوراندیشى، و صبر و استقامت، از جمله اوصاف برجسته اخلاقی خدیجه (س) است که تمام مورخین به آن اعتراف نموده اند.

خدیجه (س) با داشتن زیبایی ظاهری و برخورداری از سرمایه و امکانات مالی بسیار زیاد و موقعیت اجتماعی، هیچ گاه تحت تأثیر ظواهر فریبنده جامعه آن روز قرار نگرفت و از فضایل و صفات انسانی بدور نگردید.

حضرت خدیجه(س) در دورانی که به جاهلیت معروف بود و بت پرستی در سراسر عربستان رواج داشت، از امور معنوی و رعایت مسایل اخلاقی و انسانی غافل نبود. آن حضرت به کتب آسمانی اعتقاد داشته و خدای واحد را می پرستید.(10) او هنگام اعزام کاروان تجاری به شهرها و کشورهای دور دست، به طواف کعبه می رفت و از خدای ابراهیم (ع) برکت در تجارتش را درخواست می نمود.(11)

ایشان در بین مردم جامعه آن روز به عنوان زنی پاکدامن، خیرخواه و باشخصیت می شناختند و به او لقب « طاهره» داده بودند. در این باره آمده است: «و کانت تُدعی فی الجاهلّیة بالطّاهره لشدّة عفافها و صیانتها(12)؛ مردم، خدیجه (س) را در دوران جاهلیت به خاطر عفت و پاکدامنی بسیار بالایی که داشت، لقب طاهره داده بودند ».

همچنین لقب « سیده قریش(13) بانوی بانوان قریش» که در آن زمان به وی داده شده بود، نشان دهنده عظمت جایگاه او در میان مردم زمان خود بوده است.

خدیجه(س) در حالیکه یک تاجر موفق بود و برای به دست آوردن سرمایه و سود بیشتر تلاش می کرد، اما همیشه بخشی از وقت خود را نیز به اعمال عبادی بویژه طواف کعبه اختصاص می داد و از طرفی درب خانه اش را به روی نیازمندان و مستمندان باز گذاشته بود و هیچگاه کسی از خانه اش محروم بیرون بیرون نرفت.(14)

وی در دورانی که مردم به بت پرستی مشغول بودند و خدایان ساختگی را عبادت می کردند و انواع خرافات سر تا پای جامعه آن روز را گرفته بود، خدای سبحان را می پرستید. او تعالیم مذهبی را از پسر عمویش« ورقه بن نوفل» که یکی از چهار عابد زمان خود شناخته می شد، فرا می گرفت. در خانه اش جلسات مذهبی برگزار و برخی از دانشمندان اهل کتاب را دعوت و همراه با سایر زنان به نصایح و گفته های آنان گوش می داد. او توانست اوصاف پیامبر آخرالزمان را شناسایی کند و یقین داشت که به زودی در سر زمین حجاز ظهور خواهد کرد. (15)

کمالات اجتماعی، ثروت زیاد، و شخصیت بی نظیر حضرت خدیجه(س) موجب شده بود تا عده زیادی از سران قبایل و شخصیت های معروف آن زمان همانند عقبة بن ابى معیط ، صلت‏ بن ابى اهاب ، ابو جهل و ابو سفیان از او خواستگارى کنند، لیکن هیچ کدام آنها را در شأن خود نمی دید و به همه آنها جواب رد داد. (16)

همسر و فرزندان خدیجه (س) قبل از اسلام

بنا به گفته اکثر مورخین، خدیجه(س) قبل از ازدواج با حضرت محمد (ص) دو همسر دیگر داشته و از آنان نیز صاحب فرزندانی بوده است.

1- همسر اول

خدیجه (س) در اوایل دوران جوانی با جوانی بنام «ابی هاله النباش بن زراره التمیمی» ازدواج نمود و از او صاحب دو فرزند(17) به نام های ‏«هند» و « هاله» شد.(18) ابوهاله در همان سال های اولیه زندگی با حضرت خدیجه (س) از دنیا رفت و ثروت زیادی برای ایشان و فرزندانش به جا گذاشت.

پس از ازدواج خدیجه(س) با حضرت محمد(ص) ، هند و هاله، همراه مادرشان به خانه پیامبر (ص) آمدند و آن حضرت آنان را بسیار دوست می داشت.

هند بن ابی هاله، بعثت‏ رسول خدا (ص‏) را درک کرد و به آن حضرت ایمان آورد. با هجرت مسلمانان ، وی به مدینه مهاجرت کرد و در جنگ‏ بدر و احد نیز شرکت نمود. هند در معرفی خود می گوید: « انا اکرم الناس ابا و اما و اخا و اختا، ابى رسول الله صلى الله ‏علیه و آله و اخى القاسم، و اختى فاطمه سلام الله علیها، و امى خدیجه سلام الله علیها...»(19)، « من از حیث پدر و مادر و برادر و خواهر بهترین مردم هستم. پدرم رسول خدا (ص) و برادرم قاسم و خواهرم فاطمه سلام الله علیها و مادرم خدیجه سلام الله علیها ست...»

هند بن ابی هاله، فردی سخنور و فصیح بود. او هنر و قدرتی فراوان در توصیف داشت. در خبری آمده است که امام حسن(ع) از وی می خواهد که رسول خدا (ص) را برایش توصیف کند و هند نیز توصیف کامل و جامعی از رسول اکرم(ص) می نماید که اصل خبر در کتب روایی ذکر شده و شرح های متعدّدی بر آن نوشته شده است.(20)

امام حسن مجتبى‏«ع‏» نیز از وى ‏حدیثی نقل فرموده و در سند حدیث می فرماید : «حدثنى خالى‏» یعنی دایی ام نقل کرده است».

هند، پس از رحلت رسول خدا (ص) در کنار امام علی (ع) ماند و همراه آن حضرت در جنگ جمل نیز جنگید و در سال های پایانی عمرش در بصره ساکن شد. سر انجام به طاعون مبتلی گردید و در همان جا از دنیا رفت.(21)

هاله بن ابی هاله فرزند دیگر حضرت خدیجه نیز مورد توجه و عنایت رسول اکرم(ص) بود. هاله پس از درگذشت مادرش خدیجه سلام الله علیها، ازدواج کرد. روزی هاله به دیدن پیامبر(ص) آمد. در آن روز، پیامبر(ص) در خانه عایشه استراحت می کرد که صدای هاله را شنید. بلافاصله از جا بلند شد و او را در بغل گرفت و با خوشحالی و با صدای بلند فرمود: «هاله! هاله! هاله!

2- همسر دوم

حضرت خدیجه سلام الله علیها پس از درگذشت ابی هاله، به عقد یکی از اشراف قریش به نام « عتیق بن عاید بن عبدالله عمر بن مخزوم » در آمد و از او صاحب دختری به نام «هند» شد. دوران زندگی حضرت خدیجه با عتیق زیاد طول نکشید، هنوز چند صباحی از زندگی مشترک آنان نگذشته بود که عتیق نیز از دنیا رفت.(22)

در برخى از تواریخ آمده که هند دختر عتیق با پسر عمویش « صفى بن امیه بن عاید المخزومی» ازدواج نمود و از او صاحب فرزندانی شد. مسلمانان به احترام حضرت خدیجه (س) که در جاهلیت او را طاهره می نامیدند، فرزندان هند را «بنى طاهره‏» لقب داده بودند.

پس از درگذشت عتیق، عده زیادی از سران و بزرگان قریش از حضرت خدیجه (س) خواستگاری کردند که ایشان به همه آنها جواب رد داد و تصمیم گرفت که دیگر ازدواج ننماید بلکه در خانه بماند و به تربیت فرزندانش بپردازد.

گر چه اکثر مورخین اتقاق نظردارند که خدیجه(س) قبل از ازدواج با حضرت محمد(ص) دو ازدواج دیگر نموده است، اما در مقابل، عده دیگری از مورخین شیعه و سنی، از جمله «ابو القاسم اسماعیل بن محمد اصفهانى از دانشمندان اهل سنت»(23)،« ابوالقاسم کوفی»(24) «احمد بلاذری»، «علم الهدی»، (سیدمرتضی) در کتاب «شافی» و «شیخ طوسی» در «تلخیص شافی» می‏گویند که خدیجه(س)، هنگام ازدواج با پیامبر (ص) «عذرا»(25) بود و قبلاً همسر دیگری نداشته است.(26) آنان برای اثبات نظریه خود ادله ای نیز ذکر کرده اند که برخی از آنها عبارتند از:

1- حدیث ابن عباس مبنی بر این که حضرت خدیجه (س) در هنگام ازدواج با رسول اکرم(ص) 28 ساله بوده است(27) و خدیجه (س) تا آن زمان با کسی ازدواج نکرده است.

2- اختلاف مورخین در ذکر اسامی شوهران اول و دوم حضرت خدیجه (س) فرد گمنامی نبود که در نام و ترتیب همسران وی اختلاف باشد.

3- اختلاف مورخین در نام و تعداد فرزندانی که خدیجه از شوهران قبلی داشته است.

4- وضع مالی و موقعیت خدیجه (س) اجازه نمی داد تا با افراد بی بضاعت و بی نام و نشانی (مانند خارکن و گورکن) که شغل همسران قبلی اش ذکر شده، ازدواج نماید.

5- اختلاف مورخین در سن خدیجه هنگام ازدواج.

رؤیای نورانی

خدیجه (س) معمولاً در ساعات تاریک شب به همراه دوستانش به طواف کعبه می رفت. در یکی از همین شب ها که به طواف کعبه رفته بود، پس از طواف، مقابل در کعبه ایستاد و مشغول راز و نیاز با خدا شد و نیمه های شب به خانه برگشت. در آن شب که همه فرزندانش به خواب رفته بودند، حضرت خدیجه (س) که به شدت خسته شده بود، در گوشه ای دراز کشید و خیلی زود به خواب رفت.

در عالم رؤیا، خورشید را به شکل انسانی دید که از آسمان مکه طلوع کرد و آرام آرام به سمت خانه اش حرکت نمود. وقتی خورشید به خانه اش رسید همانجا ماند و از آنجا به سراسر جهان نور افشانی می کرد و مردم گروه گروه برای دیدن خورشید به خانه اش می آمدند.

آن حضرت سراسیمه از خواب برخاست و نگاهی به اطراف خود کرد؛ به جز فرزندانش که همه در خوابی آرام فرو رفته بودند، چیز دیگری ندید. دستی به سر و صورت کشید، چند قدمی راه رفت و برگشت و دو باره در بسترش خوابید، اما دیگر خوابش نمی برد و دایماً رؤیایی که چند لحظه پیش در عالم خواب دیده بود، به یادش می آمد.

حضرت خدیجه می دانست که این یک خواب عادی نیست، پس ساعت ها فکر کرد، اما فکرش به جایی نرسید و از طرفی فکر و خیال نمی گذاشت خوابش ببرد. تا صبح جلوه هایی چون صحنه های طلوع خورشید به شکل انسان، آمدن خورشید به خانه اش، نور افشانی خورشید از خانه اش به تمام جهان، و آمدن گروه گروه از مردم برای دیدن خورشید به خانه اش، فکر و ذهنش را مشغول کرده بود. او منتظر بود تا صبح شود و نزد پسر عمویش ورقه بن نوفل برود و خوابش را برای او تعریف کند. شاید تعبیری داشته باشد.

صبح که خورشید طلوع کرد، حضرت خدیجه با عجله به خانه پسر عمویش، ورقه بن نوفل رفت و آنچه را که در خواب دیده بود یک به یک تعریف کرد. سخنان ایشان که به پایان رسید، بر چهره ورقه لبخند زیبایی نشست و به حضرت خدیجه گفت: «بشارت باد تو را ای دختر عمو! اگر رؤیایت صادق باشد، نور نبوت به خانه تو خواهد آمد! از نور خانه تو تمام جهان روشن خواهد شد».

خدیجه سلام الله علیها به فکر عمیقی فرو رفت که چگونه نور نبوت به خانه اش می آید و چگونه خانه اش مرکز نور برای جهان خواهد شد. مدت های طولانی همچنان فکر و ذهن حضرت خدیجه، مشغول رؤیایی بود که به انتظار تعبیرش نشسته بود.

در طول این مدت، هر خواستگاری که به سراغش می آمد، آن خورشید نورانی که در خواب دیده بود، مقابل چشمش مجسم می شد، اما وقتی می دید این فرد با آن شخصیت رؤیایی اش شباهتی ندارد، محترمانه به او جواب رد می داد.(28)

معرفی پیامبر آخر الزمان(ص) به خدیجه(س)

زنان مکه هر ساله طبق رسمی که از زمان قدیم داشتند،در یکی از شب های ماه رجب در کعبه جمع می شدند و مجلس جشنی برگزار می کردند و یکی از دانشمندان اهل کتاب برای آنان سخنرانی می کرد. حضرت خدیجه، هنگامی به مجلس جشن رسید که سخنرانی یکی از علمای یهود تازه شروع شده بود. هنگام سخنرانی، ناگاه حضرت محمد (ص) از کنار کعبه عبور کرد. عالم اهل کتاب، همین که چشمش به آن حضرت افتاد، سخنان خود را قطع کرد و خطاب به زنان گفت:

«لیوشک ان یبعث فیکن نبی فایکن استطاعت ان تکون له ارضایطأها فلتفعل»(29). ای زنان قریش، جوانی که اکنون از کنار کعبه گذشت در آینده پیغمبر آخر الزمان خواهد شد، هر کدامتان که توانستید همسرش شوید، درنگ نکنید».(30)

با سخنان عالم اهل کتاب، همهمه ای بین زنان افتاد. برخی به گفته آن عالم می خندیدند؛ بعضی تمسخر می کردند و برخی هم به او ناسزا می گفتند . با همهمه و سر و صدای زنان مجلس جشن به هم خورد و زنان متفرق شدند.(31)

حضرت خدیجه (س) به سرعت به خانه برگشت و در گوشه خلوتی آرام گرفت و به فکر فرو رفت. گاهی رؤیای چند وقت قبل به خاطرش می آمد و گاهی سخنان عالم یهودی را مرور می کرد، به ذهنش رسید که بین گفته عالم یهودی و خورشیدی که در رؤیا دیده بود، ارتباط زیادی وجود دارد. روز بعد خدیجه یکی از کنیزان خود را به دنبال عالم اهل کتاب فرستاد و او را به خانه اش دعوت کرد. عالم اهل کتاب که به خانه خدیجه سلام الله علیها آمد، از او پرسید: «ای عالم چگونه دانستی که محمد(ص) پیغمبر خداست؟»

عالم یهودی گفت: « صفات او را در تورات خوانده ام . در تورات آمده که پدر و مادر پیغمبر آخر الزمان، در طفولیت از دنیا خواهند رفت؛ جد و عمش او را کفالت و محافظت می کنند و با زنی از قریش ازدواج می کند که بزرگ قوم خود است و درمیان عشیره اش امیر و صاحب تدبیر است».

آن عالم سپس خطاب به حضرت خدیجه گفت: « ای خدیجه، این سخن را از من نگاه دار و آن را فراموش نکن». سپس چند شعر درباره جلال و عظمت آن حضرت خواند و هنگام رفتن خطاب به خدیجه سلام الله علیها گفت :« سعی کن محمد را از دست ندهی، ازدواج با او سعادت در دنیا و آخرت را در پی دارد».(32)

آغاز همکاری پیامبر(ص) با خدیجه

حضرت محمد(ص) بیست و پنج ساله بودند که خشکسالی شدیدی سراسر عربستان را فرا گرفت. مردم مکه به خصوص خانواده هایی که زندگی شان از راه دامداری و کشاورزی می گذشت با مشکلات بیشتری مواجه شدند. ابوطالب بزرگ قریش، بیش از دیگران با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم می کرد. عایله زیاد، رفت و آمد مردم و زایران به خانه اش و نداشتن درآمد کافی، زندگی را بر او سخت کرده بود.

در آن سال، تجار و بازرگانان قریش تصمیم گرفتند کاروان تجاری تشکیل دهند و به شام بروند. در آن زمان رسم بر این بود که هرکس به اندازه توانایی و سرمایه اش اجناسی تهیه و در کاروان شرکت می کرد. برخی از مردم هم که توانایی مالی نداشتند، به سرمایه داران مراجعه و سرمایه ای قرض می کردند و به صورت مضاربه ای در کاروان تجاری شرکت می نمودند.

جناب ابوطالب، به محمد(ص) گفت: ای فرزند برادر، زمانه بر ما بسیار تنگ شده، من هم پیر و تنگدست شده ام و سال های آخر عمرم را می گذرانم، آرزو دارم قبل از مرگم برای تو همسری انتخاب نمایم و ازدواج کنی و من هم با خیالی آسوده از دنیا بروم، اما مشکلات مالی مرا از آرزویم دور کرده و نگران آینده تو هستم.

ابوطالب در ادامه افزود: محمد! کاروان تجاری قریش به زودی تشکیل می شود و به شام می رود. خدیجه دختر خویلد از خویشان ماست و مال بسیاری دارد. عده زیادی از مردم مکه از او کالا و سرمایه قرض کرده اند و با مال او تجارت می کنند. اگر به خدیجه مراجعه کنی، یقین دارم سرمایه زیادی در اختیار تو قرار می دهد. با آن سرمایه کالا بخر و با کاروان قریش به شام برو، شاید از راه تجارت سودی به دست بیاوری و خداوند برخی از مشکلات زندگی مان را برطرف نماید.(33)

تقدیر الهی، بر این قرار گرفته بود که در آن روزها راستگویی، صداقت و امانتداری محمد(ص) بر سر زبان ها بیفتد و مردم مکه لقب « محمد امین» را به او بدهند.

خدیجه که افراد امین و درست کار مکه را شناسایی و درکاروانش به کار می گرفت، صداقت و امانتداری آن حضرت به گوشش رسیده بود.

وضعیت سخت زندگی ابوطالب و گفت و گوهایش با حضرت محمد (ص) به گوش خدیجه(س) رسید. ایشان به محمد(ص) چنین پیغام داد: «اگر تو آمادگی تجارت داشته باشی، من حاضرم دو برابر سرمایه ای که به دیگران می دهم را در اختیار تو قرار دهم تا در کاروان تجاری من شرکت نمایی».

آن حضرت پیغام خدیجه سلام الله علیها را با عمویش ابوطالب در میان گذاشت. ابوطالب گفت: « فرزند برادرم این رزقی است که خدا برای تو مقدر کرده ، بهتر است برویم و با خدیجه صحبت کنیم».(34)

ابوطالب به همراه عباس و چند نفر دیگر از بنی هاشم به خانه خدیجه سلام الله علیها آمدند. خدیچه پس از پذیرایی، به آنان گفت: « ای بزرگان مکه و حرم، به خانه من خوش آمدید، هر حاجتی هست بفرمایید تا انجام دهم».

ابوطالب گفت: « برای حاجتی آمده ام که نفعش نصیب تو می شود و برکتش بر مال تو می افزاید. آمده ایم برای برادر زاده ام محمد(ص) مالی را ضمانت کنیم تا با آن تجارت کند».

خدیجه سلام الله علیها که از آمدن ابوطالب و آمادگی محمد(ص) جهت تجارت بسیار خوشحال شده بود، خطاب به آنان گفت:« محمد! خوب است بدانید که بیش از نصف سرمایه و کالای کاروان تجاری قریش مال من است. برای این سرمایه به فرد امین و درستکاری همانند شما نیاز دارم تا او را امین و اختیار دار سرمایه ام نمایم تا بتواند با تدبیر خویش به هر نحو که می خواهد تجارت و داد و ستد نماید».

حضرت محمد(ص) فرمود: « من به سفر علاقه دارم و آماده ام تا برای تجارت همراه کاروان به شام بروم».

خدیجه سلام الله علیها، میسره و ناصح، دو غلامش را خواست و به آنان گفت: « محمد، امین اموال من است؛ اختیار کامل اموالم را دارد. هر چه گفت گوش کنید و هر تصمیمی گرفت با او همکاری نمایید. در هیچ کاری کسی حق اعتراض و یا سخن تند گفتن با او را ندارد».

سفر تجارتی حضرت محمد(ص) برای خدیجه(س)

محمد (ص)(35) با کمک میسره و ناصح بار شتران را بستند. بعد از خدا حافظی از عموهایش و خدیجه(س) که برای بدرقه آمده بودند، به سمت ابطح(36) حرکت کردند تا به کاروان قریش که در حال حرکت به شام بود ملحق شوند. مردم زیادی نیز جهت بدرقه بستگان خود در ابطح جمع شده بودند. سر انجام کاروان در میان بدرقه مردم مکه به سمت شام به راه افتاد.

پس از طی چند منزل، به بیابانی به نام « وادی الامواه»(37) رسیدند و ناگهان ابری غلیظ سراسر آسمان را پوشاند. آن حضرت به بزرگان کاروان فرمود:

در این بیابان باران های بسیار تند و سیل آسایی می بارد؛ بهتر است کاروان در بالای کوهی اقامت کند و پس از اینکه آسمان صاف شد و سیل فرو نشست به راهمان ادامه بدهیم و گر نه گرفتار سیل می شویم و تمام اموال و سرمایه ها و حتی جانمان در خطر خواهد افتاد.

کاروانیان پیشنهاد محمد(ص) را پذیرفتند و در بالای کوهی کاروان را متوقف نمودند. هنوز لحظاتی از اقامت کاروان نگذشته بود که باران بسیار تندی شروع به باریدن کرد و پس از چند لحظه، سیل تمام بیابان را فرا گرفت. کاروان قریش چهار روز در آن بیابان توقف کرد و پس از فروکش کردن سیل به راه افتادند و به سلامت از آنجا گذشتند.

کاروان به راهش ادامه می داد تا اینکه به منطقه ای رسید که به آن « ایله » یا « بصری » می گفتند. در آنجا دیری بود که راهبان زیادی مشغول عبادت بودند. در بین آنان راهبی وجود داشت از همه عالم تر و داناتر که او را « فیلق بن یونان بن عبدالصلیب»(38) می گفتند. فیلق، خصوصیات و صفات پیامبر آخرالزمان را در کتب آسمانی خوانده بود. او می دانست که پیامبر آخر الزمان از سر زمین حجاز ظهور خواهد کرد و با کاروان تجاری به شام سفر می نماید. فیلق از دور قطعه ابری را دید که بالای سر کاروان سایه افکنده و همراه با آن به سمت ایله (یا بصری) درحال حرکت است.

کاروان قریش وارد ایله (بصری) شد. حضرت محمد (ص) به سمت چاه خشکی که در آن نزدیکی ها بود رفت، سپس دستش را داخل چاه کرد و کفی از آب آن را برداشت و دست هایش را شست. بعد هم مقداری از آن را آشامید. سپس زیر درخت خشکی که در آن نزدیکی ها بود نشست. درخت سبز شد و محمد(ص) در سایه آن مشغول عبادت شد. فیلق، بزرگ کاروان را خواست از او پرسید: این مردی که پای درخت فرود آمده کیست؟ گفت: مردی از قریش و اهل مکه است! فیلق به او گفت: به خدا سوگند زیر این درخت، جز پیغمبر فرود نیاید، و سپس سفارش آن حضرت را به بزرگ کاروان نمود و از نبوتش در آینده نزدیک خبرهایی داد.

به هر حال کاروان وارد شام شد و اهالی آنجا برای خرید اجناس و کالاهای بازرگانان عربستان هجوم آوردند و پس از چند ساعت تمام کالاهای کاروان را خریدند. اما محمد (ص) به میسره و دیگر کارکنان خود فرمود تا امروز هیچ کالایی نفروشند.

روز بعد، مردم و قبایل اطراف شام که تازه خبر آمدن قافله قریش را شنیده بودند، برای خرید کالاها و اجناس هجوم آوردند، اما تمام اجناس و کالاهای کاروان قریش فروخته شده بود به جز کالاها و اجناس آن حضرت، کالای دیگری باقی نمانده بود. حضرت محمد(ص) کالاهای خود را در روز بعد با قیمت بسیار مناسبتری فروخت و سود بیشتری عایدش شدو به مکه بازگشتند.

