امروزه اهمیت سفر به اماکن مقدس مکه و مدینه در سرزمین حجاز، و نیز عراق وسوریه بر کسی پوشیده نیست، و از آنجا که مردم این کشورها عرب زبان هستند آموختن مکالمات اولیه برای فارسی زبانان امری اجتناب ناپذیر است، زیرا اغلب دیده میشود هموطنان ما به علت ناآشنایی با این زبان، در رفع نیازهای خود با دشواریهایی مواجه میشونٍد. ازسوی دیگر کتابهای تألیف شده در این زمینه اغلب توسط غیرمتخصصان، و بدون توجه به ترجمة دقیق، نگارش صحیحِ اِعراب، و استعمال رایج گفتگوها به رشتة تحریر درآمده است. از این رو مقرر شد تا کتابی جامع و مصور، مشتمل بر گفتگوهای ضروری شامل گفتگو در اماکن زیارتی، مناسک حج، گمرک، فرودگاه، هتل، مطب پزشکان، بیمارستانها، فروشگاهها، پست و تلفن، سالن غذاخوری، پلیس، بانک، مـوزه، پوشاک و دهها موضوع ضروری دیگر به رشتة تحریر درآید تا حجاج بیت الله الحرام و زائران عتبات عالیات و نیز مسافران کشورهای عربی بتوانند نیازهای ضروری خود را با استفاده از آن برطرف سازند. امید است این اثر بتواند نیاز علاقهمندان زبان عربی مخصوصاً طلاب حوزههای علمیه و نیز دانشجویان رشتههای عربی و الهیات را بر طرف سازد.
مولف : دکتر یحیی معروف
احوال پرسی
در گفتگوهای روزمره عربی برخی از جملات و عبارات کاربرد بیشتری دارند، به همین سبب به حافظه سپردن آنها ضرورت دارد:
سلام السَّلامُ علیکمُ.
خوش آمدید: أَهْلا و سَهْلاً و مَرْحَباً.
خداوند شما را حفظ کند: حَیَّاکَ اللَّهُ!
حال شما چطور است؟ کیفَ حالُکَ؟ کیْفَک؟، إِزَّیَّک؟[1] (ص)، إِشْلُونَک؟(ع).
الحمد لله خوبم: بِخَیْرٍ و الحمدُ لِلَّهِ....خوبم: کُوَیّس (ص، ل، س).
خوب نیستم: ماکُوَیّس.
چه خبر؟ ما الخبرُ؟ ما أَخْبارُکَ؟ شو أَخْبارک؟(عا، ل).
از اینکه دیر شد از شما معذرت میخواهم.
أَعْتذِرُ منکَ لِلتَّأْخِیرِ. (أَرْجُو المَعْذِرَةَ).
ببخشید: عَفْواً (و یا) العَفْو.
من خیلی متأسفم: إِنِّی آسِفٌ جداً.
موجب عذاب شما شدم. لَقَدْ سبَّبْتُ لکَ عَذاباً. أَزْعَجْتُکَ.
نه ،نه، هرگز. لا ، لا، أبداً.
شما انسان بسیار لطیفی هستید.
أنتَ إنسانٌ لَطِیفٌ جِدّاً. (أنتِ إنسانةٌ لَطِیفةٌ جِدّاً).
از تعریف شما سپاسگزارم. شُکراً لِإِطْرائِکَ.
خداوند به شما سلامتی بدهد. اللَّهُ یُعْطِیکَ العافِیةَ![2]
خداوند به شما جزای خیر دهد. جَزاکُمُ اللَّهُ خیراً.
بفرمایید بنشینید: تَفَضَّلْ بِالجُلُوسِ.
خواهش میکنم: أَرْجُوکَ.
با اجازه شما: عَنْ إِذْنِکَ.
بفرمایید: تَفَضَّلْ.
شما در ایران در چه شهری زندگی میکنید؟
أنتَ تَعِیشُ فِی أَیَّةِ مَدِینَةٍ فی إیران؟
من در شهر «...» از توابع استان «...» زندگی میکنم.
