پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک
پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک

نجواییه‌ای به مناسبت بعثت رسول مهر،نورورحمت

محمد «رَحْمَةً لِلعالَمِینْ» است هرگز بین دو امر مخیر نشد، مگر این که دشوارتر را برمی‌گزید. اگر ظلمی به او می‌شد، در مقام انتقام برنمی‌آمد، مگر آن که حرمت‌های الهی هتک شود که در آن صورت خشم می‌فرمود و غضبش برای خدا بود. تا زنده بود در حال تکیه دادن غذا میل نفرمود. هیچ گاه چیزی از او خواسته نشد که در پاسخ، نه بگوید و هرگز حاجت نیازمندی را رد نمی‌کرد.

هرگز بین دو امر مخیر نشد، مگر این که دشوارتر را برمی‌گزید. اگر ظلمی به او می‌شد، در مقام انتقام برنمی‌آمد، مگر آن که حرمت‌های الهی هتک شود که در آن صورت خشم می‌فرمود و غضبش برای خدا بود. تا زنده بود در حال تکیه دادن غذا میل نفرمود. هیچ گاه چیزی از او خواسته نشد که در پاسخ، نه بگوید و هرگز حاجت نیازمندی را رد نمی‌کرد و چنانچه مقدور بود، حاجت او را برمی‌آورد و اگر ممکن نبود، با زبان نرم و شیرین او را راضی می‌ساخت.
بلغ العلی بکماله کشف الدجی بجماله حسنت جمیع خصاله صلو علیه و آله
گاهی حسرت می‌خورم به سعدی که چه ساده و برق آسا، پرده از عشق و محبت خویش به جمال دلدارش برکشیده و چنین مجمل و گویا خود را ابراز کرد. من شاید هر چه سعی کنم نتوانم چنین محبتم را ساده بیان کنم.
راستی این جان، معطر به چه رایحه ای بود که عطرش در زمان و مکان ساری شده و از آدمِ پدر گرفته تا اصحابِ کساء و تا امروز به هر جان پاکی که می‌رسد، او را مجذوب خویش می‌کند؟ گویا عالمیان بسان زنبورهای عسل پرور، سر بر جام این گل نهاده و می‌نوشند و هرچه می‌نوشند، تشنگی‌شان دوچندان می‌شود.
این چه شمیمی است که فرزندان و شوی فاطمه ـ سلام الله علیهم ـ‌ به محض ورود به خانه ولایت، آن را استشمام کرده و همگی در زیر خیمه کسای یمانی جمع می‌شوند و چه زیباست که امین وحی خدا هم برای الحاق به این خیمه، انگشت حسرت به دهان می‌گیرد و زیباتر آن که ذکر این خیمه در هر لحظه‌ای از تاریخ و در هر محفلی از محافل اهل زمین که جمعی از دوستان ایشان گرد آمده‌اند، چنان محاط رحمت خدایشان می‌کند که گویا ایشان هم در زیر آن خیمه، شامه جانشان را به عطر بهشتی وجود رسول خدا محمد بن عبدالله می‌نوازند.
خدایا نمی‌دانم چگونه کلمات را کنار هم بچینم که طاقت وصف آن جان قدسی را داشته باشند، یا چگونه در خویش به وسواس جستجو کنم تا پلی از جملات بسازم برای نشان دادن گوشه‌ای از آن بهشت جانها؛ اما این را می‌دانم که کسی جز تو یا آن که ماذون از توست، نتواند او را چنان که باید وصف کردن.
نظر به تاریخ که می‌افکنم در یک برهه‌ای نام عبد الله پسر عبدالمطلب و آمنه به چشمم می‌خورد و در عجب می‌مانم که چه می‌کنیم ما در این دنیای پوچ خودمان و چه کردند آنان که به نجاست جاهلی تن در ندادند و امانت خلقت را چه نیک به اهل زمین هدیه دادند. سلام خدا بر عبدالله که حتی فرصت دیدن فرزندش نصیبش نشد و سلام بر آمنه امین که کشتزار تجلی تمام نور خدا شد و سلام بر تمامی پدران و مادران ایشان که مشکات نور خدا را در بستر جان خویش و در ظلمات جاهلیت از صلبی به رحمی و از رحمی به صلبی دست به دست به عصر محمدی رساندند و در حین فترت رسل که زمین تشنه و تاریک بود، سراج منیر وجود محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ درخشیدن گرفت و نور هدایتش اهل زمین و آسمان را روشن کرد.
خدایا! چه بود در سرّ آن جان لطیف که از یک سوی دل به دلداری چون تو داده بود و از سوی دیگر، چنان محبت خویش را میان خلقت تقسیم می‌کرد که حتی نیکی‌اش به دشمنانش نیز می‌رسید. این جان چه استقامتی داشت که هم سنگ‌های کودکانِ برانگیخته طائف را به جان می‌خرید و هم جویای احوال مردان جاهلی بود که ناسزایش می‌گفتند.
خدایا من ندیدم که او چگونه زیست و از چه آب و خاکی بالید و با چه لباسی در میان مردم حاضر می‌شد؛ اما شنیده‌ام که با بردگان بر سر یک سفره غذا می‌خورد و دارای طبع بزرگ و خو شرو و خوش معاشرت بود. بدون آن که بخندد، همیشه تبسمی بر لب داشت و بدون آن که چهره‌اش در هم باشد، اندوهگین به نظر می‌رسید و بدون آن که از خود ذلت نشان بدهد همواره متواضع بود و بدون آن که اسراف کند سخاوتمند بود. قلبی رقیق و دلی نازک داشت و نسبت به همه مسلمانان رئوف و مهربان بود. من ندیدمش اما از اعماق قلبم از آن جا که همه چیز ریشه می‌گیرد، او را دوست می‌دارم.
خدایا! در این وانفسای زندگی که همه خلایق سرگرم معاش و ترقی‌اند، نمی‌دانم چطور خویش را از تند باد حادثه برهانم و به دامن امن آن کشتی نجات برسانم. هرچند پایم لغزان و سر به هوا هستم؛ اما دلگرم به محبت محمد و آلش هستم. خدایا این محبت را دستاویزی قرار می‌دهم بر اینکه مرا در زمره ایشان بداری و مهتدی به نور آن شمس مضی و سراج منیر کنی.



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.