محمد(ص) وقتی وارد مکه شد، ابتدا به طواف کعبه رفت. خدیجه(س) در آن لحظه با چند زن دیگر در ایوان ساختمان بلندش در بطحا، نشسته بودند و از دور، محمد (ص) را نظاره می کردند که داشت دور کعبه طواف می کرد و دو ملک بر او سایه انداخته بودند. زنانی هم که کنار خدیجه(س) نشسته بودند، سایه ملائکه ها را می دیدند.

محمد(ص) پس از طواف کعبه، به خانه خدیجه (س) رفت که به انتظارش نشسته بود. پس از ورود، حساب و کتاب سفر به شام و سودهای بدست آمده را که از قبل به دقت ،ثبت و ضبط شده بود را با بیانی شیرین و رسا به خدیجه (س) گزارش داد و معلوم شد که در این سفر عجیب، سود بی سابقه ای نصییب آنان شده است.

آن بانوی بزرگ پس از شنیدن گزارش سفر به غلامان گفت: « دو برابر آنچه را که به دیگران داده شده را به محمد (ص) بپردازید».

آنگاه حضرت محمد (ص) از خدیجه (س) خدا حافظی کرد و به خانه ابوطالب رفت.

گزارش میسره به خدیجه(س)

پس از خروج حضرت محمد(ص) از خانه خدیجه(س)، میسره وارد شد و گزارش مفصلی از حرکت ابر با کاروان، و نیز از گفته هاو پیش بینی های فیلق در مورد محمد(ص)، و سبز شدن درخت خشکیده و آنچه را که در طول سفر دیده بود یک به یک برای خدیجه (س) تعریف کرد. گزارش میسره، خدیجه (س) را به شدت متحول کرد و او را به خاطر گزارش امید بخشش آزاد نمود. سپس خدیجه (س) آنچه را که از میسره شنیده بود با پسر عمویش، ورقه بن نوفل در میان گذاشت. ورقة بن نوفل گفت:« اگر گزارش میسره درست باشد، محمد(ص) همان پیامبری است که بعثتش به این امت وعده داده شده است، و من اوصاف وی را در کتاب های آسمانی خوانده‏ ام ».(39)

خدیجه(س) به یقین رسیده بود که محمد(ص) انسانی عادی، همانند سایر انسان ها نیست. بنا بر این بار دیگر خوابی را که چندی قبل دیده بود از مقابل دیدگانش گذشت و گفته های آن عالم یهودی نیز به ذهنش خطور کرد که به زنان مکه گفت: « ای زنان قریش، جوانی که هم اکنون از کنار کعبه عبور کرد در آینده پیغمبر خواهد شد، هر کدامتان که توانستید همسرش شوید، درنگ نکنید».

علاقه خدیجه (س) به حضرت محمد(ص)

سفر پرسود، صداقت و مدیریت درکار و حکایت هایی که میسره از سفر شام نقل کرده بود، خدیجه (س) را بیش از پیش شیفته و علاقه مند به محمد (ص) نمود و از آن پس به فکر ازدواج با آن حضرت افتاد. اما در جامعه آن روز، رسم بر این بود که مردان از زنان خواستگاری نمایند. در چنان جامعه ای اگر زنی از مردی درخواست ازدواج می کرد، صدها حرف و حدیث و شایعه برایش می ساختند.

آن بانوی پاک مدت ها فکرش مشغول بود و دنبال راهی می گشت تا علاقه و محبت خود را به محمد (ص) نشان دهد.

سرانجام «نفیسه»(40) دختر « منیه» را به خانه اش دعوت کرد و از او خواست تا نزد محمد (ص) رفته، ضمن اظهار تمایلش به ازدواج با ایشان،هر طوری که صلاح می داند نظر آن حضرت را به دست بیاورد.

نفیسه، محمد(ص) را در حالی دید که از طواف کعبه بر می گشت. بعد از احوال پرسی از ایشان پرسید: ای محمد!(ص) چرا ازدواج نمی کنی؟

آن حضرت فرمود: « با دست خالی که نمی شود ازدواج کرد».

نفیسه فکری کرد و گفت: « اگر کسی را به تو معرفی کنم که از نظر جاه و جمال و شرف، همتای تو باشد، و سرمایه زیادی هم داشته باشد، آیا حاضری با او ازدواج کنی؟ »

محمد(ص) با کمی تأمل فرمودند: تا چه کسی باشد؟

نفیسه گفت: خدیجه!

محمد(ص) اندیشمندانه پرسید: «مگر ایشان ازدواج می کند؟ شنیده ام خیلی ها به خواستگاری ایشان رفته اند، اما به همه جواب رد داده اگر ایشان راضی باشد من موافقم».

نفیسه، به سرعت به خانه خدیجه (س) برگشت و از رضایت و علاقه حضرت محمد (ص) جهت ازدواج با او خبر داد.(41)

خدیجه (س) پس از چند روز، آن حضرت را دید و در مورد علت علاقه اش به ازدواج با وی این گونه سخن گفت:

«یا بن‏عم، انّی قد رغبت فیک لقرابتک و سطوتک فی قومک و امانتک و حسن خلقک و صدق حدیثک»(42). ای پسرعمو، به دلیل خویشاوندی، شرافت خانوادگی، امانتداری، حسن خلق و راستگویی که در شما سراغ دارم، به شما اشتیاق پیدا کردم».

محمد (ص) علاقه مندی خدیجه جهت ازدواج با او و علاقه و رضایت خودش را به این ازدواج با عموهایش در میان گذاشت. ابولهب، عموی پیامبر(ص) گفت: «پسر برادر ! ما را بر سر زبان عرب مینداز، تو شایسته خدیجه نیستی».

عباس از جا برخاست و با خشم خطاب به ابولهب گفت:

تو مرد پست و بد کرداری هستی، خدیجه چه ایرادی می تواند در مورد پسر برادرم بگیرد، محمد (ص) جمالی دلربا و کمالی بی منتها دارد. خدیجه چگونه می تواند خود را برتر از او بداند، به واسطه مال یا کمالش؟ به خدای کعبه قسم ! هر مقدار مهر که از او بخواهد، سوار اسبم خواهم شد و در بیابان ها می گردم و به در خانه پادشاهان می روم تا آنچه را که خدیجه بخواهد برایش تهیه کنم.(43)

سفیر عشق

ابوطالب بعد از مشورت با برادرانش به این نتیجه رسید که قبل از هر تصمیمی ابتدا لازم است نظر خدیجه (س) و شرط و شروط هایی را که ممکن است داشته باشد به دست بیاورند و بعد از آن تصمیم بگیرند. آنگاه صفیه، عمه پیامبر(ص)، را به خانه خدیجه (س) فرستاد تا بدون واسطه و رو در رو با او گفت وگو نموده و نظرش را جویا شود.

صفیه به خانه خدیجه(س) رفت. وقتی ایشان شنید که صفیه به دیدنش آمده، به استقبالش شتافت و او را به داخل اتاق مخصوص خود راهنمائی نمود. وقتی وارد اتاق شدند، به کنیزان دستور داد تا برای صفیه خوردنی و نوشیدنی های لذیذ بیاورند. صفیه گفت:« برای طعام خوردن نیامده ام مى خواهم بدانم آنچه که شنیده ام درست است یا نه»؟

خدیجه(س) بدون اینکه بپرسد چه شنیده ای یا دیگران چه گفته اند، جواب داد:

« آری، صفیه درست شنیده ای؛ « سَعِدَتْ مَنْ تُکونُ لِمحمّدٍ قرینةً، فانّه یُزیِّنُ صاحِبَه»(44) ؛ خوشبختی نصیب زنی است که همسر محمد(ص) گردد، زیرا محمد (ض) برای وی مایه افتخار است. من عظمت و شخصیت محمد (ص) را می شناسم و زندگی با او را برای خود غنیمتى بزرگ مى دانم، مهریه را نیز از مال خودم می پردازم».

صفیه که از سخنان بی پرده و صریح خدیجه (س) خوشحال شده بود، خطاب به او گفت: « اى خدیجه(س) ! به خدا سوگند حق داری این قدر محمد(ص) را دوست داشته باشی. تاکنون هیچ چشمى نوری مانند نور محبوب تو ندیده و هیچ گوشى شیرین تر از کلام او را نشنیده است». سپس صفیه از حضرت خدیجه(س) خدا حافظی کرد و با خوشحالی به خانه ابوطالب برگشت جایی که بزرگان بنی هاشم به انتظارش نشسته بودند. صفیه پس از ورود به خانه ابیطالب، علاقه و اشتیاق وصف ناپذیر خدیجه (س) به حضرت محمد(ص) را برای بزرگان بنی هاشم بیان نمود. به جز ابولهب که همیشه با حضرت محمد(ص) حسادت و دشمنی می نمود، همه بنی هاشم از خبر صفیه خوشحال شدند. پس از آن بود که ابوطالب و عموهای پیامبر (ص) و سایر بزرگان بنی هاشم تصمیم گرفتند به خواستگاری خدیجه بروند.

آیین ازدواج

در روز نهم شوال 28 سال قبل از هجرت ( 15 سال قبل از بعثت) ابوطالب لباس های عید خود را پوشیده و پیشاپیش بنی هاشم به سمت خانه «عمرو بن اسد» عموی خدیجه(س) که قرار بود مراسم عقد و ازدواج در آنجا برگزار شود به راه افتادند.(45) بعد از پذیرایی، ابتدا ابوطالب خطبه ای در وحدانیت خدای سبحان و عظمت مکه و محمد(ص) خواند.

مرحوم صدوق و شیخ کلینی با اندکی اختلاف، خطبه عقدی را که جناب ابو طالب ایراد نمود نقل کرده اند که متن آن طبق روایت شیخ صدوق (ره) این گونه است:

«الحمد لله الذی جعلنا من زرع ا براهیم و ذریة اسماعیل، و جعل لنا بیتا محجوجا و حرما آمنا یجبی الیه ثمرات کل شی ء، و جعلنا الحکام علی الناس فی بلدنا الذی نحن فیه، ثم ان ابن اخی محمد بن عبد الله بن عبد المطلب لا یوزن برجل من قریش الا رجح، و لا یقاس باحد منهم الا اعظم عنه، و ان کان فی المال قل، فان المال رزق حایل و ظل زایل، و له فی خدیجه رغبة و لها فیه رغبة، و الصداق ما سألتم عاجله و آجله، و له خطر عظیم و شأن رفیع و لسان شافع جسیم ». (46)

سپاس خدایی را که ما را از کشت و محصول ا براهیم و ذریه اسماعیل قرار داد، و برای ما خانه مقدسی بنا نمود که مقصود حاجیان و حرم امنی است که میوه هر چیز بسوی آن گرد آید، و ما را در شهری که هستیم حاکمان بر مردم قرارداد.

برادر زاده ام محمد بن عبد الله بن عبد المطلب، مردی است که با هیچ یک از مردان قریش هم وزن نشود، جز آنکه از او برتر است، و با هیچ یک از آنها مقایسه نشود، جز آنکه بر او افزون است، و او اگر چه مالی اندک دارد، ولی مال، پیوسته درحال دگرگونی و بی ثباتی و همچون سایه ای رفتنی است. و او نسبت به خدیجه راغب و خدیجه نیز به او مایل است، و مهریه او را نیز هر چه نقدی و غیر نقدی بخواهید آماده است، و محمد (ص) را مقامی بزرگ و شأنی والا و شهرتی عظیم خواهد بود.

پس از خواندن خطبه، در مورد مهریه صحبت شد. در مورد مهریه حضرت خدیجه (س) اقوال مختلفی ذکر شده است.

ابن عباس، مهریه حضرت خدیجه را دوازه اوقیه(47)ذکر کرده(48)، در حالی که در سیره ابن هشام بیست «بکره » ذکر شده است.(49)

عمرو بن اسد، عموی خدیجه، خواست در مورد مهریه چیزی بگوید که به لکنت زبان دچار شد و نتوانست سخنی بر زبان جاری سازد.

ابوطالب که متوجه نظر عموی خدیجه شده بود رو به او کرد و گفت: « و له فی الخدیجة رغبة ولها فیه رغبة»(50) خدیجه (س) و محمد هر دو به همدیگر علاقه‏منداند؛ ما آمده ایم تا حلقه وصل آنان باشیم و خدیجه را برای محمد(ص) خواستگاری نماییم.

بعد از آن، خدیجه(س) خطاب به عمویش گفت:

«یا عمّاه، انّک و ان کنت اولی بنفسی منّی فی‏ الشهود، فلست اولی بی من نفسی، قد زوجّتک یا محمد نفسی و المطّهر علیّ فی مالی »(51) عموجان، ممکن است درمسایل دیگر اختیار مرا داشته باشید، ولی اینجا اختیار با خود من است. سپس گفت: ای محمد (ص) من خودم را به همسری شما درآوردم، و مهر را هم خودم از مال خود قرار می‏دهم.

ابوطالب خطاب به حضار فرمود: « گواه باشید که خدیجه محمد (ص) را به همسری خویش پذیرفت و مهریه را نیز خود بر عهده گرفت! ابوجهل بلند شد و با خشم و کینه رو به حضار کرد و گفت: « تعجب است که زنان مهریه مردان را بعهده می گیرند».

ابوطالب سخت به خشم آمد و روی پای خود ایستاد وگفت: « آری اگر مردی همانند برادر زاده من باشد زنان با گرانبهاترین مهریه خود، خواهانشان می شوند و اگر همانند شما باشند جز با مهریه گرانبها حاضر به ازدواج نمی شوند».

پس از تعیین مهریه مراسم عقد جاری شد و خدیجه (س) از آن تاریخ، رسماً همسر حضرت محمد(ص) گردید.

مراسم عقد که به پایان رسید، هر کدام از مهمانان برخاستند و به خانه خود رفتند. محمد (ص) نیز برخاست تا به همراه عمویش ابوطالب به خانه برود. خدیجه(س) که می دانست همسرش خانه ای از خود ندارد، به ‏آن حضرت رو کرد و گفت: «...الى بیتک، فبیتى بیتک و انا جاریتک‏». (5) به سوى خانه خود بیا که خانه من خانه تو است ومن هم کنیز توام. سپس رو به حضرت محمد (ص) نمود و گفت: «...یا محمد مر عمک ابا طالب ینحر بکرة من بکراتک‏ و اطعم الناس ‏»(52). اى محمد(ص) به عمویت ابوطالب بگو ده شتر جوان نحر کند و مردم را به خانه دعوت و اطعام کند و بعد از آن بیا در کنارخاندانت چاشت را به استراحت‏ بگذران.

جناب ابوطالب ده شتر نحر کرد، مردم مکه را اطعام نمود و با این ولیمه مراسم عقد و عروسی محمد(ص) به پایان رسید.

عبدالله بن غنم یکی از شعرای آن زمان که در مراسم حضور داشت به‏ آنها چنین تبریک گفت :

هنییا مرییا یا خدیجه قد جرت     لک الطیرفیما کان منک بأسعد

تزوجت ‏خیر البریه کلها     و من ذا الذى فى الناس مثل محمد ؟

و بشر به البر ان عیسى بن مریم     و موسى ابن عمران فی اقرب موعد

أقرت به الکتاب قدما بأنه     رسول من البطحاء هاد و مهتد

گوارا باد بر تو اى خدیجه که طالع تو سعادتمند بوده و با بهترین خلایق ازدواج کردى . چه کسى در میان مردم همانند محمد (ص) است . محمد (ص) کسى است که حضرت عیسى و موسى به آمدنش‏ بشارت داده‏اند و کتب آسمانى به پیامبرى او اقرار داشتند . رسولى که سر از بطحاء (مکه) در مى‏آورد و او هدایت کننده وهدایت‏ شونده است .

خدیجه (س) اولین زن مسلمان

رسول اکرم (ص) هرساله مدتی خانه و جامعه را ترک می کرد و برای عبادت به غار حرا می رفت. در چهلمین سال عمرش بود که در ماه رجب از خدیجه (س) خدا حافظی کرد و برای عبادت به حرا رفت و پس از چند روز عبادت و راز و نیاز به خانه برگشت. هنگامی که وارد خانه شد، عرق از سر و صورتش می ریخت؛ رنگش تغییر کرده بود؛ بدنش می لرزید و احساس خستگی زیادی می کرد. در این حال به خدیجه(س) فرمود: « مرا بپوشانید»(53) . خدیجه (س) بستری آماده فراهم کرد و پیامبر(ص) ساعاتی دراز کشیده بود که ناگاه از بستر برخاست و نشست.(54)

خدیجه (س) متوجه شد که اتفاقی افتاده، پس از اینکه پیغمبر (ص) آرامش پیدا کرد ، پرسید : چه خبر شده؟

پیغمبر(ص) جواب داد: از غار که خارج شده بودم تا به خانه بیایم، هنوز از کوه پایین نیامده بودم که ناگاه صدایی شنیدم که خطاب به من گفت : «یا محمد، انت رسول الله و انا جبرییل. ای محمد تو رسول خدا هستی و من جبرییلم ».

سمت چپ را نگاه کردم، کسی نبود. سمت راست را نگریستم کسی نبود، پشت سر را نگاه کردم کسی را ندیدم. سرم را که به سمت آسمان بلند کردم، جبرییل به شکل مردی ایستاده بود و خطاب به من گفت: یا محمد انت رسو ل الله و انا جبرییل.(55)

با شنیدن این خبر، شادی سراسر وجود خدیجه (س) را گرفت و جان تازه ای در کالبدش دمید، انگار سالها است که منتظر شنیدن این خبر بود. بدون درنگ گفت: «یابنعم! انت رسول الله، بابی انت و امی، انت یا رسول الله انی اصدقک اؤمن بالله و بک رسولا(56)؛ بله، تو رسول خدایی، پدر و مادرم به فدای تو باد ای رسول خدا، من تو را تصدیق می کنم، به خدا و به تو به عنوان رسول خدا ایمان می آورم.

خدیجه (س) در حالی این کلمات را بر زبان جاری ساخت و به رسول خدا (ص) ایمان آورد که در جامعه آن روز، سحر، جادو، کهانت و انواع خرافات رایج بود. این بانوی بزرگ بدون این که سؤالی از رسول خدا (ص) بپرسد و یا شک و تردیدی به خود راه دهد، بدون درنگ به خدای سبحان و رسالت رسول خدا(ص) ایمان آورد و عنوان اولین زن مسلمان را به خود اختصاص داد و به عنوان اولین «ام المؤمنین» - مادر مؤمنان - شناخته شد.(57)

بنت الشاملی نویسنده عرب می گوید:

«آیا زن دیگری غیر از خدیجه(س) را می شناسید که با عشقی آتشین، و مهر و ایمانی استوار بی آنکه اندک تردیدی به دل راه دهد و یا ذره ای از باور همیشگی اش به خدا و پیغمبر(ص) بکاهد، دعوت الهی را که از غار حرا شروع شد، پذیرا شود.»(58)

پس از لحظاتی علی(ع) وارد خانه شد. رسول خدا(ص) تا چشمش به علی (ع) افتاد او را به اسلام و ایمان آوردن به خدای واحد دعوت کرد. علی(ع) بی درنگ دعوت رسول خدا (ص) را اجابت کرد و ایمان آورد. بدین طریق علی (ع) به عنوان اولین مردمسلمان در تاریخ اسلام شناخته شد. در برخی از کتب تاریخی آمده هنگامی که علی (ع) ایمان آورد، رسول خدا (ص) از شدت خوشحالی چنان می خندید که دندان هایش به خوبی نمایان بود.

پس از آنها، زید بن حارثه به عنوان سومین مسلمان به رسول خد (ص) ایمان آورد. سپس خدیجه (س) دخترانش را به اسلام دعوت کرد و هر چهار دخترش به رسول خدا (ص) و خدای متعال ایمان آوردند. بدین طریق اولین خانه ای که تمام ساکنانش به خدای سبحان و رسول گرامی اش حضرت محمد(ص) ایمان آورده بودند، خانه خدیجه (س) بود.

نکاتی کوتاه از ازدواج پیامبر(ص) با خدیجه (س)

شیوه ازدواج پیامبر (ص) با خدیجه (س) دارای ویژگى های منحصر به فردی است که هر کدام آنها درسها و نکات بسیار آموزنده و ارزشمندی برای مسلمانان دارد و هر کدام الگوی بسیار مناسبی برای تشکیل خانواده و ادامه زندگی می باشد. برخی از این ویژگی ها عبارتند از:

1- شناخت کافی از همدیگر قبل از ازدواج

ازدواج حضرت محمد(ص) و خدیجه (س) برخاسته از هوا و هوس های لحظه ای یا انگیزه هاى مادى و طایفه ای نبود، بلکه نتیجه شناختی عمیق و دقیق است که بر اساس اهداف و ارزش های انسانی و اعتقادی به وجود آمده بود. خدیجه (س) گر چه همانند سایر ساکنین مکه، محمد (ص) را می شناخت و اوصاف آن حضرت را شنیده بود، اما به شناخت ظاهری و آنچه که در بین مردم معروف بود، اکتفا نکرد بلکه مدت ها در مورد حضرت محمد(ص) تحقیق نمود. از زمانی که آن حضرت وارد کاروان تجاری خدیجه (س) شد خادمان و غلامان این بانوی بزرگ، به دقت رفتار، گفتار و انصاف پیامبر(ص) را با زیردستان و سایر شرکا، و نیز ایمان و اعتقادش به خدای سبحان را به دقت زیر نظر داشتند. بنا بر این آنان به شناخت ظاهری و گفته های مردم اکتفا نکردند بلکه پس از شناخت دقیق و کامل نسبت به همدیگر، ازدواج نمودند.

2- تأثیر نگذاشتن فاصله طبقاتی

از نظر وضعیت اقتصادی فاصله زیادی بین زندگی پیامبر(ص) با خدیجه (س) وجود داشت. پیامبر(ص) هیچ گونه امکانات مادی نداشت و سالیان متمادی تحت سرپرستى جدش عبدالمطلب و عمویش، ابوطالب، زندگی می کرد و آنان نیز از نظر مادی وضعیت مناسبی نداشتند. اما خدیجه (س) یکی از ثروتمندترین زنان عرب و از تجار بنام مکه به شمار می رفت.

با این وجود زندگی آنها از چنان پایه استوار و ایمان و اعتماد متقابلی برخوردار بود، که تفاوت و فاصله طبقاتی که معمولاً سبب فخر فروشی های بی جا و مخرب کینه توزانه و اختلافات خانوادگی می شود هیچ گونه تأثیر منفی در زندگی آنان نداشت، بلکه جای خود را به احترام متقابل، ایثار، از خود گذشتگی ومحبت به همدیگر داده بود.

خدیجه (س) از همان ابتدای زندگی کلیه تعلقات و وابستگی های ظاهری به زندگی را رها نمود و تمام سرمایه و دارایی اش را به پیامبر(ص) هدیه نمود تا آن را به هر نحو که مصلحت می داند در راستای گسترش اسلام و حفظ مسلمانان هزینه نماید و عشق، علاقه و وفاداری به همسرش را جایگزین آن نمود.

3- عدم تأثیر اختلاف سنی

حضرت محمد (ص) هنگام ازدواج 25 ساله و خدیجه (س) نیز 40 ساله بودند. آنان هنگام ازدواج 15 سال تفاوت سنی داشتند که بنا بر معیار ها و ملاک های امروزی باید تأثیرات بسیار سویی بر روند زندگی آنان داشته باشد و مشکلات زیادی بوجود آورد. اما این اختلاف و تفاوت سنی نه تنها هیچ گونه اثر سوئی در زندگی مشترکشان نداشت، بلکه در طول زندگی همیشه تکیه گاه، پشتوانه و موجب آرامش همدیگر بودند. شدت علاقه و اعتماد آنان به همدیگر موجب شده بود تا اختلاف سنی جایش را به احترام، صداقت و وفاداری دهد و در سایه آن، سختی ها و مشکلات روز مره زندگی بر آنان آسان گردد.