أنا أعِیشُ فِی مَدِینَةِ «...» التَّابِعَةِ لِمُحَافَظَةِ «...».
شما به روانی عربی حرف میزنید. أَنْتَ تَتَحَدَّثُ (تَتَکَلَّمُ) العَرَبِیَّةَ بِطَلاقَةٍ.
من زبان عربی را بخوبی نمیدانم در حالی که شما به چند زبان سخن میگویید.
أنا لا أُتْقِنُ العربیةَ بینما أنتَ تَتَحَدَّثُ بأکثر مِنْ لُغَةٍ.
من زبان عربی را در مدت حضورم در سوریه آموختم.
أنا تَعَلَّمْتُ العَرَبِیَّةَ أَثْناءَ وجودی فی السُّوریّا.
از شما خواهش میکنم با من به جای عامیانه با زبان فصیح صحبت کنید.
أَرْجُوکَ أنْ تَتَکَلَّمَ مَعِی بِاللُّغَةِ الفُصْحَی بَدَلاً مِنَ العامیَّةِ.
زیرا من در زبان عامیانه ضعیف هستم. لأَنَّنِی ضَعِیفٌ فی العامِیَّةِ.
نه، بر عکس شما زبان عربیِ صحیح را میدانید.
لا، بالعَکْسِ، أنتَ تَعْرِفُ اللُّغَةَ العربیةَ الصَّحِیحَةَ.
شما معلم زبان عربی هستید و من نمیتوانم با شما برابری کنم.
أنتَ مُعَلِّمُ اللُّغَةِ العَرَبِیَّةِ و أنا لاأَقْدِرُ أَنْ أُضاهِیکَ (أُساوِیکَ).
من از سخن شما شادمان میشوم. أنا أَرْتاحُ لِحَدِیثکَ.
متشکرم: شکراً.
بسیار خوب: طَیِّب، حَسَناً.
خداوند شما را از هر بلایی سلامت نگهدارد! اللَّه یَسْلِمُکَ مِنْ کُلِّ بَلِیَّةٍ!
شما جوانی، خوش رو، تحصیلکرده، و از خانواده محترمی هستید.
إَنَّکَ شابٌ وسیمٌ و مُثَقَّفٌ (مُتَعَلِّمٌ) و مِنْ عائلةٍ (أُسْرَةٍ) مُحْتَرَمة.
از عواطف شما نسبت به خودم سپاسگزارم.
أَشْکُرُکَ لِعواطِفِکَ تِجاهی (نَحْوی).
سَرورم نمیدانم چگونه از شما سپاسگزاری کنم.
لا أَدْرِی کیفَ أَشْکُرُکَ یَا سیِّدی.
(وظیفه است) نیاز به تشکر ندارد. لا شکرَ للواجبِ (عَلَی الواجِبِ).
به امید دیدار، خدا نگهدار. إِلی اللِّقاء والسَّلامُ عَلَیْکُم.[3]
و علیکم السلام، شما را به خدا میسپارم. و علیکُم السَّلام أستودعُکَ اللَّه.
گفتگوی دوم
السَّلامُ علیکم: و علیکمُ السَّلامُ و رحمة الله و برکاته.
کی (چه وقت) اسمت را در کاروان حجاج ثبت کردی؟
مَتی سَجَّلتَ اِسْمَکَ فی قافِلَةِ الحُجَّاجِ؟
تقریباً یک ماه پیش. قَبْلَ شَهْرٍ تَقْرِیباً.
گذرنامهات را به رئیس کاروان دادی؟
هَلْ سَلمْتَ جَوازَ سفرِکَ اِلی رئیسِ القافِلَةِ (حَملدار) (ح)؟
بله، آن را به رئیس کاروان دادم. نَعَمْ،(أیوه) سَلَّمْتُهُ اِلَی رئیسِ القافِلَةِ.