4- داشتن علاقه به همدیگر همراه با حفظ حرمت بزرگان

رسول اکرم (ص) و حضرت خدیجه (س) از نظر سنی و رشد عقلی سر آمد همه زنان و مردان آن زمان بودند و درحدی بودند که براحتی می توانستند برای زندگی شان تصمیم بگیرند. اما عقل بالا و علاقه زیاد به همدیگر موجب نشد که شأن بزرگان خود را فراموش و آنان را در زندگی مشترکشان کنار بگذارند و بدون نظر و مشورت با آنان، خودشان تصمیم بگیرند. بلکه آنان با تدبیر عاقلانه خود، عشق و علاقه ای که به همدیگر داشتند را با بزرگان خود در میان گذاشته و شخصیت و اعتبار بزرگان را عامل اصلی در اجرای عقد و ازدواجشان قرار دادند.

آنان علاقه به همدیگر و تصمیم به ازدواج را، که بر اساس ایمان و شناخت همدیگر شکل گرفته بود، این عشق و علاقه را با حفظ آداب و رسوم و ارزش نهادن به شأن و جایگاه بزرگان همراه نمودند.

بسیاری از کسانی که به خاطر هوس های لحظه ای، چشم و گوش خود را بر همه چیز می بندند و بدون در نظر گرفتن حرمت و اعتبار بزرگان، برای رسیدن به امیال خود همه آداب و رسوم اجتماعی را زیر پا می گذارند، به زندگی مطمئن و با دوامی نخواهند رسید زیرا دیر یا زود به خود می آیند و از کرده خود پشیمان می شوند. در نتیجه دچار ناراحتی های روحی و عذاب وجدانی می شوند و آرامش فکری و روحی خود را از دست می دهند . در نهایت هم به نزاع های بی نتیجه ای رو می آورند که جز تشدید کینه ها و دامن زدن به اختلافات خانوادگی و از بین رفتن آرامش و آسایش خانواده نتیجه دیگری در پی نخواهد داشت.

5- داشتن معیار و ملاک برای شریک زندگی خود

حضرت خدیجه (س) نه به خاطر نیاز مالی، و نه به خاطر موقعیت اجتماعی و یا به خاطر برخی از محرومیت های اجتماعی در پی ازدواج با پیامبر(ص) بر آمد، زیرا عده زیادی از صاحب منصبان و سرمایه داران و بزرگان مکه درخواست ازدواج با او را داشتند و آن بانوی بزرگ به همه آنها جواب رد داده بود. در واقع ایشان برای همسر آینده خود ملاک ها و معیار هایی در نظر داشت که بر اساس آن معیار ها شریک زندگی آینده اش را شناسایی و انتخاب نمود.

حضرت خدیجه طی سخنانی خطاب به رسول اکرم (ص) معیار های مورد نظر برای انتخاب همسر را این چنین بیان می کند: « به خاطر خویشاوندیت ‏با من، بزرگواریت، امانتدارى تو در میان مردم، اخلاق نیک و راست گوییت، مایلم با تو ازدواج کنم».(59)

در جای دیگری وقتی زنان مکه به خدیجه(س) طعنه می زنند و با زبان خود او را تمسخر می کنند که چرا با یتیم عبدالله ازدواج کرده، در جواب آنها می گوید: « آیا کسی را مانند محمد (ص) در نیکویی، نیک رفتاری،خصلت های پسندیده و فضلیت و شرافت در تمام سر زمین عرب سراغ دارید؟».(60)

نکته آخر این که ارزش این انتخاب حضرت خدیجه(س) آنگاه نمایان مى‏شود که بدانیم ایشان در آن هنگام، موقعیتى عالى و ممتاز در جامعه خود داشت و تمام امکانات و زمینه‏ها براى ازدواج وى با هر یک از جوانان نامدار و ثروتمند قریش فراهم بود .

6- فخر فروشی نکردن بر همدیگر

حضرت خدیجه (س) در طول زندگی مشترکش با حضرت محمد (ص)، هیچ گاه از سرمایه و اموالی که در اختیار همسرش قرار داده بود نامی به میان نیاورد و منّتی بر همسرش نگذاشت. پیامبر گرامی (ص) نیز کلامی را که موجب فخر فروشی و باعث رنجش خدیجه (س) باشد بر زبان جاری نکرد، بلکه همیشه از ایثار و خودگذشتگی همدیگر صحبت می کردند. نه پیامبر (ص) حسن جمال و حسن اخلاق و نبوتش را به رخ حضرت خدیجه (س) می کشاند و نه خدیجه، سرمایه و موقعیت اجتماعی اش را به رخ پیامبر(ص) می کشاند. آنان بعد از ازدواج، تمام فخر فروشی های بی اساس و ظاهری را کنار گذاشته و با صمیمیت و وفاداری به همدیگر به فکر پیشبرد هدف مشترکشان بودند.

7- تأثیر نگذاشتن گفته ها و زخم زبان دیگران بر زندگی آنان

پس از ازدواج حضرت خدیجه (س) با پیامبر(ص)، عده زیادی از زنان و مردان مکه با زخم زبان، گوشه وکنایه و یا از روی حسادت و دشمنی به اشکال مختلف آنان را مورد اذیت و آزار قرار می دادند. گاه در رابطه با تفاوت سنی آنان صحبت می کردند و گاهی از اموال و سرمایه هایی که خدیجه در اختیار حضرت محمد(ص) قرار داده سخن می گفتند و گاهی نیز فقر و تنگدستی محمد (ص) و ... را به میان می کشیدند. اما علی رغم این همه زخم زبان ها و گوشه و کنایه هایی که به آنان می زدند، بنیاد این خانواده از چنان استحکامی برخوردار بود که هیچ گاه حرف و حدیث های دیگران و تبلیغات سوء کفار و آزار و اذیت های مشرکین موجب متزلزل شدن کانون گرم زندگی آنان نشد، بلکه بعکس، در مقابل آزار و اذیت ها و مداخلات دیگران، اعتمادشان به یکدیگر بیشتر و در سختی ها و مشکلات روزمره زندگی تکیه گاه قوی و آرام بخشی برای همدیگر بودند.

8- اطاعت پذیری از همسر

حضرت خدیجه (س) پس از ایمان به خدا، با تمام وجود به شوهرش ایمان و اعتقاد داشت و تمام دستورات، نصایح و گفته های رسول اکرم (س) را مو به مو اطاعت می کرد و آنها را اجرا می نمود. یکی از عوامل مهمی که موجب شده بود مهر و محبت خدیجه (س) در اعماق قلب رسول اکرم(ص) نفوذ کند و از چنان احترام و شخصیتی نزد آن حضرت برخوردار شود که تا خدیجه زنده بود، پیغمبر (ص) همسر دیگری انتخاب نکرد و بعد از وفاتش نیز هرگز فراموشش نکرد و همیشه از او به نیکی یاد می کرد، اطاعت پذیری آن همسر وفادار بود.

رسول خدا (ص) نیز نسبت به حفظ اعتمادی که همسرش به وی داشت، مراعات جوانب مختلف را می کرد و از هر چیزی که موجب نگرانی و تشویش خاطر خدیجه (س) می گردید، دوری می نمود. به همین علت است که پیامبر (ص) در اعتکاف طولانی که در حرا داشت و احتمال می داد این دوری موجب نگرانی خدیجه (س) گردد عمار یاسر را نزد همسرش فرستاد و به او پیام داد:

«اى خدیجه! گمان نکن کناره گیرى من به خاطر بى اعتنایى به توست، بلکه پروردگارم چنین فرموده تا امر خود را اجرا کند. جز خیر و سعادت فکر دیگرى نکن. خداوند هر روز، چند بار به خاطر تو به فرشتگان بزرگش مباهات مى کند. پس وقتى شب شد، در را ببند و در بستر خود استراحت کن».(61)

9- احترام به شخصیت پیامبر

خدیجه به رغم اموال و سرمایه فراوان و موقعیت اجتماعى ویژه اى که در جامعه آن روز داشت، در رفتار و گفتار با رسول اکرم همواره خود را کنیزی کوچک می پنداشت که خدا افتخار همسری او را به ایشان عطا کرده است. وی در طول دوران زندگی مشترکش با پیامبر(ص)، همیشه حرمت آن حضرت را پاس مى داشت و کوچک ترین رفتارى که نشان دهنده پرخاشگری و یا برترى جویی باشد، از خود بروز نداد. جلوه عالى این رفتار را مى توان در ماجراى عروسى آن دو سراغ گرفت. آن گاه که مراسم عقد و جشن پایان یافته بود و پیامبر خدا (ص) مى خواست به خانه عمویش ابوطالب برگردد، ملکه بطحا و بانوى قریش که اینک همسر او شده بود، این گونه او را مخاطب قرار مى دهد: «الى بیتک فبیتى بیتک و انا جاریتک; به خانه خودتان وارد شوید، خانه من خانه شماست و من کنیز شما هستم.» و البته این همه احترام و پاسداشت به خاطر عقیده و ایمانی بود که او به خدای سبحان داشت و بس.

در یکى از این عبادت هاى پیامبر(ص) که چهل روز به درازا کشید، خدیجه سلام الله علیها، تمام این مدت را به تنهایى گذراند. چنین عبادت هاى طولانى در ابتدای زندگی، به طور طبیعى مى توانست ناراحتى ها و نگرانى هاى مختلفى را برای حضرت خدیجه (س)در پی داشته باشد، اما آن بانوی بزرگوار نه تنها اعتراض نمى کرد، بلکه با رسول خدا (ص) همراهى و همکاری نیز مى نمود و آن حضرت را در انجام وظایفش کمک می نمود. همراهى و همدلى خدیجه و تلاش او براى کسب رضایت رسول اکرم (ص) به حدى بود که هنگام وفات در ضمن وصیت هایش به پیامبر (ص) عرضه داشت: «من در حق شما کوتاهى کردم، مرا عفو کن »، پیامبر فرمود: «هرگز از تو تقصیرى ندیدم ، تو نهایت تلاش خود را به کار بردى و در خانه من بسیار خسته شدى».

10- درک همدیگر

حضرت محمد (ص) و همسرش حضرت خدیجه (س) در طول دوران زندگی مشترکی که با هم داشتند، همدیگر را بخوبی درک مى‏کردند. درک صحیح و درستی که از همدیگر داشتند، بر آمده از شناخت دقیق و ایمان قوی آنان به همدیگر بود. درکی که آنان از همدیگر داشتند موجب شد که مشکلات اجتماعی و مخالفت های آشکار و پنهان قریش با در زندگی آنان تأثیر نداشته باشد و هر دو در راستای نیل به اهداف ومسئولیت های الهی واجتماعیشان از هر گونه مساعدت و همکاری دریغ ننمایند و پشتوانه ای قوی و استوار برای همدیگر باشند.

ثروت خدیجه (س) در خدمت اسلام

حضرت خدیجه (س) چند روز پس از ازدواج با رسول اکرم(ص) تمام اموالش را به رسول خدا بخشید تا آن حضرت هر طور که مصلحت می داند آن را هزینه نماید.

علامه مجلسی(ره) روایت می کند:

خدیجه (س) چند روز بعد از ازدواج نزد عمویش ورقة بن نوفل رفت و گفت اموال را بگیر و برو خدمت رسول اکرم(ص) و به آن حضرت بگو این اموال خدیجه است که به تو هدیه کرده است تا به هرگونه که بخواهى در آنها تصرف کنی و هر چه غلام و کنیز و ثروت و ملک دارم را نیز به او ببخش».

ورقة بن نوفل نیز کنار کعبه آمد و بین زمزم و مقام ابراهیم ایستاد و با صداى بلند گفت:

اى مردم عرب! خدیجه شما را شاهد مى گیرد بر این که او خود و همه ی ثروت خود از غلامان، کنیزان، املاک، دام ها، مهریه و هدایایش را به محمد (ص) بخشیده است و همه آن هدایا را محمد (ص) پذیرفته است و این کار خدیجه به خاطر علاقه و محبتی است که به محمد (ص) دارد. او شما را در این باره گواه گرفته و شماه هم گواهى دهید.(62)

رسول اکرم (ص) نیز اموال خدیجه را در راه نشر اسلام و حفظ مسلمانان بکار گرفت و هیچگاه با آن تجارتی ننمود.

به اعتراف تمام مورخین و اسلام شناسان، ثروت خدیجه (ع) از جمله عوامل تأثیرگذاری بود که در رشد و گسترش اسلام نقش اساسی داشت. در سالیان بسیار سخت و پر مشقتی که مسلمانان در شعب ابیطالب(63) در محاصره اقتصادی قرار داشتند، اموال حضرت خدیجه (س) نقش بسزایی در حفظ جان مسلمانان داشت. خدیجه (س) که خود نیز همراه فرزند خردسالش، حضرت فاطمه (س) در شعب ابی طالب حضور داشت، به بستگانش در داخل مکه سفارش می کرد تا از اموالش مواد خوراکی و سایر نیازهای مسلمانان را تهیه و به دور از چشم کفار و مشرکین به شعب ابی طالب ارسال کنند.

حکیم بن حزام، برادر زاده حضرت خدیجه (س)، نان و خرما می خرید و بر بار شتر می بست و شبانه آن را به شعب ابی طالب می فرستاد تا به دست مسلمانان برسد.

علامه مجلسی در ماجرای محاصره‌ شعب ابی طالب نقل می کند: «وَ أَنْفَقَ اَبُوطالِب وَ خَدیجَةٌ جَمیع مالِهما؛ ابوطالب و خدیجه (س) همه اموال خود را برای حفظ اسلام انفاق کردند.»(64)

آری ثروت خدیجه‌ (س) چنان تأثیری در پیشبرد اسلام داشت که انفاق اموال ایشان هم طراز شمشیر علی(ع) قرار می‌گیرد.

از قدیم معروف بوده که اسلام در آغاز بر اثر اخلاق نیک پیامبر (ص)، مجاهدت و شمشیر علی (ع) و اموال و ایثار حضرت خــدیجه (س) تحکیم و گسترش یافت. پیامبر(ص) همیشه از اثرات ارزشمندی که اموال خدیجه (س) در پیشرد اسلام داشته به نیکی یاد می کرد و می فرمود: « ما نفعنی مال قط مثل ما نفعنی مال خدیجه(س) هیچ ثروتی به اندازه ثروت خدیجه برای من سودمند نبود».(65)

پیامبر (ص) با اموال خدیجه (س) بدهی بدهکاران زیادی را پرداخت نمود و آنان را از زیر دین در آورد، به تهیدستان کمک می نمود، به بینوایان و یتیمان رسیدگی میکرد.

پیغمبر(ص) در جای دیگر می فرماید: « ایدتنى على دین الله و اعانتنى علیه بمالها ...(66)؛ خدیجه(س) مرا بر دین خدا یارى ام نمود و با مالش به کمکم شتافت».

سلیمان کتانی، نویسنده عرب می نویسد: «خدیجه(س) ثروتش را به حضرت محمد (ص) بخشید. ولی این احساس را نداشت که می بخشد، بلکه این احساس را داشت که هدایت را که بر همه گنج های سراسر جهان برتری دارد از او، کسب می نماید».(67)

على(ع) در خانه خدیجه(س)

علاقه و رابطه ای که بین رسول اکرم (ص) و علی(ع) وجود داشت فراتر از علاقه و رابطه عادی بین دو نفر بود. رسول اکرم(ص) از همان ابتدا که علی(ع) به دنیا آمد، به او علاقه مند شد و مهرش را به دل گرفت. هنگامی که علی(ع) به دنیا آمد، مادرش او را خدمت پیامبر(ص) آورد. پیامبر(ص) علی (ع) را در آغوش گرفت و او را بوسید. گاهی نیز کنار گهواره اش می نشست و آن را به آرامی حرکت می داد تا بخوابد. در بعضی از روزها او را مى‏ شست و شیر در کامش مى ‏ریخت. گاهى او را به سینه مى‏ فشرد و با او سخن می گفت.

ابن ابی الحدید از زید بن علی بن الحسین (ع) نقل می کند که در آن دوران، رسول خدا (ص) گوشت و خرما را در دهانشان نرم می کردند تا خوردن آن راحت تر گردد، آنگاه آن را در دهان علی(ع) می گذاشت.(68)

علی (ع) که بزرگ تر شد،انس و الفتش به پیغمبر(ص) بیشتر می شد و آن حضرت همیشه علی (ع) را همچون برادری کوچک یا فرزند دلبندى همراه خود مى ‏برد.(69) علی(ع) خود به این موضوع اشاره می کند و می گوید:

و قد علمتم موضعی من رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم بالقرابة القریبة والمنزلة الخصیصة، وضعنی فی حجره و انا ولد ی ضمنی الى صدره و یکنفنی فی فراشه و یمسنی جسده و یشمنی عرفه و کان یمضغ الشی‏ء ثم یلقمنیه.(70) اى یاران پیامبر، شما از خویشاوندى نزدیک من با رسول خدا (ص) ومقام احترام مخصوصى که نزد آن حضرت داشتم کاملا آگاه هستید ومى ‏دانید که من در آغوش پر مهر او بزرگ شده‏ام; هنگامى که نوزاد بودم مرا به سینه خود مى ‏گرفت و در کنار بستر خود از من حمایت مى‏کرد و دست‏بر بدن من مى‏مالید، ومن بوى خوش او را استشمام مى ‏کردم و او غذا در دهان من مى‏گذاشت.

پس از ازدواج رسول اکرم(ص) با حضرت خدیجه(س)، دست تقدیر الهی بر این قرار گرفت که در آن سال، خشکسالى شدیدی در مکه اتفاق بیفتد. ابوطالب، عموى پیامبر عایله مند بود و هزینه زندگی بر دوشش سنگینی می کرد. پیامبر (ص) با عمویش عباس که از ثروت و امکانات مالى بیشتری برخوردار بود گفت و گو کرد و هر دو توافق کردند تا هرکدام یکى از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببرند. در نتیجه عباس، جعفر را و پیامبر اکرم (ص) حضرت على(ع) را به خانه خود بردند.(71)

علی(ع) که در آن زمان کودکی هفت ساله، و بنا به قول دیگری ده ساله بود، دستش در دست پیغمبر(ص) بود که وارد خانه خدیجه(س) شد. خدیجه (س)از همان ابتدا به علی (ع) علاقه مند شد و همانند مادری مهربان او را در آغوش محبت خود گرفت. خدیجه(س) او را به عنوان برادری امین برای آینده دخترانش می دید و همچون مادری مهربان و دلسوز از هر گونه تلاش و کوششی که موجب تربیت و شکل گیری شخصیت علی (ع) در کنار پیامبر (ص) می شد، دریغ نمی نمود.

علی (ع) در سن طفولیت به خانه رسول خدا(ص) وارد شد تا رسول خدا(ص) این نهال نو پا را از دوران کودکی ، سر پرستی و با اخلاق کریمه اش تربیت(72) و آنطور که خود می خواهد پرورش دهد. از این پس علی(ع) تمام وقت خود را در کنار پیامبر (ص) سپری می کرد و از دریای بی کران اخلاق الهی وفضایل انسانى آن حضرت بهره‏ هاى بسیار برد.

علی (ع) در این رابطه می فرماید:

« ولقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه یرفع لی کل یوم من اخلاقه علما ویأمرنی بالاقتداء به، ولقد کان یجاور فی کل سنه بحراء، فأراه ولایراه غیری، و لم یجتمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله- صلی الله علیه و آله وسلم- و خدیجه و انا ثالثهما ارى نور الوحى و الرسالة و اشم ریح النبوة ».(73)

من همچون سایه‏اى به دنبال آن حضرت حرکت مى‏کردم و او هر روز نکته تازه‏اى ازاخلاق نیک را براى من آشکار مى‏ساخت و مرا فرمان مى‏داد که به او اقتدا کنم،وى مدتى از سال، مجاور کوه حراء مى‏شد،تنها من او را مشاهده مى‏کردم و کسى جزمن او را نمى‏دید.در آن روز غیر از خانه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خانه‏اى که اسلام در آن راه یافته باشد وجود نداشت،تنها خانه آن حضرت بود که او وخدیجه،و من نفر سوم آنها،اسلام را پذیرفته بودیم. نور وحی و رسالت را به چشم می دیدم و بوی رسالت را می شنیدم».

در روایتى علی (ع) در مورد حضور خود در کنار رسول خدا (ص) و اثرات آن می فرماید:

« لقد صلیت مع رسول الله قبل الناس بسبع سنین و انا اول من صلى معه؛(74)

من، هفت سال قبل از مردم با رسول خدا نماز گزاردم و من اولین کسى هستم که با او نماز گزاردم»

با اعلان عمومی رسالت، سخت ترین و دردناک ترین مراحل زندگی پیامبر(ص) و خانواده اش شروع شد. در این دوره، خصوصا سال‏هاى آغازین بعثت، خدیجه (س) و على(ع) به شدت تحت فشار قرار داشتند و گاهی خطر کشته شدن پیامبر (ص) را نیز احساس مى‏کردند لذا همیشه این دو نفر همراه آن حضرت بودند و همه خطرات را به جان و دل می پذیرفتند.

طبری در تاریخ خود نقل مى‏کند: « در ایام حج، روزى پیامبر اکرم بالاى کوه صفا رفت و با صدایی بلند به مردم خطاب کرد: «اى مردم! من رسول پروردگارم.» آنگاه به کوه مروه رفت و باز سه بار مطلب خود را با صداى بلند به گوش مردم رساند. جاهلان عرب هر یک سنگى برداشته به دنبال حضرت افتادند. ابوجهل نیز سنگى برداشت و به دنبال حضرت افتاد وآن را پرتاب کرد که به پیشانى آن حضرت خورد و خون بر صورت رسول خدا (ص) جارى شد. پیامبر (ص)به کوه ابوقبیس رفت و مشرکان نیز در پى او روانه شدند. در این بین ، شخصی خود را به على (ع) رساند و گفت: «پیامبر را کشتند.» حضرت گریست و با شتاب خود را به خدیجه (س) رساند و او را از این خبر وحشتناک مطلع کرد. خدیجه (س) نیز به شدت غمگین و منقلب شد چنانکه نتوانست بر خود مسلط شود و اشک بر گونه ‏هایش جارى گشت.»(75)

آنان هر دو براى یافتن پیامبر (ص) در حالی که گریان و نگران بودند، همه جا را جست‏ وجو می کردند، اما پیغمبر(ص) را نمی یافتند. در این هنگام، جبرییل بر پیامبر (ص) نازل شد و فرمود: « ملائکه از گریه خدیجه به گریه در آمدند. او را بخواه و سلامش برسان و به او بگو، خدا به تو سلام مى‏رساند و او را به خانه‏اى در بهشت که از نور زینت شده است، بشارت ده».

على (ع) و خدیجه (س) همچنان به دنبال پیامبر ( ص) می گشتند تا اینکه آن حضرت را با صورتى خونین یافتند و به خانه آوردند. کفار قریش که مطلع شدند، پیامبر (ص) با کمک على (ع) و خدیجه (س) به خانه آمده در پى آنها به راه افتادند تا به خانه خدیجه (س) رسیدند و شروع به سنگ پرانى به خانه نمودند. خدیجه(س) از خانه بیرون آمد و خطاب به آنان فرمود: «آیا شرم نمى‏کنید خانه زنى را که نجیب‏ترین قوم شماست، سنگباران مى‏کنید؟ آیا از خدا نمى‏ترسید؟» بعد از سخنان خدیجه (س) کفار شرم نمودند و از جلوی در ب خانه خدیجه (س) پراکنده شدند.