گواهی بهداشتی دارید؟ هَلْ لدَیْکَ (عِنْدَکَ) الشَّهادةُ الصِّحیَّةُ؟
بله، گواهی بهداشتی دارم. نَعَمْ، (أیوه) لَدَیَّ (عِندی) الشَّهادَةُ الصِّحیَّةُ.
آیا میتوانم با شما به زبان عربی فصیح سخن بگویم؟
هَلْ یُمْکِنُنی أَنْ أتَکَلَّمَ مَعَکَ بِالعَرَبِیَّةِ الفُصْحَی؟
اسم شما چیست و از کجا میآیید؟ ما اسْمُکَ؟ و مِنْ أَیْنَ تَأْتِی؟
اسم من محمد و اهل جمهوری عربی مصر هستم.
اسمی محمدٌ مِن جمهوریّةِ مصرَ العربیّةِ.
من از یک خانواده پایبند (مذهبی) هستم. أنا مِنْ أُسْرَةٍ مُحافِظَةٍ.
سفر چطور بود؟ کیفَ کانَتِ الرِّحْلَةُ؟
خیلی سودمند بود: کانَتْ مُمتعةً جِدّاً.
رسیدن به خیر. (خدا را سپاس که سالم هستید). الحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی السَلامَة.
آب و هوای این شهر چگونه است؟ کیفَ مُنَاخُ هذِهِ المدینةِ؟
بسیار خوب و دل انگیز است: لطیفٌ و رائعٌ جداً.
چه مدت اینجا خواهید ماند؟ کَمْ مُدَّة سَتَبْقَی هُنا؟
فقط یک هفته: مُدَّة أسبوعٍ فَقَط.
فردا چه میکنی؟ ما الذی سَتَفْعَلُهُ غَداً؟
به گشت و گذاری در شهر میپردازم. سَأَقُومُ بِجَوْلَةٍ فی المَدِینَةِ.
الان کجا میروید؟ أینَ تَرُوحُ[4] (تذهب) الآنَ؟
من به حرم میروم. أَنا رائحٌَ[5] (ذاهِبٌ) إِلَی الحَرَمِ.
آیا شما راهنمای جهانگردان نیستید؟ ألستَ دلیلاً للسائحینَ؟
در این صورت میتوانی مرا همراهی کنی؟ إذن هل تستطیعُ أَنْ تُرافِقَنِی؟
من در خدمت شما هستم. أنا بخدمتکَ (فی خدمتکَ).
کشور ما را دوست دارید؟ هَلْ تُحِبُّ بِلادَنا؟
میخواهم نظر شما را به صراحت بشنوم. أریدُ أَنْ أَسْمَعَ رَأْیَک بِصَراحَة.
بله کشور شما را بسیار دوست دارم. نعم، أُحِبُّها کثیراً.
چرا؟ لماذا؟
زیرا بسیار زیباست: لأنَّها جَمِیلَةٌ جِدّاً.
امیدوارم از همه مناطق دیدنی کشورمان بازدید کنی.
آملُ أَنْ تَزُورَ جَمِیعَ الأَماکِنِ السِّیاحِیَّةِ فی بلادِنا.
شما به سفر تفریحی آمدهاید؟ بله. أَتَیْتَ لِلسَّفْرَةِ التَّرْویحیَّة (التَّرْفیهیَّة)؟ نَعَمْ.[6]
علاوه بر آن به گردش علمی نیز آمدهام.
فضلاً عَنْ ذلِکَ أَتَیْتُ لِلسَّفْرَةِ العِلمِیَّةِ أَیْضاً.
در واقع من در اینجا در یک سفر کاری نیز هستم.
فی الحقیقةِ أنا هُنا فی رِحْلَةِ عَمَلٍ أیضاً.
چه مدتی است که در اینجا هستید؟ مُنْذُ مَتَی و أنتَ هُنا؟
من از چند روز پیش اینجا هستم. أنا هُنا مُنْذُ بِضْعَةِ أَیَّامٍ.