رسول خدا (ص) در این هنگام، پیام جبرییل را به خدیجه (س) رساند و فرمود: ای خدیجه جبرئیل نزد من آمد و گفت به خدیجه از طرف پروردگارش سلام برسان. خدیجه (س) در جواب گفت« قالَتْ خَدیجَةُ: اللهُ السَّلامُ وَ مِنْهُ السَّلامُ وَ عَلی جَبْرییلَ السَّلامُ ؛ خدا سلام است و سلام اوست و بر جبرئیل سلام باد و بر تو ای رسول خدا سلام و رحمت و برکات خدا باد»(76)

فرزندان رسول خدا (ص) از خدیجه (س)

در مورد تعداد فرزندان رسول خدا(ص) از حضرت خدیجه (س) اقوال مختلف را مورخین ذکر کرده اند. مشهور این است که رسول خدا (ص) صاحب شش فرزند از خدیجه (س) شدند که شامل دو پسر و چهار دختر بود. نام پسران آن حضرت به ترتیب عبارتند از قاسم و دیگری عبدالله که لقب طیب و طاهر یافت. اسامی دختران آن حضرت عبارتند از: زینب ، رقیّه، ام کلثوم و فاطمه سلام الله علیها. گر چه در مورد تعداد فرزندان آن حضرت اختلاف نظر است اما همه مورخین متفقند که تمامی فرزندان رسول خدا(ص) به جز ابراهیم که از ماریه قبطیه بود(77)، همگی از خدیجه(س) بودند.

سرگذشت فرزندان رسول خدا (ص) به ترتیب ولادت عبارتند از:

1- قاسم، نخستین فرزند رسول خدا (ص) است که پیش از بعثت در مکه به دنیا آمد. با تولد قاسم، رسول خدا (ص) با کنیه «ابو القاسم‏» خوانده می شد. وی نخستین فرزند رسول خدا (ص) بود که در هفده ماهگی در مکه وفات نمود و در قبرستان «حجون» دفن گردید.

در تاریخ یعقوبی نقل شده است هنگامی که قاسم از دنیا رفت، پیامبر (ص) در کنار جنازه او به یکی از کوه های اطراف مکه نگاه می کرد و خطاب به آن فرمود:

« یا جبل لو أن ما بی بک لهدک؛ ای کوه! آنچه در مورد مرگ قاسم بر من وارد شد، اگر بر تو می آمد متلاشی می شدی».(78)

خدیجه نیز در مرگ فرزند شیر خوارش که در دروران شیر خوارگی از دنیا رفته بود اظهار ناراحتی و شکوه می کرد. در این هنگام رسول خدا (ص) خطاب به خدیجه فرمود: قاسم دوران شیر خوارگی اش را در بهشت به اتمام می رساند و با این فرمایش پیغمبر(ص) خدیجه آرام شد.(79)

2- عبد الله قبل از بعثت رسول خدا (ص) در مکه متولد شد و به «طیب‏» و «طاهر»(80) لقب یافت. او نیز سی روز بعد از وفات قاسم، در مکه از دنیا رفت. پس از وفات عبدالله، عاص بن وائل سهمى، رسول خدا (ص) را «ابتر» خواند. در اینجا بود که در جواب نسبت ناروای وی سوره کوثر نازل گردید.(81)

3- زینب نخستن دختر رسول خدا (ص) و خدیجه (س) بود. خدیجه (س) زینب را به عقد خواهر زاده اش، ابوالعاص بن ربیع در آورد. آنها صاحب پسری به نام علی و دختری به نام امامه شدند. علی در سنین کودکی وفات نمود. اما امامه با مغیرة بن نوفل ازدواج کرد و پس از مدتی از وی جدا شد. امامه پس از وفات زهرای مرضیه(س) به عقد امیرالمؤمنین (ع)در آمد.

زینب، هنگام هجرت نبی مکرم اسلام (ص) به مدینه، به همراه شوهرش ابوالعاص در مکه باقی ماند. ابوالعاص در سال دوم هجرت در جنگ بدر در لشگر کفار حضور داشت و به همراه هفتاد نفر دیگر از کفار به اسارت نیروهای اسلام درآمد. هنگامی که قرار شد اسرا با پرداختن فدیه آزاد شوند، زینب برای آزادی شوهرش گردنبندی که خدیجة کبری (ع) در شب عروسی به گردنش آویخته بود، به عنوان فدیه(82) به مدینه فرستاد و ابوالعاص، آن را به محضر سرور عالمیان حضرت محمد(ص) آورد. پیغمبر(ص) چون نگاهش به آن گردنبند افتاد به یاد همسر فداکارش خدیجه(س) افتاد و بی اختیار گریست. بعد هم فرمود: «رحم الله خدیجه (س)، هذه قلاید هی جهزتها بها؛ خداوند خدیجه(س) را رحمت کند، این گردنبندی است که خدیجه(س) آن را برای زینب فراهم کرده بود»

پیامبر (ص) آزادی ابوالعاص را به شرط آنکه از آمدن زینب به مدینه جلوگیری نکند پذیرفت. ابوالعاص شرط پیغمبر(ص) را پذیرفت و بعد از آزادی نیز به عهد خود وفا نمود و زینب را همراه زیدبن حارثه به مدینه فرستاد.

سرانجام ابوالعاص قبل از فتح مکه مسلمان شد و به مدینه آمد تا با زینب دوباره ازدواج نماید. زینب در سال هشتم هجرت در حالی که حامله بود به همراه چند نفر دیگر به سمت مدینه حرکت کرد. در بین راه از صخره ای سقوط کرد و بر اثر جراحت از دنیا رفت. جنازه او را به مدینه آوردند و عده ای از زنان بالای جنازه اش گریه می کردند. عمر تازیانه ای برداشت که آنان را بزند، پیغمبر(ص) مانع نشد و جناب عمر را از این کار بر حذر داشت.(83) سر انجام او را غسل دادند و درمیان گریه و زاری زنان در مدینه دفنش کردند.

4- رقیه دومین دختر رسول خدا (ص) و خدیجه (س) است که اطلاعات زیادی در مورد وی در تاریخ ذکر نشده است.

5- ام کلثوم سومین دختر حضرت خدیجه(س) بود که زندگی سختی را پشت سر نهاد.

رقیه و ام کلثوم به در خواست ابی لهب و همسرش ام جمیل، به عقد عتیبه و عتبه فرزندان ابولهب در آمدند. ازدواج آنان با فرزندان ابولهب ،با پا در میانی ابوطالب صورت گرفته بود. خدیجة کبری (س) علی رغم آنکه از رفتار و اخلاق بد ام جمیل و فرزندش آگاهی داشت، اما به احترام عموی پیامبر( ص) مخالفت نکرد. پس از آشکار شدن رسالت رسول اکرم(ص) و علنی شدن دعوت، حضرت محمد(ص) به طور فراگیر مردم را به دین اسلام فرا می خواند و در نتیجه عتیبه و عتبه به دستور مادرشان، ام جمیل، همسرانشان ام کلثوم و رقیه را طلاق دادند و به خانة پدرشان باز گرداندند تا مایة آبرو ریزی و اذیت و آزار بیشتری برای حضرت محمد (ص) و همسرش خدیجه (س) شوند. دو دختر پیامبر به خانة پدر بازگشتند و پیامبر(ص) و خدیجه نیز با روی باز از آنها استقبال نمودند. پس از مدتی عثمان بن عفان به خواستگاری رقیه آمد و با او ازدواج نمود.

اخلاق و رفتار خشن عثمان سبب شد آن بانو بر اثر شدت ضربات جان به جان آفرین تسلیم کند. پس از رقیه ام کلثوم نیز به عقد عثمان بن عفان در آمد که وی نیز به سبب خشونت عثمان جان سپرد.

6- حضرت فاطمه (س) کوچک ترین و آخرین فرزند پیامبر (ص) ظاهرا در حدود پنج‏ سال پیش از بعثت، در مکه تولد یافت. البته در کتب تاریخی در مورد فرزندان رسول خدا (ص) اقوال دیگرى هم ذکر شده که از ذکر آنها خودداری می گردد.

تولد حضرت فاطمه (س)

در سال پنجم بعثت، جبرییل امین بر رسول اکرم (ص) نازل شد و خطاب به آن حضرت فرمود: ای محمد! خدای علیّ اعلی سلام می رساند و امر نموده چهل شبانه روز از خدیجه دوری کن. آن حضرت نیز به امر خدای سبحان، چهل شبانه روز به خانه حضرت خدیجه نرفت. پیامبر خدا (ص) روزها روزه می گرفت و شب ها به عبادت مشغول بود. روزی عمار را خواست و گفت: « عمار! نزد خدیجه برو و به او بگو: ای خدیجه ! نیامدن من پیش تو از کراهت و ناراحتی نیست، بلکه پروردگار چنین خواسته ، من در خانه فاطمه بنت اسد هستم تا وعده الهی به اتمام برسد».(84)

چون چهل روز تمام شد، جبرییل با طبقی از غذا بر آن حضرت نازل شد وگفت: « یا محمد! خداوند جلّ و اعلا سلام می رساند و می گوید: امشب این غذا را بخور و نزد خدیجه برو».

رسول اکرم (ص) طبق را گشود در آن یک خوشه انگور و یک خوشه خرما و جامی از آب بهشتی بود. آنها را تناول فرمود. پس از آن به خانه خدیجه (س) رفت و در آن شب نطفه فاطمه (س) منعقد شد. حضرت خدیجه (س) احساس می کرد طفلی که در شکم دارد، از هر جهت با همه فرزندانش فرق می کند.

هنگام زایمان که فرا رسید، خدیجه (س) تک و تنها در خانه نشسته و غم و اندوه زیادی او را فرا گرفته بود؛ او نیاز به کمک داشت. نگاهی به دور برش کرد، اما کسی در کنارش نبود، نگران و مضطرب در گوشه خانه نشسته و چشم به در دوخته بود. ناگهان چهار زن بلند قامت وارد اتاق شدند، حضرت خدیجه ترسید. آنها گفتند: ای خدیجه، نگران نباش، ما فرستادگان پروردگاریم. ما خواهران توایم و برای کمک به تو آمده ایم. بعد نیز یکی یکی خود را معرفی کردند.

اولی گفت: من ساره، همسر ابراهیم خلیلم. دیگری گفت: من آسیه، همسر فرعون هستم. سومی گفت: من مریم عذرا می باشم. و آخری گفت: من صفورا خواهر ابراهیم خلیل هستم.

پس از لحظاتی فرزند خدیجه (س) به دنیا آمد. پیامبر(ص) ولیمه ای داد و فقرا ومساکین را اطعام نمود و نام او را فاطمه (س) نهاد. رسول اکرم(ص) به حضرت فاطمه (س) بسیار علاقه مند بود و در فضیلت و شخصیت بالای آن حضرت احادیث زیادی بیان فرمود.

نخستین نماز جماعت و نمازگزاران

دو روز بعد از نزول جبرییل بر حضرت محمد(ص) و ابلاغ رسالت به ایشان در روز بعثت، بار دیگر جبرییل بر پیامبر(ص) نازل شد و اقامه نماز را به آن حضرت ابلاغ کرد.(85)

ابن اثیر در کتاب الکامل فی التاریخ می نویسد:

« اولین چیزی هایی که خداوند در شریعت اسلام واجب کرد عبارت بودند از : اقرار به توحید، دوری از عبادت بت ها و اقامه نماز . هنگامی که وجوب اقامه نماز نازل شد پیامبر(ص) در یکی از بلندی های اطراف مکه بود، که جبرییل نزد پیامبر(ص) آمد. در آنجا چشمه ای جوشید، جیرییل از آن وضو گرفت. پیامبر (ص) نیز کیفیت وضو گرفتن جبرییل را تماشا می کرد و آن را یاد گرفت . بعد از آن پیامبر(ص) همانند جبرییل وضو گرفت. سپس جبرییل به نماز ایستاد و رسول خدا (ص) نیز همانند جبرییل به نماز خواندن ایستاد.

نماز که تمام شد، پیامبر(ص) به خانه آمد و وضو گرفتن و نماز خواندن را به خدیجه (س) یاد داد. آن بانوی فداکار نیز همانند رسول خدا (ص) وضو گرفت. آنگاه پیامبر به نماز ایستاد و خدیجه(س) با پیامبر (ص) نماز را اقامه نمود.(86)

سپس علی (ع) وارد خانه شد و وضو گرفتن و نماز خواندن را از رسول الله (ص) آموخت و پس از آن هر گاه رسول خدا (ص) به نماز می ایستاد، علی(ع) و خدیجه (س) پشت سر پیامبر به نماز می ایستادند. آنان گاهی نماز را در مقابل در کعبه اقامه می کردند و مشرکین با تعجب و حیرت به آنها نگاه می کردند.

عبدالله بن مسعود نمونه اى از مشاهدات خود پیرامون همراهی علی(ع) و خدیجه (س) در زمانی که هنوز کسى به پیامبر(ص) ایمان نیاورده بود، این گونه بیان مى کند:

«نخستین چیزى که از اسلام دانستم این بود که با عموها و تعدادى از اعضاى قبیله، وارد مکه شدیم. چون مى خواستیم مقدارى عطر بخریم، عباس بن عبدالمطلب را به ما معرفی کردند. عباس بالاى چاه زمزم، در کنار کعبه نشسته بود. کنارش رفتم و در آنجا نشستم. مشغول صحبت بودیم که دیدیم مردى که لباس سفید پوشیده و گیسوان و ریش پر پشتی داشت، دندان هایش سفید و چهره اش مثل ماه مى درخشید، از باب صفا وارد مسجدالحرام شد. در طرف راست او یک نوجوان و پشت سرش بانویى پوشیده را دیدم. آنها کنار حجرالاسود رفتند. ابتدا آن مرد به حجرالاسود دست کشید، سپس آن نوجوان و بعد هم آن بانو به حجر الاسود دست کشیدند. آن گاه هر سه به طواف کعبه مشغول شدند. وقتى هفت بار طواف کردند، کنار حجر اسماعیل آمدند و نماز جماعت خواندند. آن مرد هنگام تکبیر دست هایش را تا کنار گوشش بالا برد، هر گاه جوان به رکوع می رفت، آن نوجوان و زن نیز با او به رکوع می رفتند و هر گاه آن جوان می ایستاد، آن دو نفر نیز می ایستادند و هر گاه به سجده می رفت آنان نیز با او به سجده می رفتند.

به عباس بن عبدالمطلب گفتم: این خیلی کار عجیبی است! عباس گفت: آن جوان را می شناسی؟ گفتم : نه.

عباس گفت: آن برادر زاده ام محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب است.سپس پرسیدند، آن نوجوان را می شناسی؟

گفتم: نه.

گفت: آن برادر زاده ام علی بن ابی طالب است. بار دیگر گفت آن زن را می شناسی؟

گفتم: نه.

گفت: آن خدیجه بنت خویلد همسر محمد (ص) است. محمد (ص) به من گفت: خدای آسمان ها و زمین او را به این دین مبعوث کرده و اکنون روی کره زمین تنها این سه نفر بر این دین استوارند.(87)

دلواپسی های خدیجه(س) نسبت به آینده حضرت فاطمه (س)

خدیجه (س)در روزهای پایانی عمرش بر اثر کسالت در بستر بیماری افتاده بود. روزى اسماء بنت عمیس به عیادتش آمد. وقتی وارد شد، خدیجه (س) را مضطرب و نگران دید. اسماء به او گفت: تو از بهترین زنان عالم هستی؛ تمام اموالت را در راه خداوند بخشیدى، همسر رسول گرامى اسلام هستى و ایشان بارها تو را به بهشت‏ بشارت داده است، با این همه چرا گریان و نگران هستى؟

حضرت خدیجه (س) فرمود: اسماء، نگران فاطمه ام، دختر هنگام ازدواج به مادر نیاز دارد، مى‏ترسم از دنیا بروم و کسى نباشد برایش مادرى کند. اسماء بنت عمیس گفت: اى بانوى من! نگران نباش من با تو عهد مى ‏کنم که اگر تا آن موقع زنده ماندم به جاى تو براى فاطمه (س) مادرى کنم و هر چه نیاز داشت برایش مهیا نمایم .

بعد از وفات حضرت خدیجه (س) هنگامى که شب ازدواج حضرت فاطمه (س)فرا رسید، پیامبر اکرم (ص)فرمود: « همه زن‏ها از اتاق عروس خارج شوند و کسى در آنجا باقى نماند». همه رفتند، اما پیامبر اکرم متوجه شدند که هنوز اسماء بنت عمیس در اتاق باقى مانده است. فرمود: « آیا نگفتم همه زنان بیرون روند؟» اسماء گفت: چرا یا رسول‏الله من شنیدم و قصد مخالفت ‏با فرمایش شما را نداشتم، ولى عهد من با خدیجه(س) مرا بر آن داشت تا در اینجا بمانم، چون با او پیمان بسته‏ام که در چنین شبى براى فاطمه (س) مادرى کنم.(88)

حضرت رسول اکرم ( ص) با شنیدن این سخن، اشک در چشمانش حلقه بست و دست ‏به دعا برداشت و براى اسماء بنت عمیس دعا کرد.(89)

همسر داری خدیجه (س)

هنر و شیوه همسر داری حضرت خدیجه(س) از موفق ترین و بی نظیرترین شیوه های همسرداری است که می تواند الگوی کامل و جامعی برای خانواده های امروزی باشد.

خدیجه(س) با تمام وجود به همسرش ایمان داشت و به او عشق می ورزید. این عشق وعلاقه، تنها به چند روز و چند ماه اولیه زندگی آنان اختصاص نداشت، بلکه هر چه زمان می گذشت، محبت و علاقه آنان به همدیگر بیشتر می شد.

بانوی نمونه اسلام با هنر و شیوه های رفتاری خود توانست محیط خانه را به کانون آسایش و آرامش برای همسرش تبدیل نماید و از هر گونه ابزار و امکاناتی که این هدف را تقویت می کرد، بهره می جست. ایشان نه تنها اموال و سرمایه اش را به پیامبر(ص)بخشید، بلکه محبت، عاطفه، آسایش، آرامش و تمام روح و جسم خود را بدون هیچ گونه چشم داشت یا منّتی به همسرش تقدیم کرد.

خدیجه (س) آن چیزی را دوست می داشت که همسرش حضرت محمد(ص) دوست می داشت و چیزی را می خواست که همسرش می خواست. او با تمام اعضا و جوارح و عواطفش به همسرش ایمان داشت و او را بهترین و کامل ترین و شریف ترین انسان ها در روی کره زمین می دانست که خداوند متعال سعادت همسری ایشان را نصیبش کرده است.

این همسر آسمانی از هر گونه سوء ظن ها و حساسیت های بی جا که معمولاً آرامش زندگی را به هم می زند، به دور بود و به جای آنها به همسرش ایمان و اعتماد کامل داشت. بعنوان نمونه؛ چند صباحی از ازدواجش با حضرت محمد(ص) نگذشته بود که آن حضرت برای راز و نیاز با خدا، خانه را ترک کرد و به غار حرا(90) رفت. حضرت خدیجه (س) در طول این مدت هیچ گاه از این تنهایی شکایت و گلایه ای نکرد ، بلکه هر روز آب و غذا را آماده می کرد و آن را یا خود به غار حرا می برد، یا اینکه علی(ع) را به آنجا روانه می کرد.

پس از مبعوث شدن پیامبر(ص) به رسالت، حسادت ها، مخالفت ها و انواع اذیت و آزارهای کفار و مشرکین شروع شد و خدیجه(س) همیشه همانند پروانه گرد شمع وجود پیامبر (ص) می چرخید و از آن حضرت مراقبت و محافظت می کرد و به ایشان آرامش می داد و بار غم و اندوه را بر آن حضرت سبک می کرد.(91)

روزی پیامبر خدا (ص) وارد خانه شد، درحالی که دستان مبارکش را مقابل دیدگانش گرفته بود. حضرت خدیجه (س) با دیدن پیامبر به سوی او دوید و با نگرانی زاید و دست های پیامبر را کنار زد،ناگهان چشمش به جای سیلی که روی صورت حضرت محمد(ص) نقش بسته و دید از چشمان مبارکش اشک جاری می شد.

حضرت خدیجه (س) پرسید: یا رسول الله چرا گریه می کنی؟ پیامبر فرمود: ای خدیجه! برای گمراهی این مردم گریه می کنم.

حضرت خدیجه (س) که ناراحت و مضطرب جلوی در خانه ایستاده بود، حمزه را دید که از شکار بر می گردد. بلا فاصله جلو رفت و خطاب به حمزه گفت: « ای حمزه! به شکار شیر(92) می روی و مردم به صورت برادر زاده ات سیلی می زنند و کسی از او حمایت نمی کند!»

حمزه با شنیدن این خبر بر آشفت و گفت: تا انتقام او را نگیرم آرام نخواهم نشست. سپس جلوی کعبه ایستاد و با صدای بلند اعلام کرد: « ای اهل مکه! بدانید که من هم مسلمان شده ام و به کیش برادر زاده ام در آمده ام و هر کس بخواهد به او تعرض کند، با من طرف است».

رسول اکرم(ص) در حدیثی می فرماید: «ما اوذى نبى بمثل ما اوذیت(93) ؛ هیچ پیامبرى مثل من آزار ندید.» با این وجود خدیجه (س) در مقابل تمام این آزارها و اذیت ها، یاور صدیق و آرام بخش روح و جان پیامبر(ص) در آن دوران سخت بود.

حضرت خدیجه (س) به همسرش عشق می ورزید و با تمام وجود، پیامبر خدا (ص) را دوست می داشت. این بانوی بزرگ در فرصت‏هاى مناسب علاقه و محبت درونی خود را به همسرش به اشکال مختلف اظهار مى ‏کرد.

ایشان در قالب اشعارى زیبا درباره پیامبر اکرم، مکنونات قلبى خویش را چنین ابراز مى‏دارد:

فلو اننى امشیت فى کل نعمة     و دامت لى الدنیا و ملک الاکاسرة

فما سویت عندى جناح بعوضة       اذا لم یکن عینى لعینک ناظرة (94)

«اگر تمام نعمت‏هاى دنیا و سلطنت‏هاى پادشاهان را داشته باشم و ملک آنها همیشه از آن من باشد، در نظر من به اندازه بال پشه‏اى ارزش ندارد؛ زمانى که چشم من به چشم تو نیفتد.»

به قول سلیمان کتانی نویسنده نامی عرب، خدیجه (س) محبت و دوستی را به حضرت محمد (ص) اهدا می کند، ولی در عوض همه ابعاد سعادت را از او کسب می کرد.(95)

ادب خدیجه(س)

حضرت خدیجه (س) به لحاظ داشتن اعتقادات عمیق دینی، اصالت خانوادگی و شخصیت اجتماعی، ادب در گفتار و رفتار و حفظ احترام به دیگران با شخصیتش عجین شده بود. ایشان قبل از اسلام با تجار، کارکنان و همسایگان خود نیز با ادب و احترام بسیار زیادی رفتار می نمود. تمام مورخین اتفاق نظر دارند که هیچ گاه از خدیجه (س)رفتار بی ادبانه، و اهانت آمیزی نسبت به دیگران سر نزد.

حضرت خدیجه(س) در طول زندگی مشترکی که با حضرت رسول اکرم(ص) داشت، به علت درک درست و فهم عمیقی که از رسالت همسرش به دست آورده بود، ادب و احترام وصف ناپذیری برای آن حضرت قایل بود.

در روزی که امین قریش را برای تجارت دعوت نمود، شخصیت و مقام رفیع رسول اکرم(ص) را درک می کند و خطاب به دو غلام خود، میسره و ناصح می‏گوید:

« اعلما قد ارسلت الیکما امینا علی اموالی و انه امیر قریش و سیّدها، فلا یدٌ علی یده، فان باع لایمنع، و ان ترک لا یؤمر، فلیکن کلامکما بلطف و أدب و لا یعلوا کلامکما علی کلامه».

من امینی بر اموال خود گماشتم؛ همو که امیر بزرگ قریش است، دستی بالای دست او نیست. اگر تصمیم بر فروش متاعی بگیرد، نباید کسی مانع شود. اگر تصمیم گرفت چیزی نفروشد، کسی حق ندارد دستوری به او بدهد. شما موظفید با لطف و ادب با وی سخن بگویید، و بالای حرف او حرفی نزنید.

پس از آن هنگامی که پیشنهاد ازدواج به رسول خدا (ص) داد و دید که همسرش از حیث مالی در تنگنا است، خطاب به آن حضرت فرمود:

« واللّه‏ یا محمد ان کان مالک قلیلاً فمالی کثیر، و من یسمح لک بنفسه کیف لا یسمح لک بماله، و أنا و مالی و جواری و جمیع ما املک بین یدیک و فی حکمک لا امنعک منه شییا».

به خدا سوگند ای محمد اگر تو مالی نداری، من ثروت زیادی دارم، و کسی که خود را در اختیار تو قرار داده است، چگونه مالش در خدمت شما نباشد، من و سرمایه‏ام، و کنیزانم و آنچه را که در اختیار دارم از آن شماست، امر، امر شماست و هیچ منعی از طرف من نیست.

درمراسم عقد نیز آنگاه که خطبه عقد خوانده شد، و مهمانان یک به یک به خانه خود رفتند، وقتی پیامبر گرامی، نیز همانند سایر مهمانان می خواست به خانه عمویش ابوطالب برگردد، خدیجه (س) خطاب به همسرش گفت: «الی بیتک، فبیتی بیتک و انا جاریتک»(96). به خانه خود وارد شوید، خانه من خانه تو است و من کنیز تو هستم. امر شماست و هیچ منعی از طرف من نیست.

حضرت خدیجه (س) در آخرین لحظات عمرش، هنگامی که داشت از دنیا می رفت، در حالی که رسول خدا(ص) بالای سرش نشسته بود، خطاب به آن حضرت فرمود: « من در حق شما کوتاهی کردم مرا عفو کن». پیامبر (ص) در جوابش فرمود: « هر گز از تو قصوری ندیدم، تو نهایت تلاش خود را به کار بردی و در خانه من بسیار خسته شدی».(97)

این بانوی بزرگ حتی نسبت به مخالفین و دشمنانش که سال های متمادی انواع اذیت و آزارها را در حقش روا داشتند، با ادب و احترام رفتار می کرد. ام جمیل، همسر ابولهب، همسایه دیوار به دیوار خدیجه (س) بود و از هیچ گونه آزار واذیت و زخم زبانی نسبت به خدیجه (س) و رسول اکرم(ص) دریغ نمی کرد. اما خدیجه کبری(س) هیچ گاه نسبت به او بی احترامی و بی ادبی ننمود.

جود و بخشش خدیجه(س)

حضرت خدیجه (س) بخشنده ترین زن زمان خود شناخته می شد. خانه اش قبل از ظهور اسلام، پناهگاه فقرا و مستمندان و محل رفت و آمد نیازمندان و از راه ماندگان بود.(98) ایشان به اطرافیان و بستگان خود توجه می نمود و به مناسبت های مختلف از آنان دستگیری می کرد. تجار و بازرگانانی که به علت نداشتن سرمایه توان تجارت نداشتند را دعوت می کرد و بخشی از سرمایه اش را جهت تجارت در اختیار آنان قرار می داد.

در روزهای اول زندگی که هنوز چند روزی از ازدواجش با حضرت محمد (ص) نگذشته بود، تمام اموال و سرمایه اش را به همسرش بخشید تا به هر نحوی که مصلحت می داند آن را در راه نشر اسلام و حفظ مسلمانان هزینه نماید.

اینک برای نمونه، برخی از بخشش های حضرت خدیجه (س) را از نظر می گذرانیم:

1- زید جوانى از قبیله کلب بود که اسیر راهزنان شده بود. حکیم بن حزام - برادر زاده حضرت خدیجه(س) - در بازار عکاظ، او را خرید و به خدیجه (س) هدیه کرد. پیغمبر (ص) زید را بسیار دوست می داشت و به او علاقه مند بود، خدیجه(س) که علاقه مندی پیامبر(ص) را به زید دید، او را به آن حضرت بخشید . پیامبر(ص) نیز زید را آزاد کرد و در کنار خود نگاه داشت و از آن پس به عنوان فرزند خوانده رسول خدا(ص) شناخته می شد.

2- روزی پیامبر(ص) در خانه نشسته بود و با خدیجه گفت و گو می کرد. در این حال خبر آوردند که حلیمه بنت عبدالله سعدیه(99) آمده است. پیغمبر(ص) تا نام حلیمه سعدیه را شنید، شوق وشعف بر چهره اش نشست. حضرت خدیجه (س) به استقبال حلیمه رفت و او را به داخل خانه دعوت نمود. وقتی حلیمه سعدیه وارد خانه شد، چشم پیغمبر(ص) که به حلیمه افتاد به او اشاره کرد و فرمود: « مادرم! مادرم! مادرم!» پس از جا برخاست، ردایش را زیر پای حلیمه پهن کرد و دو زانو در مقابلش نشست و چنان با او رفتار می کرد و گفتگو می نمود که انگار مادرش آمنه بنت وهب است که به دیدن فرزندش آمده است.

پیغمبر(ص) وضعیت زندگی حلیمه و اوضاع و احوال مردم قبیله و زندگی آنان را پرسید. حلیمه سعدیه گفت: زندگی بر مردم قبیله سخت شده، خشک سالی سختی در منطقه ایجاد شده و بیابان خشک است.

پیامبر این موضوع را با خدیجه(س) در میان گذاشت. آن بانوی فداکار چهل شتر و گوسفند به حلیمه بخشید و او نیز با شادمانی به سوی خاندانش بازگشت. پس از طلوع اسلام ،حلیمه به همراه شوهرش به مکه آمدند و مسلمان شدند.(100)

3- ثوبیه، کنیز ابولهب پس از مادر گرامی پیامبر (ص) اولین زنی بود که به محمد(ص) شیر داد. پیامبر(ص) او را بسیار دوست می داشت و احترامش می کرد. بانوی بزرگ مکه چون علاقه رسول اکرم(ص) به ثوبیه را دید، از ابولهب خواست ثویبه را به او بفرشد تا او را آزاد کند، اما ابولهب حاضر به فروش ثوبیه نشد. آن حضرت وقتی از خرید ثویبه مأیوس شد، برای اینکه پیامبر (ص) را شاد کند، همیشه او را مورد توجه و عنایت خود قرار می داد و از هر گونه بذل و بخششی نسبت او دریغ نمی کرد.(101)

صبر و بردباری خدیجه(س)

دوران بیست و پنج ساله زندگی مشترک حضرت خدیجه(س) و حضرت رسول اکرم(ص)، سخت ترین و مشکل ترین دوران زندگی آنان بوده است. سالهای اولیه زندگی مشترکشان مصادف بود با بعثت پیامبر(ص) که سالهای کتمان و پنهان بودن اسلام و مخفی بودن مسلمانان و اعمال اسلامی بود. پس از آن دوران اظهار و اعلان عمومی اسلام و حضور مسلمانان در مراکز عمومی بود که با انواع آزار و اذیت و شکنجه کفار و مشرکین مکه مواجه بودند، پس از آن دوران سه ساله تبعید ومحاصره مسلمانان در شعب ابی طالب پیش آمد. خدیجه (س) در تمام این مراحل سخت و طاقت فرسا صبر و بردباری را پیشه کرد و همیشه همراه و همگام و آرامبخش رسول خدا (س) بود.

پس از ازدواج حضرت خدیجه (س) با رسول اکرم(ص)، زنان مکه صحبت کردن و رفت وآمد با او را قطع نمودند و جواب سلامش را نمی داند. ام جمیل، همسر ابولهب - که همسایه دیوار به دیوارش بود – از هرگونه اذیت و آزار و زخم زبان دریغ نمی کرد و هر خار و خاشاک و خاکروبه بر خانه خدیجه می ریخت و مانع رفت و آمدش می شد. این بانوی بزرگوار بر تنهایی ها و زخم زبان زنان مکه صبر نمود و هیچگاه لب به شکوه و شکایت نگشود.

وقتی خداوند متعال پس از سال ها انتظار، دو فرزند پسر نصیبش کرد، هر دو فرزندش یکی پس از دیگری با فاصله ای بسیار اندک از دنیا رفتند اما آن حضرت در مرگ فرزندانش صبر کرد و کلمه ای که باعث رنجش خاطر رسول خدا (ص) شود بر زبان جاری نکرد.

از جلوه های دیگر بردباری بانوی قریش این بود که وقتی عتبه و عتیبه، فرزندان ابولهب، همسرانشان؛ یعنی ام کلثوم و رقیه که دختران آن حضرت بودند را طلاق دادند و برای همیشه آنها را از خانه بیرون نمودند. هر دو دختر پیامبر(ص) به خانه پدر برگشتند. حضرت خدیجه (س) دخترانش را با آغوش باز پذیرفت و در مقابل زخم زبان های مردم می گفت: «حتماً خداوند در این کار خیری قرار داده است».

پس از مدتی رقیه مجدداً ازدواج نمود. اما چند صباحی از ازدواج آنان نگذشته بود که آزار و اذیت های مشرکین موجب شد تا رقیه به همراه همسرش و تعداد دیگری از مسلمانان، خانه و کاشانه خود را در مکه ترک و به حبشه مهاجرت نماید و همسر گرامی پیامبر در فراق دخترش چشم به انتظار بنشیند.

از دیگر جلوه های صبر این بانوی عظیم الشأن این بود که در سال پنجم بعثت یعنی هنگام وضع حمل حضرت فاطمه زهرا(س) تک و تنها در خانه نشسته بود. زنان مکه او را تنها گذاشته بودند و پیام فرستادند که « ما با تو مخالفیم چون با یتیم ابوطالب ازدواج کردی، ما هرگز نزد تو نمی آییم و در هیچ کاری به تو کمک نمی کنیم». در این وضعیت کسی به دیدنش نمی رفت و احوالش را نمی پرسید.

حضرت خدیجه (س)در تمام دوران پر فراز و نشیب زندگی خود که پر از رنج و مشقت و اذیت و آزارهای بی حد و حصر مشرکین و کفار همراه بود، صبر و تحمل را پیشه ساخت و هرگز کلمه ای که رنجش یا ناراحتی پیامبر(ص) را در پی داشته باشد، بر زبان جاری نساخت و شکوه و گلایه نزد کسی نبرد.

خداوندمتعال به پاس صبر و بردباری حضرت خدیجه(س)، در شب ولادت حضرت فاطمه (س) که تک و تنها در خانه نشسته بود، او را تنها نگذاشت و آسیه، صفورا، مریم و ساره زنان برتر آفرینش را به یاری اش فرستاد. در عظمت او همین بس که در دامنش بافضلیت ترین و برترین زن عالم به دنیا آمد و خداوند ائمه معصومین علیهم السلام و حجت های خود در روی زمین را از نسل او قرار داد.

هوش و ذکاوت حضرت خدیجه(س)

حضرت خدیجه (س) از معدود زنان بسیار باهوش، زیرک و با بصیرت زمان خود بشمار می رفت که توانسته بود در جامعه جاهلی آن روز که زن از هیچ جایگاه اجتماعی و حتی شخصیت انسانی برخوردار نبود، از موقعیت و جایگاه فردی و اجتماعی بسیار ممتازی برخوردار گردد.

آن حضرت از تجار معروف زمان خود بود. نقل شده وی بردگان بسیار زیادی در مناطق مختلف داشت و دارای هشت هزار شتر بوده(102) ، که در هر ناحیه ای - در داخل و خارج عربستان- تجارت می کرده، و در مناطقی همچون مصر و حبشه مال و سرمایه داشته است. اداره کردن و سامان دادن این سرمایه عظیم در زمانی که زن از همه حقوق خود محروم بود و او را بعنوان انسان نمی شناختند و حق حضور در جامعه را نداشت، نمایانگر نبوغ و هوش بسیار بالای ایشان می باشد که او را از تمامی زنان و بسیاری از مردان هم عصرش برتر نموده بود.

نبوغ بالای وی در شناسایی، جذب و به کار گیری مردان امین و متبحر در امر تجارت، توانایی رقابت تجاری با تجار زمان، داشتن مدیریت کارآمد در حفظ و رشد سرمایه عظیمی که در اختیارش بود، نشان دهنده مدیریت قوی حضرت خدیجه(س) است.

آن حضرت تنها فردی بود که عظمت شخصیت حضرت محمد(ص) و اخلاق متعالی او را درک کرد و با تأمل در خصوصیات اخلاقی و روحی آن حضرت، به شخصیت بزرگ و آینده درخشان او پی برد.

آن بانوی بزگوار در دوران تاریک جهل و بت پرستی، با بصیرت دقیقی که داشت، اوصاف پیامبر آخرالزمان را بدست آورد، علائم و نشانه های ظهور را شناسایی نمود و با شناخت دقیقی که از حضرت محمد (ص) بدست آورده بود، او را بعنوان همسر خود انتخاب نمود.(103) با ظهور اسلام و بعثت پیامبر(ص) او اولین نفری بود که به پیغمبر آخر الزمان ایمان آورد.

همچنین شیوه همسردرای، نحوه تربیت فرزندان، رفتار با همسایگان و تازه مسلمانان و حتی مشرکین،از او شخصیتی کم نظیر ساخت به طوری که به هنگام رحلت آن بانوی بزرگ اسلام، رسول اکرم(ص) خلأ وجودی اش را احساس و همیشه از او به نیکی یاد می کرد.

از هوش و ذکاوت او درخانه داری و مهارت های رفتاری و ارتباطی، همین بس که توانست علی(ع) را در کنار زید بن حارثه، برده و فرزند خوانده رسول الله که از خانواده دیگری بود، و نیز فرزندان همسران قبلی اش را به همراه فرزندانی که از رسول خدا(ص) بودند بر یک سفره بنشاند و در زیر یک سقف بخواباند و همه آنها بدون رقابت و حسادت با همدیگر زندگی کنند و هر کدام بر اساس توانایی و ظرفیت وجودی شان از رسول اکرم (ص) بهره گیرند.

خانه خدیجه(س)

خانه حضرت خدیجه (س) از جمله مکان های مهم اسلام است که تحولات و حوادث تلخ و شیرین بسیار زیادی در آن رخ داده است و بعنوان یکی از مهمترین مراکز تاریخی و مذهبی مسلمانان به شمار می آمده است. مسلمانان در طول تاریخ نسبت به آن توجه ویژه داشته و به زیارت این مکان مقدس می رفته اند.

حضرت خدیجه (س) این خانه را در روزهای اول زندگی مشترکشان به حضرت محمد (ص) هدیه کرد. از این خانه بود که خورشید اسلام طلوع کرد و نور اسلام به سراسر جهان پرتو افشانی می نمود.

عده زیادی از صحابه در این خانه به خدمت رسول اکرم(ص) شرفیاب شدند و پس از شنیدن سخنان آن حضرت شهادتین را بر زبان جاری و مسلمان از آنجا بیرون آمدند. از جمله کسانی که در این خانه به اسلام گرویدند عبارتند از: حضرت علی(ع)، زید بن حارثه، تمامی دختران رسول اکرم(ص)، جناب ابابکر، زبیر بن عوام ، ابوذر غفاری و عثمان ابن مظعون.

روزی عثمان بن مظعون از کنار خانه حضرت خدیجه (س) عبور می کرد و چشمش به رسول خدا (ص) افتاد. پیغمبر(ص )او را به خانه دعوت کرد. عثمان نیز دعوت پیامبر (ص) را پذیرفت و وارد خانه شد و کنار رسول خدا (ص) نشست. در این لحظه جبرئیل امین نازل شد. رسول اکرم (ص) غرق در فرا گرفتن آیات الهی بود و لحظاتی از عثمان بن مظعون غافل گردید. عرق از سر و صورتش می ریخت و بسیار خسته به نظر می رسید. وقتی نزول آیات الهی به اتمام رسید،رسول اکرم (ص) پس از لحظاتی به حالت عادی خود برگشت. عثمان پرسید چه شد؟ رسول اکرم(ص) فرمود: وقتی تو نشستی، جبرییل بر من نازل شد. عثمان پرسید چه گفت؟ رسول اکرم (ص) فرمود: جبرییل امین این آیه را نازل کرد :« إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ(104)؛ همانا خداوند به عدل و احسان، و بخشش به نزدیکان فرمان می دهد و از فحشا و منکر و ستم نهی می کند. خداوند به شما اندرز می دهد شاید متذکر شوید.»

عثمان وقتی این آیات را شنید، به خدا و رسول خدا ایمان آورد و بعدها از یاران بسیار نزدیک پیامبر (ص) گردید.(105)

اصبغ بن نباته مى گوید: عصر روز جمعه در مسجد در حضور علی (ع) بودم که مردى بلند قامت به نام سواد بن قارب خدمت امام آمد. او بعد از رد و بدل شدن مطالبى گفت: «از یمن سوار شتر شدم و به سوى مکه آمدم. با نخستین کسى که روبه رو شدم ابوسفیان بود. بر او سلام کردم و پیرامون خاندان قریش پرسیدم، گفت: مشکلى نیست، فقط یتیم ابوطالب دین ما را فاسد کرده است. گفتم: نام او چیست؟ گفت: محمد (ص). پرسیدم: کجاست؟ گفت با خدیجه دختر خویلد ازدواج کرده و در خانه اوست. مهار شتر را کشیدم و به خانه خدیجه (س) رفتم و در زدم. وقتى وارد شدم سیماى نورانى پیامبر(ص) را دیدم و به رسالت او ایمان آوردم» و بعد از وداع به یمن برگشت.

خانه خدیجه (س) محل تولد برترین و با فضلیت ترین بانوی هستی، یعنی حضرت فاطمه زهرا (س) است، که در شب ولادت آن حضرت، بانوان بر گزیده خدا بر آن خانه داخل شدند تا به یاری همسر رسول اکرم(ص) بشتابند .

پیامبر اسلام (ص) پس از دریافت اولین پیام الهی و مبعوث شدن به رسالت، در حالی که می لرزید و رنگش تغییر نموده بود با حالتی خسته وارد این خانه شد و به خدیجه (س) فرمود: « مرا در پارچه ای به پیچ.» یار وفادار پیامبر(ص) برای آن حضرت بستری آماده کرد و ایشان را در پارچه ای پیچاند. پس از استراحتی کوتاه بار دیگر جبرییل وارد خانه شد و آیه: یا ایها المزمل را بر پیامبر (ص) نازل کرد.(106) پیامبر(ص) نیز از جای برخاست و به دنبال مأموریتش رفت.

پیامبر (ص) پس از نزول آیه وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ (107)علی (ع) را مأمور کرد تا بنی هاشم را دعوت نماید. حدود چهل نفر از بنی هاشم در خانه حضرت خدیجه(س) جمع شدند. ایشان غذای مفصلی برای آنان آماده نمود. در این خانه پیامبر (ص) رسماً نبوت خود را اعلان کرد و بنی هاشم را به پیروی از اسلام دعوت نمود، که با شیطنت و مزاحمت های ابولهب این جلسه ادامه نیافت و بنی هاشم یک به یک به خانه هایشان برگشتند. پیامبر(ص) که به اهدافش نرسیده بود، جلسه دیگری تشکیل داد و در آن جلسه پس از سخنرانی مفصلی، علی (ع) را به عنوان وزیر و جانشین خود معرفی کرد.

بنا به نقل برخی از مورخین، پیامبر(ص) از خانه حضرت خدیجه(س) به معراج رفت و هنگام مراجعت نیز در همین خانه فرود آمد.(108)

در لیله المبیت کفار مکه خانه خدیجه را محاصره و تصمیم به قتل رسول خدا(ص) گرفته بودند. لکن رسول خدا (ص) خانه را ترک و حضرت علی(ع) در بسترش خوابیده بود.

پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه، عقیل که نزدیک ترین فرد به رسول خدا (ص) در مکه بود، برای اینکه مانع تصرف خانه توسط کفار شود، آن را تصرف و در آن ساکن شد.

مسلمانان سراسر جهان در طول تاریخ نسبت به حفظ و نگهداری خانه رسول اکرم (ص) که یادآور تاریخ دوران صدر اسلام بود توجه خاصی داشتند و هرساله آن را مرمت و بازسازی می کردند و در حفظ و نگهداری آن می کوشیدند.

محقق نراقی در باره خانه خدیجه (س) می نویسد: در مکه اماکن شریف و با فضیلت دیگری غیر از عرفات و حطیم وجود دارد؛ یکی از آنها خانه خدیجه (س) است. این خانه ، خانه وحی و محل تولد حضرت زهرا، سرور زنان عالم است. خانه خدیجه در سوق الصباغین(109) در سمت راست کسی که از صفا به سمت مروه حرکت می کند، واقع شده است. روی این خانه گنبد و بارگاهی بوده است و به مسجد الحرام چسبیده است. مستحب است به زیارت آن رفت و در آنجا دو رکعت نماز تحیت خواند و حاجاتت را از خدا بخواهی .(110)

تقی الدین فاسی حسنی، مورخ مکه، بعد از ذکر برخی از خصوصیات خانه حضرت خدیجه(س) به نقل از محب طبری، صاحب کتاب الجامع الطیف،می نویسد: این خانه با فضلیت ترین اماکن مکه بعد از مسجد الحرام می باشد.(111)

ابن بطوطه، جهانگرد نامی می نویسد: « از جمله مشاهد مشرفه در نزدیکی مسجد الحرام واقع شده « قبه الوحی» است که خانه خدیجه ام المؤمنین می باشد.(112)

شیخ مرتضی انصاری(ره) در مناسک حج خود می نویسد: « در مکه معظمه، مستحب است که حجاج خانه خدا به منزل حضرت خدیجه شرفیاب شوند».(113)

با حاکمیت وهابیون در سرزمین حجاز، متأسفانه این خانه نیز همانند صدها آثار و بنای تاریخی – اسلامی دیگر تخریب و محو گردید.

با اعتراضات پی در پی مسلمانان، شهردار مکه مجبور شد در این مکان مدرسه اى براى حفظ قرآن بسازد. پس از مدتی آن را نیز تخریب و فضلیت مکان مکه بعد از مسجد الحرام ، یعنی خانه خدیجه (س) تبدیل به « دوراه المیاه» سرویس های دستشویی گردید.(114)

خدیجه (س) در قرآن

در قرآن آیاتی در بیان صفات و جایگاه برخی از زنان از جمله حضرت خدیجه(س) نازل شده است.

ابن شهر آشوب(115) در این رابطه می گوید: در قرآن خدای تعالی در قرآن مجید از دوازه زن بصورت کنایه نام برده است که عبارتند از:

1- «وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ» (116) در مورد حوا همسر آدم.

2- «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَاِمْرَأَةَ لُوطٍ» (117) در مورد همسران نوح و لوط.

3- «إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ»(118) در مورد همسر فرعون.

4- «وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ»(119) در مورد همسر ابراهیم.

5- «وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ»(120) در مورد همسر زکریا.

6- «الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ»(121) در مورد زلیخا همسر عزیز مصر.

7- «وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ»(122) در مورد همسر ایوب.

8- «إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ»(123) در مورد بلقیس.

9- «قَالَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هَاتَیْنِ»(124) در مورد دختران شعیب.

10- «وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِیُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِیثًا» (125) در مورد حفصه و عایشه.

11- «وَوَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَى»(126) در مورد خدیجه(س).

12- «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ»(127) در مورد حضرت فاطمه (س).

در قرآن برای برخی از زنان صفاتی ذکر شده است که عبارتند از:

1- توبه برای حوا همسر آدم. «قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا»(128).

2- شوق و امید برای آسیه همسر فرعون: «اِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتًا فِی الْجَنَّةِ» (129).