به من اجازه میدهید بپرسم آیا شما تنها هستید؟
هَلْ تَسْمَحُ لی أَنْ أَسْأَلَ هَلْ أَنْتَ لِوَحْدِکَ؟
بله، من تنها هستم: نَعَمْ، أنا لِوَحْدِی.
خانوادهات کجاست؟ أینَ عائِلَتُکَ؟
من مجرد و تنها هستم. انا عازِبٌ (أَعْزَب) وحید.
آیا ازدواج کردهاید؟ خیر... پیش از این، موردی برایم پیش نیامده است.
هل تزوجت؟ لا... لمیسبق لی الزاوج.
من ازدواج کردهام و یک دختر دارم. که در کلاس چهارم ابتدایی درس میخواند و سنش ده سال است.
أنا متزوجٌ و لی اِبنةٌ واحدةٌ تَدْرُسُ فی الصَّفِّ الرابعِ الابتدائی وعُمرُها عَشْرُ سنواتٍ.
این اولین دیدار شماست؟ هَلْ هذِهِ زیارتُکَ الأُولَی؟
آیا اولین بار است که به خارج از کشور مسافرت میکنید؟
أَ هی أوَّلُ مَرَّةٍ تُسافِرُ فیها خارجَ البلادِ؟
بله، این اولین دیدار من است. نَعَمْ، هذِهِ هی زیارتی الأُولَی.
بله ، از تنهایی و گوشهگیری میترسیدم.
نَعَم و کُنْتُ خائفاً مِنَ الوحدةِ و العُزْلَةِ.
رؤیای من این بود که این شهر را ببینم، و اکنون تحقق پیدا کرد!
کانَ حلمی أن أزورَ هذه المدینة، وقد تَحَقَّقَ الآنَ!
به من اجازه بدهید بپرسم که آیا باز هم میآیید؟
اِسْمَحْ لی أَنْ أَسْأَلَ هَلْ تَأْتِی مَرَّةً أُخْرَی؟
البته و بدون شک. طَبْعاً و لاشَکَّ.
من به شما قول میدهم. أُعْطِیکَ قولاً (کلاماً)، أَعِدُکَ.
دیر یا زود به دیدن شما خواهم آمد. سأَزُورکَ آجِلاً أو عاجِلاً.
البته: طَبْعاً، بِالطَّبْعِ، البَتَّةَ.
مرا ببخشید: سامِحْنِی.
تو مطمئنی؟ هَلْ أنتَ واثِقٌ (مُتَأَکِّدٌ)؟
بله، کاملاً مطمئنم: نَعَمْ، کُلَّ الثِّقَةِ (بِالتَّأکِید).
عجب سخن درستی! یالَهُ مِنْ قَوْلٍ سَلِیمٍ!.
بَهبَه : یا سَلام.
چای مینوشی یا قهوه؟. تَشْرَبُ الشَّایَ أو القهوة؟
قهوه مینوشم: أشْرَبُ القهوة.
نوش جان، گوارا باد: هَنِیئاً لَکَ!
بفرمائید: تَفَضَّلْ دستت درد نکند: سَلِمَتْ یَداکَ.
وقت خوبی را برایت آرزو میکنم. أَتَمَنَّی لَکَ وَقْتاً طَیِّباً.
از آشنایی شما خوشوقتم.
أَتشَرَّفُ بِمَعْرِفَتِکُمْ؛ أنا سَعِیدٌ بِمَعْرِفتِکُمْ؛ فرصةٌ سعیدةٌ.
از دیدن شما خرسندم: أنا سَعِیدٌ بِلِقائِکُمْ.
خوشوقت شدیم: تَشَرَّفْنا.
پس مزاحم شما نمیشوم. إذَنْ لاأُزاحِمُکَ (لا أُزْعِجُکَ)؛ (لا أُثَقِّلُ علیک)(س).
سلام مرا به خانوادهات برسان. بَلِّغْ سَلامی إِلَی أُسْرَتِکَ (أَهْلِکَ)؛ سَلِّمْ لِی عَلَی...