3- مهمانی برای ساره همسر حضرت ابراهیم(ع): «وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌِ»(130) .

4- عقل برای بلقیس: «قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهَا»(131) .

5- حیا برای همسر موسی( دختر شعیب): «فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاءٍ»(132) .

6- احسان برای خدیجه(س) «وَوَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَى»(133).

7- نصیحت برای عایشه و حفصه:« َیانِسَاءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنْ النِّسَاءِ إِنْ اتَّقَیْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفًا* وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاَةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ»(134).

8- عصمت برای فاطمه زهرا(س) وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ .(135)

اضافه بر آیات مذکور، آیات زیاد دیگری اشاره به مقام و عظمت خدیجه(س) دارد که تنها به یک مورد اشاره می شود.

«وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ*أُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» (136). سبقت خدیجه کبری به اسلام بر کسی پوشیده نیست ، زیرا آن حضرت اولین زنی بود که به رسول خدا ایمان آورد.

خدیجه کبری (س) برترین همسر پیامبر(ص)

پیامبر(ص) همسران متعددی داشته است، اما از میان آنها، تنها حضرت خدیجه (س) را به عنوان برترین و با فضلیت ترین همسر خود و یکی از چهار زن برتر هستی معرفی نمود و این مقام و فضیلت شامل هیچ کدام از زنان دیگر پیامبر(ص) نشد.

رسول اکرم(ص) افضلیت و برتری خدیجه (س) را بر سایر همسرانش به الفاظ و شیوه های مختلف و در احادیث متعددی بیان فرموده است.

شاید تأکیدات رسول اکرم (ص) بر افضلیت خدیجه (س) بر سایر همسران و معرفی وی به عنوان یکی از چهار زن برتر عالم، اضافه بر عظمت و مقام رفیع آن بانوی بزرکوار، به خاطر حوادث و فتنه هایی بود که در آینده دامن گیر مسلمان خواهد شد. لذا پیامبر(ص) خدیجه (س) و دخترش فاطمه زهرا(س) را به عنوان دو شاخص و الگوی مطمئن به مسلمانان معرفی می کند. رسول اکرم(ص) کامل ترین و با فضلیت ترین زنان جهان آفرینش را چهار زن معرفی کرده که دو نفرشان از مسلمانان انتخاب شده اند و مابقی از ادیان پیشین اند.

حدیث اول: حدیث خیریه

بخاری از رسول اکرم (ص) روایت می کند که فرمود :

«خیر نسایها مریم ابنه عمران و خیر نسایها خدیجه». بهترین زنان دنیا خدیجه(س) و مریم دختر عمران هستند»(137)

در این حدیث رسول اکرم (ص) تنها دو نفر از زنان را بعنوان زنان برتر جهان معرفی می کند که عبارتند از حضرت خدیجه (س) در بین مسلمانان و حضرت مریم (س) در آیین مسیحیت.

حدیث دوم: حدیث تفضیل

ابن حجر عسقلانی در حدیثی از عمار یاسر نقل می کند که رسول خدا (ص) فرمود:

«لقد فضلت خدیجه علی نساء امتی کما فضلت مریم علی نساء العالمین.(138) خدیجه برتری یافته بر زنان امت من همانطور که مریم برتری یافته بر زنان عالمین».

حدیث سوم: حدیث افضلیت خدیجه در بهشت

احمد بن حنبل در مسند از رسول اکرم (ص) روایت می کند که آن حضرت چهار خط روی زمین کشید و فرمود: آیا میدانید این خطوط چه هستند؟ گفتند: نه یا رسول الله خدا و رسولش بهتر می دانند.

فرمود: « افضل نساء اهل الجنه، خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد، و آسیة بنت مزاحم امراة فرعون و مریم بنت عمران». بهترین زنان بهشت، خدیجه(س) دختر خویلد، فاطمه دختر محمد (ص) و آسیه دختر مزاحم، همسر فرعون ومریم دختر عمران هستند.»(139)

رسول اکرم (ص)در این حدیث، با ترسیم خطوط آموزشی، زنان الگو و نمونه هستی را در دنیا و جهان آخرت نام برده و مشخص نموده است. از این حدیث معلوم می شود که این چهار زن در بهشت هم برترین زنان اند و تا قیامت کسی برتر از آنها خلق نخواهد شد.

حدیث چهارم: زنان خیر دو جهان

رسول اکرم (ص) در این حدیث می فرماید:

«خیرنساء العالمین مریم ابنه عمران، و آسیه بنت مزاحم، و خدیجة بنت خویلد و فاطمة بنت محمد(ص)» بهترین زنان جهانیان عبارتند از: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، خدیجه(س) دختر خویلد و فاطمه (س) دختر حضرت محمد(ص)(140)

در این حدیث رسول اکرم(ص) زنان برتر هستی را از ابتدا تا انتهای هستی در همه ادیان را بر شمرده است.

حدیث پنجم: زنان سرور جهان

رسول اکرم (ص) در مورد زنانی که بر زنان جهان سروری دارند فرمود:

«اربع نسوة سیدات عالمهن مریم بنت عمران، و آسیة بنت مزاحم، و خدیجة بنت خویلد، و فاطمة بنت محمد، و افضلهن عالما فاطمة». چهار زن سرور زنان جهان اند که عبارتند از: مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، خدیجه(س) دختر خویلد و فاطمه دختر محمد (ص)، و بهترین آنها در جهان فاطمه (ع) است»(141)

حدیث ششم: با کمال ترین زنان هستی

رسول اکرم(ص) در حدیثی به ذکر نام چهار زن با کمال هستی پرداخته و می فرماید:

«حسبک من نساء العالمین مریم بنت عمران، و خدیجة بنت خویلد، و فاطمة بنت محمد (ص) و آسیة بنت مزاحم(142). در میان بانوان دو جهان، در فضیلت و کمال کافی است: مریم (س)، خدیجه(س)، فاطمه(س) و آسیه (س)»(143)

حدیث هفتم: بهترین جده ها

روزی رسول خدا (ص) در مسجد در حضور مردم در شأن حسن و حسین (ع) فرمود،:

«ایها الناس الا اخبرکم بخیر الناس جدا و جده؛ ای مردم! آیا شما را خبر بدهم به بهترین انسان ها از جهت جد و جده؟ حاضران عرض کردند: آری یا رسو الله (ص) خبر بده! فرمود: «الحسن و الحسین، جدهما رسول الله و جدتهما خدیجة بنت خویلد»(144)؛ آنها حسن و حسین (ع) هستند که جدشان رسول خدا محمد (ص) است و جده آنها خدیجه (ع) دختر خویلد میباشد»

روایات نقل شده از حضرت خدیجه (س)

حضرت خدیجه (س) در طول زندگی مشترک بیست و پنج ساله ای که با حضرت محمد(س) داشت، حوادث و رویدادها مختلفی را به چشم دید. در طول این دوران، روایات، نصایح و فرمایشات بسیار زیادی از رسول اکرم (س) را شنید بود. بسیاری از مذکرات، تصمیم گیری ها و ملاقات های آشکار و پنهان صحابه با رسول اکرم (ص) در خانه اش صورت می گرفت و ازگفتگوها و تصمیماتی که در این جلسات گرفته می شد،مطلع می گردید. درطول این دوران، هزاران روایت و حدیث از رسول خدا(ص) به مناسبتهای مختلف را شنیده و خاطرات زیادی در ذهنش نقش بسته بود. خدیجه (س) نسبت به سایر همسران رسول اکرم (ص) بیشترین زندگی مشترک با آن حضرت را داشته و بیش از همه مورد اعتماد و عنایت رسول خدا(ص) بوده است. اما با این همه اوصاف متأسفانه از این بانوی بزرگ و برترین همسر رسول خدا(ص) روایات بسیار محدودی نقل شده است.

البته برخی از مورخین اهل سنت نظرشان بر این است از حضرت خدیجه (س) هیچگونه روایتی نقل نشده است و آن حضرت را جزء راویان حدیث نمی دانند؛ اما عده دیگری از مورخین اهل سنت آن حضرت را از جمله روایان حدیث از رسول خدا (ص) شمرده اند گر چه معتقدند احادیث بسیار کمی از وی نقل شده است.(145)

برابر برخی از تحقیقات و بررسی های صورت گرفته، از حضرت خدیجه (س) احادیثی نقل شده که متأسفانه به مرور زمان بوسیله دست های پنهان و مخالفین اهل بیت (ع) از کتب حدیثی حذف گردیده است. از جمله در کتاب « رجال صحیح بخاری، کلاباذی» به نقل از صحیح بخاری به شماره 1417 ، حدیثی از حضرت خدیجه (س) نقل می کند که در چاپ های فعلی حدیث مذکور حذف گردیده است و این نشان دهنده این است که صحیح بخاری توسط برخی از مخالفین اهل بیت(ع) دستخوش تحریف قرار گرفته است و الا اگر چنین حدیثی وجود نداشت، هیچگاه مورخ بزرگی همچون کلاباذی به آن استناد نمی کرد .(146)

تعداد احادیثی که از حضرت خدیجه(س) نقل شده عبارتند از:

1- حدیث دعای طواف بیت

روی السیوطی عن ابن ابی الدنیا، والبیهقی عن عبدالاعلی التیمی قال: (قالت خدیجه (س) : « ما اقول و انا اطوف باالبیت؟

قال: قولی:

اللهم اغفر ذنوبی و خطئی وعمدی واسرافی فی امری انک ان لا تغفر لی تهلکنی» (147). از حضرت خدیجه (س) نقل شده که ایشان از رسول اکرم (ص) پرسید: در هنگام طواف چه بگویم؟

پیغمیر(ص) به من فرمود بگو: خدایا گناهان عمدی و سهوی و اسرافم در امور را ببخش، اگر تو مرا نبخشی، هلاک می شوم» .(148)

2- حدیث دیدن جبریئل

«عن إسماعیل بن أبی حکیم مولى آل الزبیر أنه حدث عن خدیجة أنها قالت لرسول الله (ص) أی ابن عم أتستطیع أن تخبرنی بصاحبک هذا الذی یأتیک إذا جاءک قال نعم قالت فإذا جاءک فأخبرنی فجاء جبرئیل ع فقال رسول الله (ص) لخدیجة یا خدیجة هذا جبرئیل قد جاءنی قالت قم یا ابن عم فاجلس على فخذی الیسرى فقام رسول الله ص فجلس علیها قالت هل تراه قال نعم قالت فتحول فاقعد على فخذی الیمنى فتحول فقالت هل تراه قال نعم قالت فاجلس فی حجری ففعل قالت هل تراه فقال لا قالت یا ابن عم اثبت و أبشر فو الله إنه لملک کریم و ما هو بشیطان‏ قال ابن إسحاق و قد حدث بهذا الحدیث عبد الله بن الحسن قال قد سمعت أمی فاطمة بنت حسین تحدث بهذا الحدیث عن خدیجة إلا أنی سمعتها تقول أدخلت رسول الله ص بینها و بین درعها فذهب عند ذلک جبرئیل ع فقالت خدیجة لرسول الله ص إن هذا لملک و ما هو بشیطان (149)؛ اسماعیل بن ابى حکیم مولاى آل زبیر روایت کند که خدیجه رضوان اللَّه علیها به پیغمبر (ص) گفت: اى ابن عم آیامی توانى که مرا خبر کنى وقتى که صاحب تو جبرئیل بر تو فرود مى ‏آید؟ فرمود : بلى،گفت: وقتى که بیاید من تو را خبر می کنم. بعد از آن که جبرئیل آمد آن حضرت فرمود: أى خدیجه اینک جبرئیل آمده، خدیجه گفت: برخیز اى پسر عمو بر ران چپ من بنشین ، آن حضرت برخاسته بر آنجا نشست، گفت: آیا جیرئیل را می بینى ؟ گفت: بلى،گفت: بر گرد و بر ران راست من بنشین، چون نشست گفت مى بینى؟ فرمود: بلى،گفت: بر کنار من بنشین؛ چون چنین کرد گفت: مى ‏بینى؟فرمود که: نه؛ گفت: أى ابن عم این زمان مرا یقین شد، بشارت باد تو را که این ملک است نه شیطان. و ابن اسحاق گوید که عبداللَّه بن حسن حدیث کرده به همین حدیث که: من از مادر خود فاطمه بنت حسین شنیدم که او حدیث می کرد از خدیجه الا آن که من شنیدم که مى‏ گفت که: در وقت نزول جبرئیل خدیجه آن حضرت را داخل گردانید در میان خود و جامه‏اش آنگاه جبرئیل رفت خدیجه گفت به آن حضرت که البته این ملک است نه شیطان‏».

3- حدیث نحوه ورود رسول اکرم (ص) به منزل

فی کتاب « العدد القویه» للشیخ علی بن الحسن المطهر( اخ العلامه رحمه الله) عن خدیجه (س) قالت: کان النبی (ص) اذا دخل المنزل دعا باالاناء فتطهر للصلاه، ثم یقوم فیصلی رکعتین یوجز فیهما ، ثم یُأوی الی فراشه(150) ؛ در کتاب «العدد القویه» از خدیجه (س) روایت شده که فرمود: وقتی رسول خدا (ص) وارد خانه می شد، ظرف آبی می خواست و برای نماز وضو می گرفت و بعد دو رکعت نماز کوتاه می گذاشت سپس به رختخواب خود می رفت».

مقام خدیجه (س) نزد خدا

حضرت خدیجه(س) نزد خدای سبحان دارای عزت و مقام و جایگاه بسیار بالایی در دنیا و آخرت می باشد.

پیامبر خدا(ص) خطاب به وی فرمودند: «یا خدیجة انّ اللّه‏ عزّ و جلّ لیباهی بکِ کرام ملائکته کلَّ یومٍ مرارا»(151).

خدیجه! خداوند عز و جل روزی چند بار به عظمت تو در نزد ملایکه مقربش مباهات می‏کند.

رسول اکرم(ص) در جای دیگری نیز به نقل از جبرییل فرموده است: «قال جبرئیل: هذه خدیجة فاقرء علیهاالسلام من ربّها و منّی و بشّرها بیتا فی الجّنة» (152). سلام خداوند و مرا به خدیجه ابلاغ کن و مژده خانه‏ای در بهشت را به او بده.

ابو سعید خدری نقل می کند، هنگامی که رسول خدا (ص) از معراج بازگشت، از جبرییل پرسید: آیا کار دیگری هست؟ جبرییل فرمود: « از طرف خداوند و از سوی من به خدیجه سلام برسان.» هنگامی که رسول خدا (ص) خدیجه را ملاقات کرد، فرمود: « ای خدیجه! خداوند و فرشتگان بر تو سلام می رسانند و گرامی ات می دارند.» خدیجه فرمود: خداوند، خود، سلام است و سلام از اوست و سلام به سوی اوست و نیز سلام بر جبرییل فرشته حق باد»(153)

خداوند در بهشت، مقام بالایی را به خدیجه (س) وعده داده وپیامبراکرم (ص) نیز بارها این مسأله را به خدیجه بشارت می داد و می فرمود: «در بهشت، خانه ای داری که در آن رنج و سختی نمی بینی.»(154)

امام صادق(ع) نیز می فرماید: هنگامی که خدیجه(س) وفات نمود، فاطمه (س) خردسال بود، بی تابی می کرد و گرد پدر می گشت و سراغ مادر را می گرفت. پیامبر (ص) از این حالت دختر کوچکش بیشتر محزون می شد و دنبال راهی بود تا او را آرام کند. تا اینکه جبرییل بر پیامبر نازل شد و فرمود: «به فاطمه سلام برسان و بگو مادرت در بهشت در خانه ای کنار آسیه، همسر فرعون و مریم، دختر عمران نشسته است.» هنگامی که فاطمه این سخن را شنید، آرام گرفت و دیگر بی تابی نکرد.

در حدیث موثق از حضرت زهرا (س) نقل شده است که چون خدیجه (س) از دنیا رفت، فاطمه(س) بر گرد پدر بزرگوارش می گردید و می گفت: « ای پدر! مادرم کجاست؟ جبرییل نازل شد وگفت: ای محمد! پروردگارت امر می کند که فاطمه را سلام برسانی و بگو مادرت در خانه ای از نی که کف آن طلا است و به جای پی، عمودهایش از یاقوت سرخ می باشد و خانه او در میان خانه آسیه و مریم دختر عمران است. چون حضرت پیغام حق تعالی را به فاطمه(س) رسانید، فاطمه(س) گفت: خدا است سالم از نقص ها و از اوست سلامتی ها و به سوی او بر می گردد تحیت ها».(155)

پیامبر اکرم (ص) در تفسیر «عینا یشرب بها المقربون(156) ، همان چشمه بهشتی که مقربان از آن می نوشند. فرمود: « المقربون السابقون؛ رسول الله، و علی بن ابیطالب و الائمة، فاطمة و خدیجة»(157)

مقربان سابق عبارتند از: رسول خدا، علی بن ابیطالب، ائمه معصومین، فاطمه و خدیجه.

مقام خدیجه (س) نزد رسول خدا (ص)

حضرت خدیجه (س) نزد رسول خدا (ص) از مقام و منزلت بسیار بالا و ارجمندی برخوردار بود. آن حضرت هیچ زنی را همتای خدیجه(س) قرار نمی‏داد؛ همیشه و از او تمجید می کرد و بر سایر همسران خود برتری می‏داد و در بزرگداشت و تکریم او تلاش زیادی می‏نمود.

این مقام و جایگاه تنها به خاطر این نبود که خدیجه (س) همسر رسول اکرم (ص) بود، زیرا آن حضرت همسران دیگری هم داشت که چنین جایگاه و مقام و منزلتی نداشتند. رسول خدا (ص) برای رأی و نظر حضرت خدیجه (س) در مسایل زندگی و امور اجتماعی احترام و ارزش خاصی قایل بود و هیچ گاه با رأی و نظر آن بانوی بزرگوار مخالفت نمی ‏نمود.

وقتی ابوالعاص، خواهر زاده خدیجه(س)، از زینب، دختر رسول خدا (ص)خواستگاری نمود، «فسألت خدیجة رسول‏ اللّه‏ (ص) ان یزوّجه و کان رسول‏اللّه‏ لا یخالفها» خدیجه از رسول خدا (ص) خواست که زینب با ابوالعاص اذواج کند، و رسول خدا(ص) پیشنهاد وی را پذیرفت، چون رویّه حضرت بر این بود که با نظر خدیجه (س) مخالفت نمی‏ نمود.(158)

رسول خدا (ص) آن چنان به خدیجه(س) محبت و علاقه داشت که تا ایشان زنده بود، همسر دیگری اختیار نکرد. (159)قدردانی رسول خدا (ص) نسبت به خدیجه(س) به زمان حیات او اختصاص نداشت، بلکه پس از رحلت آن بزرگوار نیز همواره از او یاد می‏کرد و از وی تجلیل می نمود.

پیغمبر (ص) با آنکه همسران دیگری داشت هر وقت به یاد خدیجه(س) می‏افتاد از وی به خوبی و نیکی یاد می‏کرد. روزی عایشه گفت: ای رسول خدا، چقدر از خدیجه(س) یاد می‏کنید! خدیجه(س) پیرزنی بود که از دست شما رفت، خدا بهتر از خدیجه(س) را به شما عنایت کرده است! رسول خدا (ص) برآشفته گشت و فرمود:

«صدّقتنی اذ کذبتم و آمنت بی اذ کفرتم و ولدت لی اذ عقمتم (160)؛ او زمانی نبوت مرا تصدیق کرد که شما مرا تکذیب می‏نمودید. زمانی به من ایمان آورد که شما کافر بودید. وی مادر فرزندان من است، در حالی که شما چنین نیستید.»

عشق و عاطفه رسول خدا (ص) به همسر باکمالش به حدّی بود که دوستان خدیجه(س) نیز از آن بهره‏مند بودند.

عایشه می گوید:

روزی پیرزنی نزد رسول اکرم (ص) آمد، آن حضرت او را بسیار احترام کرد و مورد لطف سرشار خود قرار داد، وقتی پیرزن رفت، علت آن همه مهربانی به پیرزن را از پیامبر (ص) جویا شدم. رسول الله (ص) در جواب فرمود: « انها کانت تأتینا فی زمن خدیجة، و ان حسن العهد من الایمان؛ این پیرزن در زمانی که خدیجه (ع) زنده بود، به خانه ما می آمد و از کمک ها و الطاف سرشار خدیجه (ع) برخوردار می شد، همانا نگهداری نیکوی عهد و سابقه، از ایمان است».(161)

در روایت دیگری به نقل از عایشه آمده:

هرگاه پیامبر (ص) گوسفندی ذبح می کرد، می فرمود: از گوشتش برای دوستان خدیجه (ع) بفرستید. یک روز در این باره با آن حضرت سخن گفتم، فرمود: « انی لاحب حبیبها»: من دوستان خدیجه (ع) را دوست می دارم.(162)

پیامبر(ص) در سالگرد وفات حضرت خدیجه(س) گریه می کرد(163) و خطاب به زنانش می فرمود: «گمان نکنید مقامتان از او بالاتر است. زمانى که کافر بودید، ایمان آورد و او مادر فرزندانم است.(164) حتى سال ها بعد که مى خواستند خبر خواستگارى امام على (ع) را از حضرت فاطمه (س) به پیامبر بدهند و یادى از حضرت خدیجه شد، چشمانش پر از اشک شد. زمانى که ام سلمه از علت گریه اش پرسید، فرمود:

خدیجه و این مثل خدیجة صدقتنى حین یکذبنى الناس و ایدتنى على دین الله و اعانتنى علیه بمالها ان الله عز و جل امرنى ان ابشر خدیجة ببیت فى الجنة من قصر الزمرد لا صعب فیه و لا نصب»(165)؛ خدیجه؟! و کجاست مثل خدیجه؟ زمانى که مردم تکذیبم کردند، مرا تصدیق کرد. بر دین خدا یارى ام کرد و با مالش به کمکم شتافت. خدا به من فرمان داد تا او را به قصرى زمردین در بهشت که سختى و محنتى در آن نیست، بشارت دهم.

پیامبر (ص ) فرمود:

«اشتاقت الجنة إلی أربع من النساء : مریم بنت عمران و آسیة بنت مزاحم زوجة فرعون وهی زوجة النبی ،فی الجنة و خدیجه بنت خویلد زوجة النبی فی الدنیا وآلاخرة وفاطمه بنت محمد»(166)؛ بهشت مشتاق چهار زن است : مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم،همسر فرعون که در بهشت همسر پیامبر است، خدیجه(س) دختر خویلد همسر رسول خدا در دنیا وآخرت و فاطمه(س) دختر محمد (ص).

خدیجه (س) در گفتار ائمه معصومین (ع)

حضرت خدیجه (س) دارای مقام بسیار بالا و ارجمندی نزد ائمه اطهار (س) و فرزندان آنان و بزرگان اسلام می باشد. آنان همیشه و در هر مناسبتی که پیش می آمد، حضرت خدیجه(س) را مایه افتخار خود می دانستند و از آن حضرت با عزت و عظمت یاد می کردند.

امام حسین (ع) در روز عاشورا ضمن خطبه ای که خود را به دشمن معرفی می کرد، فرمود: «شما را به خدا سوگند، آیا می دانید که جده من خدیجه(س) دختر خویلد است؟» (167)

حضرت امام حسن مجتبى (ع) هنگامى که با معاویه مناظره مى‏ کرد، در مورد یکى از علل انحراف معاویه از محور حق و انحطاط اخلاقى وى و سعادت و خوشبختى خود به نقش مادر در تربیت افراد اشاره کرد و فرمود:

معاویه! چون مادر تو «هند» و مادربزرگت «نثیله‏» است [و در دامن چنین زن پست و فرومایه‏اى پرورش یافته‏اى] این گونه اعمال زشت و ناپسند از تو سر مى‏ زند. سعادت خانواده من به سبب تربیت در دامن مادرانى پاک و پارسا همچون حضرت خدیجه (س) و فاطمه سلام الله علیها است.(168)

همچنین آن حضرت خطاب به دشمن فرمود: «آیا می دانید که من فرزند همسر پیامبر شما خدیجه ام؟»

امام سجاد (ع) در مجلس یزید در دمشق در حضور سران و بزرگان شام در آن خطبه معروف، خود را این چنین معرفی می کند: «انا بن خدیجة الکبری؛ من پسر خدیجه(س) بانوی بزرگ اسلام هستم.»

حضرت زینب (س) در کربلا و در روز یازدهم محرم سال 61 هـجری کنار پیکرهای پاره پاره شهیدان، مطالبی جانسوز گفت، از جمله پس از ذکر نام پیامبر (ص) و علی (ع) از خدیجه(س) یاد کرد و فرمود: «بابی خدیجة الکبری؛ پدرم به فدای خدیجه(س) بانوی بزرگ باد.»

زیدبن علی (ع) که انقلاب و شورش عظیمی بر ضد حکومت طاغوتی هشام بن عبدالملک بر پا نمود و سرانجام به شهادت رسید، در سخنی در برابر دشمن، چنین احتجاج می کند: «و نحن احق بالمودة، ابونا رسول الله وجدتنا خدیجة...؛

«... و ما سزاوارتر به مودت و دوستی هستیم، چرا که پدر ما رسول خدا (ص) وجده ما خدیجه(س) است.»

عبدالله بن زبیر (169) در گفت وگویی با ابن عباس از انتساب خود به حضرت خدیجه سخن می گوید و به آن بانوی بزرگوار به عنوان عمه اش افتخار نموده، می گوید: «الست تعلم ان عمتی خدیجة سیدة نساء العالمین؛ آیا نمی دانی که عمه ام خدیجه(س) سرور بانوان جهان است؟» (170)

در زمان امامت امام حسن (ع) پس از آنکه معاویه بر اوضاع مسلط شد، به کوفه آمد و چند روز در آنجا ماند، و از مردم برای خود بیعت گرفت. پس از پایان کار بر بالای منبر رفت و خطبه ای خواند و در آن خطبه آنچه توانست به ساحت مقدس امیرمؤمنان علی (ع) جسارت کرد و ناسزا گفت، با اینکه امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در مجلس حاضر بودند. وقتی امام حسین (ع) برخاست تا پاسخ معاویه را بدهد، امام حسن (ع) دست برادرش را گرفت و او را به بردباری دعوت کرد و خود برخاست و فرمود:

«ای آنکه علی (ع) را به بدی یاد کردی! منم حسن و پدرم علی (ع) است، و تو معاویه و پدرت ابوسفیان است. مادر من فاطمه (س). و مادر تو هند جگرخوار است. جد من رسول خدا (ص) و جد تو حرب است، جده من خدیجه(س) (بانوی بزرگ اسلام) ولی جده تو نثیله (زن زشتکار جاهلیت) است. خداوند لعنت کندآن کس را که نامش پلید و حسب و نسبش پست و سابقه اش بد و دارای کفر و نفاق است.(171)

وصیت‏ حضرت خدیجه (س)

حضرت خدیجه (س) چند روز پس از اتمام دوران سخت و پر مشقت محاصره اقتصادی در شعب ابی طالب به امراض و ناراحتی های جسمانی مبتلا شد. هر روز که می گذشت حال آن بانوی بزرگ وخیم تر و جسمش بیشتر تحلیل می رفت و احساس می کرد که روزهای پایانی عمرش را می گذراند و به زودی از دنیا خواهد رفت.

در یکی از همین روزها که رسول اکرم(ص) بر بالینش نشسته بود، رو به آن حضرت کرد و عرض نمود : یا رسول الله ! چند وصیت دارم . اول اینکه اگر من در حق تو کوتاهی کردم ، مرا عفو کنی .

پیامبر (ص) فرمود : «هرگز از تو تقصیری ندیدم و تو نهایت تلاش‏خود را به کار بردی. در خانه‏ام بسیار خسته شدی و اموالت را در راه خدا مصرف کردی .»

در کلامی دیگرعرض کرد : یا رسول الله ! وصیت دوم من این است که مواظب این‏ دختر باشید! (به فاطمه زهرا (س) اشاره کرد) . چون او بعد از من یتیم و غریب خواهد شد. مبادا کسی از زنان قریش به او آزار رساند . مبادا کسی به صورتش سیلی بزند . مبادا کسی بر او فریاد کشد. مبادا کسی با او برخورد غیر ملایم و زننده‏ای داشته‏ باشد .

اما وصیت‏ سوم را شرم دارم که ‏بگویم، آن را به‏ فاطمه سلام الله علیها عرض می‏کنم تا او برایت‏ بازگو کند. سپس حضرت فاطمه را خواست و به او فرمود: « ای نور چشمم ! به پدرت رسول الله بگو مادرم می‏گوید: «من از قبر در هراسم ، از تو می‏خواهم مرا در عبایی کفن کنی که هنگام نزول وحی به تن داشتی ».

آنگاه فاطمه زهرا (س) از اتاق بیرون آمد و مطلب را به پیامبر(ص) عرض کرد . پیامبر اکرم (ص) آن عبا را برای خدیجه‏(س) فرستاد و او بسیار خوشحال شد.

وفات خدیجه (س)

حضرت خدیجه(س) پس از حدود 25 سال زندگی پر فراز و نشیب با رسول اکرم (ص) و یک عمر تلاش و کوشش و همراهی و اطاعت پذیری از رسول اکرم (ص) بر اثر کسالتی که بر او عارض شده بود، دار فانی را وداع گفت و برای همیشه چشم از دنیا فرو بست.

درگذشت حضرت خدیجه (س) بر رسول خدا (ص) بسیار گران بود و غم سنگین دیگری بر غم هایش افزوده شد. چرا که هنوز 35 روزی از مرگ جناب ابوطالب، عمو و بزرگ ترین حامی اش نگذشته بود که حضرت خدیجه، همسر با وفایش نیز از دنیا رفت. مورخین در مورد تاریخ وفات حضرت خدیجه اقوال مختلفی ذکر کرده اند، از قبیل پنج سال قبل از بعثت، چهار سال قبل از بعثت، سه سال قبل از هجرت و برخی هم سه سال قبل از معراج ذکر کرده اند. اما معروف این است که خدیجه(س) در 65 سالگی و در دهم ماه رمضان سال دهم بعثت(172) بعد از نماز صبح(173) جان به جان آفرین تسلیم کرد و از دنیا رفت.

پس از رحلت بانوی ایثار و مهربانی، پیامبر (ص) بر بالینش نشسته بود و در فراقش می گریست. ناگهان جبرییل درحالی که کفنی از بهشت به همراه آورده بود، نازل شد و عرض کرد : «یا رسول‏ الله ، خداوند به تو سلام می‏رساند و می‏ فرماید: خدیجه اموالش‏ را در راه ما صرف کرد و ما سزاوارتریم که کفنش را بر عهده‏ بگیریم .»

پیغمبرخدا (ص) شخصاً خدیجه (س) را غسل داد، حنوط کرد و با پارچه‏ ای که جبرییل از طرف خداوند برای خدیجه (س) آورده بود، کفن نمود.(174) سپس پیامبر (ص) همراه با عده زیادی از مسلمان آن بزرگ بانو را تا قبرستان حجون تشییع کردند. پیامبر (ص) در حالی که اشک از چشمانش جاری بود، وارد قبر شد و در آن خوابید(175) و برای خدیجه سلام الله علیها دعا کرد. بعد برخاست و با دست خویش همسرش را در لحد نهاد (176)و آنگاه سنگ لحد را در جایش استوار ساخت.

وقتی پیامبر(ص) به خانه برگشت، فاطمه(س) به دور پدر می گشت و می گفت: پدر جان! مادرم کجا است؟ پیغمبر (ص) متحیر بود که جواب او را چه بگوید. در این موقع جبرئیل نازل شد و گفت:« در پاسخ فاطمه بگو: مادرت با کمال آرامش و راحتی در کاخی که از زبر جد ساخته شده زندگی می کند».(177)

بنا به نقل علامه مجلسى، پیغمبر(ص) بعد از این واقعه، مدتی خانه نشین شد و کمتر از خانه بیرون مى رفت.(178)

عام الحزن و پیامد های آن

با در گذشت ابوطالب (ع) و خدیجه (س)، رسول خدا (ص) دو حامی و پشتوانه مهم خود را به فاصله حدود یک ماه از دست داد و هر روز، زندگی بر پیامبر(ص) سخت تر می شد.

سیادت، اقتدار و نفوذی که ابوطالب در بین مردم مکه و خصوصاً بنی هاشم داشت، مانع هر گونه تعرض به جان رسول خدا (ص) می شد. همه می دانستند که ابوطالب بزرگ ترین حامی و پشتوانه پیغمبر(ص) است و شخصیت با نفوذ و قدرتمندی است که مردم مکه او را به بزرگی می شناسند و بنی هاشم از او حرف شنوی دارند. ابوطالب مدافع سر سخت محمد(ص) بود و می توانست در مقابل هر توطیه ای که علیه حضرت محمد(ص) صورت می گرفت، مقاومت و مقابله نماید.

دشمنان رسول خدا(ص) می دانستند که اگر به حضرت محمد(ص) تعرض کنند یا به او آسیبی برسانند، ابوطالب به دفاع از پیامبر خدا برخواهد خواست و کسی توان مقابله و ایستادگی در مقابل او را نخواهد داشت و اگر هم مقاومتی صورت گیرد، جنگ های طایفه ای و قبیله ای در مکه شروع می شد و سال های متمادی ادامه می یافت و صدها نفر کشته برجا خواهد گذاشت، بنابراین از این موضوع به شدت می ترسیدند.

از جهت دیگر، خدیجه (س) بزرگ ترین حامی و پشتوانه پیامبر(ص) در خانه بود. آن حضرت هر گاه از آزارها و اذیت های قریش آزرده خاطر می شد و با روحی خسته و دلی شکسته به خانه بر می گشت، خدیجه (س) در خانه، مایه آرامش خاطر و آسایش زندگی اش بود و محیط خانه را از چنان فضای آرام و دلی نشینی برخوردار می نمود که خستگی را از تن رسول خدا (ص) می زدود و آن حضرت تمام سختی ها و آزار و اذیت های بیرون خانه را فراموش می کرد.

با درگذشت حضرت خدیجه، آرامش و آسایش پیامبر(ص) در خانه از دست رفت و با در گذشت حضرت ابوطالب مهم ترین و قوی ترین پشتوانه اجتماعی اش را از دست داد. در آن سال پیامبر(ص) و مسلمانان آنقدر محزون و ناراحت شدند که آن سال را «عام الحُزن»؛ سال غم و اندوه، نام نهادند ودر واقع یک سال عزاى عمومى اعلام گردید.(179)

پیامبر اکرم (ص) همواره مى فرمودند: «تا زمانی که ابوطالب و خدیجه زنده بودند، هرگز غم و اندوهى به دلم راه نمی دادم.»(180)

پس از رحلت ابوطالب، کفار و مشرکین بدون ترس و نگرانی، با جرأت و جسارت بیشتری به آزار و اذیت رسول اکرم (ص) و مسلمانان می پرداختند و از آن پس ترس و نگرانی از ابوطالب نداشتند.

روزی رسول اکرم (ص) از یکی از کوچه‏ های مکه عبور می کرد، ناگاه یکی از بت ‏پرستان به دستور ابوجهل، ظرفی پر از خاکروبه را بر سر و صورت آن حضرت ریخت. رسول اکرم (ص) با همان سر و صورت خاکی وارد خانه شد، سر و صورتش را شست و تک و تنها در گوشه خانه نشست. پیش از آن هر گاه چنین حوادث تلخی برای پیامبر (ص) اتفاق می افتاد، وقتی وارد خانه می شد، خدیجه (س) با مهر و محبت به استقبالش می رفت، سر و صورتش را می‏شست و با رفتار پر عطوفت و مهربانش، مرهمی بر زخم‏های پیامبر (ص) می گذاشت.

به هر حال آزار و اذیت های قریش هر روز شدت می یافت و ادامه زندگی را در مکه بر آن حضرت سخت کرده بودند. پیامبر (ص) به این نتیجه رسید که دیگر نه در خانه آرامش دارد و نه در بیرون از خانه امنیتی هست و باید هر چه زودتر مکه را ترک و به جای دیگری مهاجرت کند تا اسلام را به پذیرند و از ایشان حمایت کنند.

رسول اکرم (ص) یک ماه بعد از درگذشت حضرت خدیجه ، در آخر ماه شوال همان سال، جهت دعوت مردم طایف همراه با زید بن حارثه به آن شهر سفر کردند. پیامبر(ص) و زید، ده روز در میان مردم طایف ماندند . در این ده روز با بزرگان طایف و مردم مختلف صحبت کردند و اسلام را بر آنها عرضه داشتند، اما در این مدت، حتی یک نفر هم ایمان نیاورد. بدتر اینکه بزرگان طائف، کودکان خردسال، بردگان و دیوانگان را وادار کردند هر جا پیغمبر(ص) می رفت با سنگ و چوب به دنبالش بیفتند و ازآنجا بیرونش کنند. آنان آن قدر بر بدن و سر و صورت پیامبر(ص) سنگ زدند که گاه زید بن حارثه خود را جلوی بدن پیامبر(ص) می انداخت تا آسیب کمتری به آن حضرت برسد. بعدها پیغمبر(ص) از آن روزها به عنوان سخت ترین روزهای زندگی اش یاد می کرد.

سرانجام پیغمبر(ص) و زید بن حارثه مجبور شدند طایف را ترک کنند و به مکه بازگردند.وقتی به نزدیکی غار حرا رسیدند، پیغمبر(ص) نگران ورود به مکه بود، بنابراین فرستاده ای نزد برخی از جوانمردان مکه فرستاد و از آنان جهت ترویج اسلام طلب یاری نمود. نتیجه اینکه تنها «مطعم بن عدی» پذیرفت تا از رسو ل خدا (ص) حمایت نماید .مطعم فرزندان و بستگانش را مسلح نمود و رسول خدا(ص) با حمایت آنها وارد کعبه شد و پس از طواف و اقامه نماز به خانه برگشت. وضعیت در مکه بسیار بدتر از قبل شده بود و مشرکان بدون هیچ ترس و واهمه ای، عرصه را بر پیامبر(ص) تنگ کرده بودند. ابولهب که بعد از رحلت ابوطالب خود را بزرگ بنی هاشم می دانست، به همراه همسرش ام جمیل بیش از دیگران پیغمبر(ص) را اذیت می کرد.

پیامبر(ص) به سران و بزرگان طوایف مختلف در اطراف مکه مراجعه نمود؛از جمله نزد سران و بزرگان طوائف بی چون بنی کلب، بنی حذیفه، بنی عامر بن صعصعه،محارب بن خفصه، فزاره ، غسان، مره، حنیفه، سلیم، بنی نضر، بنی البکاء و حارث بن کعب مراجعه کردند تا حمایت آنها را جلب نماید، اما هیچ کدام پاسخ مثبتی به دعوت پیامبر(ص) ندادند.(181) تا اینکه در موسم حج که عده ای از سران خزرج از مدینه به مکه آمده بودند با پیغمبر(ص) ملاقات کردند و آن حضرت را به مدینه دعوت نمودند و آن حضرت نیز دعوت آنان را پذیرفت.

تمام وقایع و حوادث تاریخی نشان دهنده این است که پیامبر(ص) نمی خواستند مکه را ترک کنند، اما بعد از در گذشت حضرت ابوطالب و خدیجه (س) امکان اقامت در مکه برای ایشان فراهم نبود و حتی جانش نیز در خطر قرار داشت. سر انجام نیز مجبور شدند زادگاه خود را ترک و به مدینه مهاجرت نمایند.

مرقد مطهر حضرت خدیجه(س)

مرقد مطهر ام المؤمنین، خدیجه (س) در قبرستان «حجون » در منطقه معلی در مکه مکرمه واقع شده است. این قبرستان از قبل از اسلام محل دفن مردگان مردم مکه بوده است. در این قبرستان، عده زیادی از صحابه، تابعین و علما و شخصت های بزرگ اسلام دفن شده اند. از جمله افرادی که در قبرستان حجون دفن شده اند عبارتند از: عبدالمطلب، ابوطالب، ابراهیم فرزند پیامبر(ص)، عبدمناف، یاسر، سمیه و عده زیادی از صحابه و تابعین و شخصیت های بزرگ اسلام.(182)

بسیاری از مورخین نقل کرده اند که بر روی قبر حضرت خدیجه (س) بقعه ای چوبی قرار داشته که مسلمانان آن را زیارت می کردند. در سال 750 هجری به دستور محمد سلیمان مصری قبه ای با سنگ های قیمتی بر روی قبر آن حضرت ساخته شد و روی قبر را با پارچه های گران قیمت می پوشاندند. پس از مدتی به علت رفت و آمد زیاد زایران برای زیارت قبر حضرت خدیجه (س) خادمی جهت نظافت گنبد و بارگاه حضرت خدیجه استخدام شد و حقوق او را از موقوفات آل عثمان می پرداختند. بارگاه و قبه حضرت خدیجه در سال 1242 نیز بازسازی گردید اما در سال 1342 هجری این قبه و بارگاه همانند بسیاری دیگر از آثار اسلامی توسط وهابیون تخریب شد.(183)

آقای سنوک هور خرونیه که یکی از شرق شناسان است و در مورد مکه تحقیقات مفصلی داشته می نویسد:

مقبره خدیجه(س)، همسر رسول اکرم(ص) در قبرستان معلی واقع شده و دارای قبه و بارگاه بزرگی است. مردم در روزهای یازدهم هر ماه به بارگاه خدیجه(س) می آیند و مجالس باشکوهی برگزار می کنند . در این مجالس یکی از سادات، مولودی خوانی می کند و در نهایت مبلغی به او می دهند و پس از مولودی خوانی، شام خوش مزه ای را که با خود به مقبره آورده اند میل می کنند. پس از صرف شام، عده ای کنار قبر در زیر قبه می نشینند و پوشش های روی قبر و فرش های گران قیمت آنجا را برای تبرک لمس می نمایند . دور قبر نیز با قفسی آهنی احاطه شده است. این مجلس تا نیمه های شب به طول می کشد.(184)

حرز حضرت خدیجه (س)

حضرت خدیجه(س) ارتباط عمیق و بسیار بالایی با خداوند متعال داشت. آن بانوی بزرگوار اسلام، دارای حرز(185) مخصوص به خود بود و همواره در پرتو آن رابطه خود را با خدا برقرار می ساخت. سیدبن طاووس در کتاب « منهج الدعوات » دو حرز را برای حضرت خدیجه (س) نقل کرده است که عبارتند از:

1ـ بسم الله الرحمن الرحیم، یا حی یا قیوم، برحمتک استغیث فاغثنی ، ولا تلکنی الی نفسی طرفة عین ابدا، و اصلح لیشایب کله؛ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر! ای خدای زنده و استوار! به رحمتت پناهنده شدم، به من پناه بده، و مرا هرگز به اندازه یک چشم برهم زدن به خودم وانگذار و در همه حال و زندگی مرا سامان بخش.

2ـ بسم الله الرحمن الرحیم، یا الله یا حافظ یا حفیظ یا رقیب؛ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر! ای خدا، ای نگهبان، ای نگهدارنده و ای مراقب و پاسدار.

تهیه و تنظیم : عبداله علی بخشی

________________________________________

پی نوشت ها :

1- پیمان حلف الفصول، پیمانی بود که گروهی از رجال و شخصیت های عدالت خواه عرب در دوران جاهلیت با هم بستند تا مظلومین و درمانده گان را یاری نمایند. رسول خدا(ص) نیز در این پیمان حضور داشت. سیره ابن هشام ج 1 ص 141.

2- ابن حزم، جمهره انساب العرب، ص 120 . سمعانی، الانساب، ج 1 ص 215

3- در مورد علت نام کذاری به قریش اقوال مختلفی ذکر شده است. بعضی گفته اند لغت قریش از تقّرش به معنای تجمع است و قصی ابن کلاب چون طوائف مختلف را جمع و در مکه ساکن نمود، معروف شد به قریش. بعضی نیز گفته اند که قریش از قرش به معنای کسب است و طایفه قصی چون اهل کسب و تجارت بودند به قریش معروف شد. بعضی اقوال ص 302 گفته اند که قول اول از همه قویتر به نظر می رسد. خدیجه بنت خویلد امه جمعت فی امرأه، سید نبیل الحسنی، ج 1 ص 40 .

4- تنقیح المقال، ج 3، ص 77.

5- ابن سعد،طبقات الکبری، ج8، ص 41

6- عینی،عمده القاری: ج 4

7- ابن حجر، الاصابه: ج 8، ص 224.

8- ابن هشام، السیره النبویه، ج 1 ص ص223- 222

9- ابن اسحق، سیرة النبویة لابن هشام، تحقیق مصطفی السفا و آخرین القسم الاول، ج 1، ص ص 189-191

10- بحارالانوار، ج 16، ص ص 21 و 79.

11- احمد خلیل جمعه، نساء اهل البیت فی ضوءالفرآن و السنه، ص 15.

12- سیراعلام النبلاء،,ج 2 ، ص 111. نهایه الادب، ج 18، ص 171

13- تاریخ الخمیس، ج 1،ص 265؛ المواهب اللدنیه، للقسطلانی، ج 1 ص 99.

14- عمر رضا کحاله، اعلام النساء،ج1، ص 326.

15- الاستیعاب، ج 4، ص 1817.

16- ر. ک. بحار الانوار، ج 16 ، ص 22.

17- ابن سعد، طبقات الکبری ج 8 ص ص 14-15 و ابن جوزی، صفوه الصفوه، ج 1 ص 25

18- هاله و هند هر دو ازنام هایی هستند که اعراب قبل از اسلام آنها را هم بر زن و هم بر مرد می نهادند.

19- بحار الانوار، ج 16، ص ص 148-155.؛ سیره ابن هشام (پاورقى) ج 1ص 187

20- ر. ک: بحار الانوار همان ص ص 148-155.؛ سیره ابن هشام همان ج 1 ص 118؛ نهایه الادب ج 18 ص ص276- 273

21- الاصابه، ج6، ص 588

22- در ترتیب ازدواج حضرت خدیجه که آنچه ذکر شده قول معروف است، ولی برخی گفته اند آن حضرت نخست به ازدواج عتیق بن عائد مخزومی درآمد و پس از او همسر ابی هاله هند بن زراره گردید، چنانچه در کتاب فقه السیره (ص 69) آمده و نیز علامه مجلسی این موضوع را به نقل از اربلی آورده است. بحار الانوار، ج ،16 ص 1.

23- (الأصبهانی، أبو القاسم اسماعیل بن محمد بن الفضل التیمی، دلائل النبوة، ج 1 ص، 178.

24- سید أبو القاسم علی بن أحمد بن موسى ابن الإمام الجواد محمد بن علی بن موسی بن جعفر. کتاب عیون المعجزات.

25- دو شیزه.

26- برای اطلاعات بیشتر به این کتب مراجعه شود: مناقب آل ابی طالب ابن شهر آشوب: ج 1 ص 159، بحار: ج 22 ص 52، الصیحیح من سیره النبی (ص)، سید جعفرمرتضی.اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج6،ص 309 مراجعه شود.

27- برای اطلاعات بیشتر به بحارلانوار، ج16، ص18- در مناقب ابن آشوب، ج1، ص159 – الاستغاثه،، ج1، ص68- تبصره العوام، ص245 – انوارالنعمانیه، ج1، ص81- مراجعه شود.

28- احمد خلیل جمعه، نساء اهل البیت فی ضوء الفرآن و السنه، ص 18. این قضیه نیز در الاصابه ج 8 ص 61 با اندکی تفاوت نیز ذکر شده است.