امروز چه کار کردی؟ ماذا فعلتَ الیومَ؟
در محلههای مدینة منوره که ساختمانها و خیابانهای قدیمی دارد به گشت و گذار پرداختم. خیابانها و بازارها آکنده از جمعیت بود.
تَجَوَّلْتُ فی أحیاء المدینة المنورة التی هی مدینةٌ قدیمةُ المبانی والشوارع. و کانت الشوارعُ والأسواقُ مزدحمةً بالنَّاسِ.
سپس با ایران تماس تلفنی برقرار کردم تا خانواده ام را از رسیدنم مطمئن کنم.
ثم قُمْتُ بالإتِّصال بإیران لکی أُطَمْئِنَ أسرتی عَلَی وصولی.
عبارتهای کوتاه در احوالپرسی
صبح بخیر: صَبَاحُ الخَیرِ.
در جواب گفته میشود: صَبَاحُ النُّورِ.[7]
توجه: شب، هنگام خواب گفته میشود: «تُصْبِح عَلَی خیرٍ».[8]
عصر بخیر: مساءُ الخیرِ...
در جواب گفته میشود: مساءُ النُّورِ.
روز بخیر: نَهارَک سعید.
در جواب گفته میشود: نهارَک سعید مُبارَک.
وقتتان خوش: طابَتْ أوقاتُکُمْ.
متشکرم: شُکْراً، أَشْکُرُکُمْ.
شب خوش: طابَتْ لیلتُکَ، لیْلةً سَعِیدَة! تُصْبِحُ عَلَی خَیْرٍ.
خوابت خوش (خوابی همراه با تندرستی): صَحَّ النَّوْمُ.
خیلی از شما سپاسگزارم: أَشْکُرُکَ جِدّاً.
بسیار متشکرم: شُکْراً جَزِیلاً.
انشاء الله قبول باشد! مقبول، ان شاء الله!
با اجازه شما: عَنْ إِذنِکُم
به سلامت: مَعَ السَّلامَةِ، أَلْف سَلامَة[9]، أَلْف خَیر.[10]
تو را به خدا میسپارم. أَسْتَوْدِعُکَ اللَّه.
به امید دیدار: إِلی اللِّقاءِ....
در امان خدا: فی أَمانِ اللَّهِ.
از آشنایی با شما خرسندم. أنا سعیدٌ بمعرفتک.
تعارف نکن: لاتُجامِلْ.
خوش آمدید: أهلا و سَهْلا و مرحباً.
متأسفم! شما را بیدار کردم. مهم نیست.
إنی آسفٌ (آسفةٌ) لَقَدْ أیقظتُک. لا یَهُمّ.
سخت نگیر: هَوِّنْ عَلیْکَ!
به چشم، اطاعت: سَمْعاً و طاعَةً.
خواهرم ببخشید لطفاً ساعت چند است؟
عفوا یا أختی، کم الساعة مِنْ فَضْلِکِ؟
چرا سؤال میکنی در حالی که ساعت روی دست شما است؟
لِمَ تسأل وساعتک عَلَی یدکَ؟
ساعت من دقیق نیست. ساعتی غیر مضبوطة.
اندکی اینجا منتظر من باش. اِنْتَظِرْنِی هنا قلیلاً.
هوای بیرون سرد است دارم یخ میزنم. الجو باردٌ فی الخارج. أکادُ أَتَجَمَّدُ.
بهتر است که این موضوع را به وقت دیگری موکول کنیم.
مِنَ الأفضلِ أَنْ نُرْجِیءَ هذا الموضوعَ إلی وقتٍ آخَرَ.
قرار ما ساعت 9 شب. موعدنا الساعة التاسعة مساءً.
خداوند نگهدار تو باشد. الله یَحْمِیک (یَحْفَظک)، (الله یُخَلِّیک)(عا).
استاد خوش آمدید. مرحباً یا أستاذ.
فرصت خوبی بود که شما را ببینم. کانتْ فُرْصَةً طَیِّبَةً أَنْ أراکَ.