29- مناقب ابن شهر آشوب ،ج 1، ص 41 . ابن حجر، الاصابه ج 4، ص 274 به سند خود از ابن عباس روایت کرده است.

30- در قرآن کریم نیز آمده که علمای یهود و نصارا پیغمبر آخر الزمان (ص) را به خوبی می شناختند یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِیقًا مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ البقرة/146یعنی همان طور که فرزندان خود را می شناختند، پیغمبر آخرالزمان را نیز می شناختند.

31- ر. ک. ،حیوه القلوب، ج 3، ص 219.

32- بحارالانوارص ص 224- 226،علامه مجلسی. حیوه القلوب ج 3، ص 227. الاصابه ج 8، ص 274.

33- الوفاء باحوال المصطفی،ج 1، ص 143

34- همان.

35- پیامبر(ص) درهشت سالگی نیز همراه عمویش ابوطالب سفر دیگری به شام نموده بود. حیوه القلوب، ج 3، ص 201.

36- ابطح یکی از محلات خروجی شهر مکه بود.

37- زیرا آنجا محل جمع شدن سیل ها بود.

38- در کتب تاریخی اسامی دیگری نیز ذکر شده است.

39- حیاه القلوب، ج 1، ص 203.

40- نفیسه بنت منیه از دوستان امین و راز دار خدیجه(س) بود.

41- ابن سعد، طبقات ج 1 ص ص131 – 132. در برخی از کتب تواریخ آمده که واسطه این ازدواج عمار یاسر بوده است.

42- سیره ابن‏هشام، ج1، ص201.

43- بحار الانوار ج ،16، ص 18.

44- بحارالانوار،جلد، 16، ص 23.

45- علی بن برهان الدین الحلبی، السیره الحلبیه ،1، 213.

46- فروع کافی، ج 2، ص ص 19 - 20 . من لا یحضره الفقیه، ج 3 ، ص 397.

47- هر وقیه را چهل درهم شرعی ذکر کرده ند.

48- طبقات الکبری، ج 8 ،ص 10

49- سیره ابن هشام، ج ،1 ص 190

50- فروع کافی، کتاب النکاح، باب خطب النکاح، ح9.

51- همان.

52- بحار الانوار،ج 16 ص ص10 و 12 و 19.

53- قال زملونی، زملونی، مرا بپوشانید، مرا بپوشانید.

54- یَاأَیُّهَا الْمُزَّمِّل * قُمْ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلِیلاً * نِصْفَهُ أَوْ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلْ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً *سوره مزمل آیات 1-4.

55- سیره ابن هشام، ج ،1 ص 273

56- خدیجه ام المؤمنین، محمد عمر، ص 98-99

57- جمهره انساب الاشراف، ص 120، اسد الغابه، ج 6، ص 78

58- حیاة الائمه، هاشم معروف ب«الحسنی»، ص 67.

59- کشف الغمه، ج‏2، ص‏132 .

60- جمعی از نویسندگان، همسر آفتاب ، انتشارات طه، ج 1 ص 16.

61- بحار الانوار، مجلسی، ج16 ص 78.

62- بحار الانوار، ج 16، ص 75 تا 77. 26

63- شعب در لغت شکاف بین دو کوه را گویند. شعب ابیطالب نام منطقه ای کوهستانی در اطراف مکه است که بعد از اینکه کفار ومشرکین مکه تصمیم گرفتند حضرت محمد(ص) و یارانش و سایر بنی هاشم را از خود برانند، پیامبر (ص) و یارانش به آن پناه بردند و مدت سه سال با سختی و مشقت بسیار زیادی زندگی نمودند و سر انجام پس از سه سال مقاومت پیروزمندانه به مکه برگشتند.

64- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 19 ، ص 16.

65- شیخ طوسی، الامالی، ص 468، حلیه الابرار للسید هاشم البحرانی:ج1 ص 140، بحار الانوار مجلسی: ج19، ص 63

66- سفینة البحار، ج 1، ص 381.

67- علی محمد دخیل، خدیجه (ع)، ص 32.

68- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه,ج 13, ص ص 198-201.

69- کشف الغمة، ج‏1، ص‏90.

70- شیخ محمد عبده، شرح نهج البلاغه ، ج‏2، ص‏182، خطبه قاصعه.

71- سیره ابن هشام، ج‏1، ص‏236.

72- خدیجه ام المؤمنین، ص ص 69 -70

73- نهج البلاغه، سید رضی، خطبه 192، ترجمه عبد المحمد آیتی.

74- تاریخ طبرى، ج 2، ص 213.

75- تاریخ طبرى، ج 2، ص 208.

76- مستدرک حاکم، ج 3، ص 185، سبط ابن جوزى، تذکرة الخواص، ص 170، استیعاب، ج 14، ص 111

77- ماریه قبطیه‏ کنیز مصرى بود که مقوقس حاکم‏ مصر براى حضرت محمد(ص) فرستاد.

78- تاریخ یعقوبی ج 1، ص 315.

79- سنن ابن ماجه: ج2، ص 225 حدیث: 1512. ابن کثیر،سیره نبویه: ج 1 ص264. تاریخ یعقوبی: ج2، ص 32

80- برخی از مورخین این دو لقب را بعنوان اسامی دو فرزند دیگر رسول خدا ذکر کرده اند و در نتیجه در تعداد پسران رسول خدا بین مورخین اختلاف شده است. بعضی از مورخین تعداد اولاد ذکور پیغمبر(ص) را 4 نفر ذکر کرده اند.

81- تاریخ پیامبر اسلامف ص ص 69-71.

82- فدیه در معانی مختلفی به کار رفته است، از جمله: الف- قربانی در حج ب- چیزی که در ازای آزادی اسیر گرفته می‏شود که ممکن است مال باشد یا انجام کاری از جانب اسیر. از فدیه به سربها نیز تعبیر شده است.

83- مسند احمد بن حنبل: ج 1 ص 238. المستدرک للحاکم نیشابور: ج 3،ص 191. طبقات الکبری، ابن سعد: ج 3، ص 399.

84- العدد القویه، ص 221، الدر النظیم لابن ابی حاتم:ص 452، بحارالانوار مجلسی: ج16، ص 78.

85- حاشیه سیره ابن هشام،ج2، 226. برخی از مورخین نوشته اند که در ابتدا نماز دو رکعت بوده و در دو وقت خوانده می شده است. یک بار قبل از غروب آفتاب و یک بار هم بعد از غروب آفتاب. بعدها 17 رکعت شد که باید در پنج وعده اقامه شود.

86- الکامل فی التاریخ ،ج2، ص ص50-51. سیره ابن هشام ، ج 1 ، ص 261 ، بعضی از مورخین نوشته اند که وضو در مدینه بر پیامبر(ص) نازل شد، چون آیه وضو آیه ای مدنی است. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ... مائده آیه 6

87- محمد بن طلحه الشافعی، الفصول المهمه فی معرفه احوال الائمه، ص 34.

88- اعیان الشیعه، ج‏1، ص‏380 .

89- شجره طوبى، ج‏2، ص‏334 .

90- غار حرا واقع در جبل النور در حدود بیست کیلومتری مکه،محل عبادت و بعثت پیامبر (ص ) بود.

91- محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ، ج3، ص 843.

92- حمزه قبل از ظهور اسلام گاهی به شکار شیر می رفت و به همین علت شکارچی شیر لقب گرفته بود.

93- بحار الانوار، ج 39،ص 56.

94- مستدرک سفینة البحار، ج‏5، ص‏44 .

95- علی محمد دخیلف خدیجه (ع)، علی محمد دخیل، ص 32.

96- بحار الانوار، ج 1، ص 4

97- شجره طوبی، ج 2، ص 235

98- عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج 1، ص 326

99- دایه رسول اکرم(ص) در دوران طفولیت.

100- احمدخلیل جمعه ، نساء اهل البیت فی ضوء القرآن و الحدیث ص 32

101- محمد عمر،خدیجه ام المؤمنین، ص 59

102- بحارالانوار: ج 16، ص 22 به نقل از ابی الحسن البکری . الخصائص الفاطمیه للکجوری: ج1 ص 449

103- الاستیعاب: ج 4، ص 1817.

104- النحل آیه 90

105- ابوالحسن نیشابوری ، اسباب النزول ، ص 161. طبقات ابن سعد، ج 1 ،صص 114- 115

106- تفسیر نمونه، ج25 ، ص 162

107- الشعراء، 214

108- بحار الانوار، ج 43، ص ص 53 و 54. خلاف شیخ طوی: ج3، ص 189. مختلف الشیعه، علامه حلی: ج 5، ص 60. جواهر الکلام: ج 22، ص 352.

109- بازار رنگ فروش ها.

110- مستند الشیعه، للمحقق النراقی: ج 13،96

111- تقی الدین سبکی، الزهور المقتطه من تاریخ مکه، ص 122،ط دارصابر. الجامع الطیف، ص328

112- ذهبی، سیر اعلام النبلاء ج 2 ص 110

113- مناسک حج شیخ انصاری(ر) ص 127

114- http://en.wikipedia.org/wiki/Destruction_of_sites_associated_with_early_Islam

115- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3 ص 102 باتغییراتی. بحار الانوار: ج 43، ص 35.

116- گفتیم ای آدم تو و همسرت در این باغ ساکن شوید.سوره بقره، آیه 35

117- خدا برای کسانی که کافر شده ان،زن نوح و زن لوط را مثل آورده است. سوره تحریم، آیه 10.

118- زن فرعون گفت: پروردگارا( من از قصر فرعون گذشتم) نزد خودت در بهشت برای من خان های بنا کن. سوره تحریم ،آیه 11.

119- در آن حال ، ساره، زن ابراهیم، ایستاده بود.سوره هود، آیه 71.

120- و همسرش را برایش شایسته گردانیدیم.سوره انبیاء، آیه 90

121- و الان حقیقت آشکار شد.سوره یوسف،آیه 51

122- و خانواده اش را مثل آنها به او عطا کردیم.سوره انبییاء، آیه 84

123- من زنى را دیدم که بر آنان حکومت مى‌کند سوره نمل آیه، 23.

124- [شعیب] گفت: (من مى‌خواهم یکى از این دو دخترم را به همسرى تو درآورم سوره قصص، آیه 27.

125- [به خاطر بیاورید] هنگامى را که پیامبر یکى از رازهاى خود را به بعضى از همسرانش گفت، ولى هنگامى که وى آن را افشا کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت. سوره تحریم، آیه 3.

126- و تو را فقیر یافت و بى‌نیاز نمود. سوره ضحی، آیه 8

127- دو دریاى مختلف [شور و شیرین، گرم و سرد] را در کنار هم قرار داد. سوره الرحمن آیه 19

128- گفتند: (پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم! سوره اعراب آیه 23.

129- در آن هنگام که گفت: (پروردگارا! خانه‌اى براى من نزد خودت در بهشت بساز سوره تحریم آیه 11.

130- و همسرش ایستاده بود، [از خوشحالى] خندید؛ پس او را بشارت به اسحاق، و بعد از او یعقوب دادیم. سوره هود آیه 7.

131- گفت: پادشاهان هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند آن را به فساد و تباهى مى‌کشند. سوره نمل آیه 34

132- ناگهان یکى از آن دو [زن] به سراغ او آمد در حالى که با نهایت حیا گام برمى‌داشت. سوره قصص آیه 25.

133- و تو را فقیر یافت و بى‌نیاز نمود سوره ضحی، آیه 8

134- اى همسران پیامبر! شما همچون یکى از آنان معمولى نیستید اگر تقوا پیشه کنید؛ پس به گونه‌اى هوس‌انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند، و سخن شایسته بگویید! سوره احزاب، آیه32

135- ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را دعوت کنیم . سوره آل عمران آیه 61.

136- و [سومین گروه] پیشگامان پیشگامند. آنها مقرّبانند! سوره واقعه، آیه آیات 10و 11.

137- صحیح بخاری، ج 4، ص138، بحارالانوار: ج 16، ص 7.

138- فتح الباری فی شرح صحیح البخاری: ج 7، ص 101، تفسیر تبیان: ج 2، ص 456.

139- مسند احمدبن حنبل، من مسند عبدالله بن عباس: ج 1، ص 293، فضائل الصحابه، نسایی: ص 74.

140- الاستیعاب، ج 2، ص 720. الاحاد و المثانی: ج 5، ص 364.

141- ذخائر العقبی، ص 44. متقی هندی، کنزالعمال: ج 12، ص 155.

142- کشف الغمه ،ج 2 ،ص 71

143- کشف الغمه، ج 2، ص 71

144- بحار، ج 43، ص 302، به نقل از خدیجه، اسطوره مقاومت و ایثار، ص 198

145- از جمله : ابن حیان در کتاب الثقات، العجلی در کتاب معرفه الثقات، این قایماز ذهبی در المعین فی طبقات المحدثین.برای اطلاع بیتشر به کتاب خدیجه بنت خویلد امه جمعت فی امرأه، ج 2 ص 200 ، اصدار: قسم الشئوون الفکریه و الثقافه فی العتبه الحسینیه المقدسه.

146- همان ج 2 ص 202 مراجعه شود.

147- سیوطی، جمع الجوامع : ج 1 ح 15540؛ جامع الاحادیث للسیوطی: ج 16، ص 204 رقم 15320؛ الدر المنثور للسیوطی: ج 4 ص 358، کنرالعمال للمتقی الهندی: ج 5، ص 57، رقم 12033.

148- برخی از مورخین نقل کرده اند که تنها حدیث روایت شده از حضرت خدیجه این یک روایت است و روایت دیگری از آن حضرت نقل نشده است. برای اطلاع بیتشر به کتاب خدیجه بنت خویلد امه فی امرآه مراجعه شود.

149- کشف الغمة، ترجمه و شرح زواره‏اى، ج‏2، ص: 78. فضائل الخمسة من الصحاح الستة ج‏1،105، باب فی بدء نزول الوحی على النبی صلى الله علیه و آله و سلم و کیفیته ص : 104

150- سنن النبی(ص) ج 1 ص 136

151- عوالم العلوم، ج11، ص41.

152- صحیح بخاری، چاپ دارالقلم، ج5، ص112.

153- سفینه البحار ج 1 ص 379

154- بحارالانوار ج 16 ص 11 و الاصبابه ج 4 ص 275

155- حیوة القلوب، علامه محمد باقر مجلسی، ج 3، ص 218.

156- آیه 22 مطففین

157- جامع البیان، ج 10، ص 320.

158- سیره ابن‏هشام، ج2، ص306.

159- سیر اعلام النبلاء، ج2، ص110.

160- بحار، ج16، ص 8؛ سیر اعلام النبلاء، ج2، صص112و 117.

161- بحار الانوار، ج16، ص 8.

162- ریاحین الشریعه، ج2، ص 206.

163- سفینة البحار، ج 1، ص 380.

164- سیره ابن هشام، ج 1، ص 199.

165- سفینة البحار،همان، ص 381.

166- خدیجه اسطوره ایثار و مقاومت، ص 207.

167- بحارالانوار، ج 44، ص 318.

168- طبرسى، الاحتجاج، ج‏1، ص‏282 .

169- بنا بر نقل برخی از توایخ عوام ، برادر حضرت خدیجه (س) بوده است.

170- شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 325.

171- خدیجه (ع) اسطوره مقاومت و ایثار، ص 201.

172- بحار الانوار، ج 19، ص 14.

173- سیره نبویه، ج 2، ص 132

174- در آن زمان هنوز نماز میت واجب نشده بود.

175- سیره اعلام نبلاء، ج 2، ص 11؛ کشف الغمه، ج 1، ص 511.

176- تاریخ طبرى، ج 4، ص 593.

177- بحار الانوار، ج 16ص 1.

178- بحارالانوار،همان ، ص 21.

179- مستدرک ، سفینه، ج 3، ص 31.

180- اربلی، کشف الغمه، ج 1، ص 16؛ محدث قمی، کحل البصر، ص 55.

181- سیره ابن هشام، ج 1، ص 424؛ تاریخ طبری، ج 2، ص 348.

182- سیراعلام‏النّبلاء، ج 2، ص 114.

183- علامه المحدث عبدالله الغازی المکی الحنفی، افاده الانام بذکر اخبار بلد الله الحرام ، ج 2 ص 151

184- صفحات من تاریخ المکه المکرمه عن نهایه القرن الثالث عشر،. ج ،2 صص 135-146 نقله الی العربیه و علق علیه محمد بن محمود السریانی.

185- حرز، در لغت به جایى می‌گویند که چنان محصور و محکم باشد که اگر کسى بدان وارد شود از گزندها و خطرها مصون بماند (خلیل ‌بن احمد جوهرى؛ ابن‌منظور و زبیدى، ذیل واژه حرز) و در اصطلاح به پاره‌اى از آیات، اذکار، اوراد و ادعیه ای گفته می شود که براى حفظ جان و مال از آسیبها می‌خوانده یا به ‌صورت مکتوب با خود حمل می‌کرده‌اند. جمع حرز، اَحْراز می باشد.


فهرست منابع و مأخذ

1- قرآن.

2- الاستیعاب فی اسماء الاصحاب،ابی عمر یوسف بن عبدالله بن محمد عبدالبشیر، مطبعة النهضة، مصر- قاهرة، بی تا.

3- اسدالغابة فی معرفة الصحابة،عزالدین، ابی الحسن علی بن الحسن علی بن ابی الکرم الشیبانی المعروف بابن الاثیر، دارالکتب العلمیة، بیروت، بی تا.

4- الاصابة فی تمییز الصحابة احمدبن علی بن حجر العسقلانی، ، دارالنفضة، قاهرة، و طبعة دارالکتاب العربی، بیروت، بی تا.

5- الکامل فی التاریخ،ابی الحسین علی بن ابی الکرم محمد بن محمد الشیبانی المعروف بابن الاثیر الجوزی، طبعة السادسة، دارالکتاب العربی، بیروت 1986م.

6- الکامل فی الغة و الادب،المبرد، تعلیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالفکر العربی، قاهرة، بی تا.

همچنین ر.ک: السبرةالحلبیة ، علی بن برهان الدین الحلبی، مطبعة البابی الحلبی، مصر، الطبعة الاولی، 1986م.

7- الطبقات الکبری،ابن سعد، دار بیروت لطباعة و النشر، بیروت، 1986م.

8- الاعلام،خیرالدین زرکلی، الطبعة الخامسة، دارالعلم للملایین، بیروت، 1980م.

9- اعلام النساء فی عالمی العرب و الاسلام،عمررضا کحالة، الطبعةالخامسة، مؤسسة الرسالة بیروت، 1404ق.

10- دارالارقم بین ابی الارقم، ابی عبدالله محمدبن اسماعیل البخاری الجعفی، بیروت، بی تا.

11- سنن ابی داوود، محمد ناصرالدین الالبانی، الطبعة الاولی، مکتبةالمعارف، ریاض، 1998.

12- صحیح مسلم، ابی الحسین مسلم ابن الحجاج القشیری النیشابوری، بین الافکار الدولیة، ریاض، 1998م.

13- سیرةالنبویة لابن هشام، ابن اسحاق، تحقیق مصطفی الصفا، الطبعةالثانیة، بی جا، 1955م.

14- نساء اهل البیت فی ضوء القرآن و السنة، احمد خلیل جمعه، انتشارات الیمامة، بیروت، بی چا، 1982م.

15- سیر اعلام النبلاء، شمس الدین محمدبن احمد بن عثمان الذهبی، بیروت، بی چا، 1982م.

16- سبل الهدی و الرشاد فی سیرةخیرالعباد، محمد یوسف الشامی، تحقیق مصطفی عبدالواحد، بی تا، بی جا.

17- البدایة والنهایة،حافظ بن کثیر،

18- بحارالانوار، علامه مجلسی، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، 1403ق.

19- سیره رسول الله، ویراسته ،رفیع الدین اسحاق همدانی، مدرسی صادق، چاپ دوم، بی جا، 1375ش.

20- تاریخ طبری، محمدبن جریر طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، دارالکتاب، قم، بی تا.

21- صفحات من تاریخ المکة المکرمة عن نهایة القرن الثالث عشر، نقله الی العربیة و علق علیه محمدبن محمود السریانی، مطبوعات نادی مکة الثافی الدبی.

22- افادة الانام بذکر بلدالله الحرام عبدالله الغازی المکی الحنفی، ،

23- http: //en.wikipedia.org/wiki/destruction_of_sites_associated_with_early_Islam.

24- خدیجه اسطوره ایثار و مقاومت، محمد مهدی اشتهاردی، نشر نبوی، تهران، 1377ش.

25- سیرةالنبی،عبدالملک بن هشام، ترجمه رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی(قاضی ابرقو) تصحیح اصغر مهدوی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1360ش.

26- دلائل النبوة، الأصبهانی، أبو القاسم اسماعیل بن محمد بن الفضل التیمی (متوفاى535هـ). تحقیق: محمد محمد الحداد، ناشر: دار طیبة - الریاض، الطبعة: الأولى، 1409هـ).

27- الاستغاثة، الکوفی، أبو القاسم علی بن أحمد بن موسى ابن الإمام الجواد محمد بن علی (متوفای352هـ)، ج1، ص70، طبق برنامه مکتبة اهل البیت علیهم السلام

28- حیوه القلوب، علامه مجلسی، تحقیق سید علی امامیان، انتشارات سرور، 1376 ه. ش.

29- جمهره الانساب

30- تنقیح المقال، المامقانی، تحقیق الشیخ محی الدین المامقانی، الطبعه الاولی، ناشر: مؤسسه آل البیت علیهم السالم.

31- نهایه الادب، النویر، الناشر: الهیئه المصریه.

32- مناقب آل ابیطالب، ابن شهر آشوب، نجف اشرف، ناشر: المکتبه الحیدریه، النجف الاشرف.

33- الوفاء باحوال المصطفی، سبط ابن الجوزی،دارالکتب الحدیثه، بیروت- لبنان.

34- فروع کافی

35- السیره الحلبیه، الحلبی،ناشر: دار المعرفه بیروت- لبنان.

36- من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ناشر: مؤسسه نشر اسلامی، قم.

37- خدیجه ام المؤمنین.

38- کشف الغمه،ابن ابی الفتح اربلی، الطبعه الثانیه، ناشر: دار الاضواء بیروت- لبنان.

39- سفینه البحار

40- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، دار الکتب العربی، بیروت-لبنان.

41- مستدرک حاکم

42- تاریخ یعقوبی، الیعقوبی، ناشر: مؤسسه الاعلمی، بیروت-لبنان.

43- تاریخ پیامبر اسلام

44- اعیان الشیعه، سیدمحسن امین، ناشر: دار التعارف، بیروت- لبنان.

45- شجره طوبی

46- الفصول المهمه فی معرفه احوال الائمه(ع)، ابن صباغ المالکی، ناشر: دار الاضواء بیروت- لبنان.

47- خدیجه سلام الله علیها، علی محمد دخیل.

48- نهج البلاغه محمد بن عبده

49- مستدرک سفینه البحار

50- اسباب النزول، الواحدی، ناشر: دارالکتب الجدیده الطبعه الاولی.

51- تفسیر نمونه

52- مناسک حج، شیخ انصاری (ره)

53- ذخائر العقبی، احمد بین عبدالله طبری، ناشر: مکتبه القدسی، قاهره وداره المعرفه- بیروت- لبنان.

54- عوالم العلوم

55- سفینه البحار، شیخ علی نمازی شاهرودی،تحقیق شیخ حسن نمازی،ناشر: النشر الاسلامی، قم.

56- جامع البیان

57- ریاحین الشریعه

58- کحل البصر فی سیره سید البشر، شیخ عباس قمی، ناشر: موسسه الوفاء ، بیروت_ لبنان.

59- نهج البلاغه، سید رضی، خطبه 192، ترجمه عبد المحمد آیتی. دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.