خرسندم که ...... را بشناسم. یسْعدُنِی أَنْ أَتَعَرَّفَ عَلَی ....
از این مناسبت خوب شادمان هستم. یَسُرُّنِی بهذه المناسبة السعیدة.
فراموش نکنید که همیشه با من تماس بگیرید. لاتَنْسَ أنْ تَتَّصِلَ بِی دائماً.
آیا میتوانی به من کمک کنی؟ أَیُمْکِنُکَ مُساعدتی؟
خانم! چگونه میتوانم به شما کمک کنم؟ کیف أساعدکِ یا سیدة؟
باید با تو صریح باشم. لا بُدَّ لی أن أَکُونَ صریحاً (صریحة) معک.
وقت شما را زیاد نمیگیرم. لن آخُذَ مِنْ وقتک الکثیر.
از شما سپاسگزار خواهم شد اگر به من کمک کنید.
سَأَکُونُ شاکراً لو ساعدتَنِی.
وقت آن نرسیده است. لم یَحِنِ الأوانُ لذلک.
من به خودم اطمینان دارم. أنا واثقٌ مِنْ نَفْسِی.
حق با شماست. الحقٌ مَعَکَ.
مشکل حل شده است. المشکلةُ محلولةٌ.
وقتکشی نکن. لاتَقْتُلِ الوقتَ.
عیدتان مبارک (سال نو مبارک).
کُلُّ عامٍ و أَنْتَ بِخیرٍ! (کُلُّ عامٍ و أنتَ بِأَلْفِ خَیْرٍ)[11].
مبارک باشد: مَبْرُوک، تَهانِینا، أَلْف مَبْرُوک.
در جواب گفته میشود: خداوند به شما برکت دهد! اللَّه یُبارِک فیکَ!
تکمیل فرمها
پس از ورود زائران به کشورهای عربی مانند عربستان، سوریه، لبنان، و... فرمهایی در فرودگاه یا گمرک به آنان داده میشود تا نسبت به تکمیل آنها اقدام نمایند. از آنجا که تکمیل این فرمها بسیار با اهمیت است، لذا توصیه میشود موارد زیر به دقت مطالعه گردد:
الاسم الکامل: (نام کامل) در عربی برخلاف فارسی، نام خانوادگی وجود ندارد[12] و به جای آن پس از نام شخص، نام پدر و جد ذکر میشود به عنوان مثال اگر نام زائر «محسن»، نام پدرش «صالح»، و جدش «علی» باشد، نام کامل او «محسن صالح علی» خواهد بود. این شیوه در مورد زائران ایرانی اعمال نمیشود بدین معنا که پس از ذکر نام زائر، نام پدر و سپس نام خانوادگی را ذکر میکنند. به عنوان مثال «محسن یوسفی» را «محسن صالح یوسفی» مینویسند. گاهی نیز در برخی از پرسشنامهها «اللَّقَب»[13] و یا «الشُّهْرَة، اِسْمُ العائِلةِ» قید شده که در چنین حالتی میتوان در مقابل آن، نام خانوادگی را ذکر کرد.
اسمُ الأَبِ: نام پدر.
اسمُ الأُمِّ: نام مادر.
عَددُ الأَوْلادِ: تعداد فرزندان.
اسمُ الزَّوْجَةِ: نام همسر (زن)
اسمُ الزَّوْجِ: نام شوهر.
الوزن: کیلوغرام (کلغ)،کیلوجرام. وزن: ... کیلوگرم.
الطول: .. سنتیمتر طول: ... سانتی متر.
لَوْنُ الشَّعْرِ: بُنِّیٌّ غامِقٌ، أَشْقَر، أَسْوَد. رنگ مو: قهوهای تیره، بور، مشکی.
لَوْنُ العیونِ: عسلیّ، أزرق، أسود، أخضر:
رنگ چشمها: عسلی، آبی، سیاه، سبز.
لَوْنُ البَشَرَةِ: أبیض، أسود، حِنْطِیٌّ فاتِح، أَسْمَر.
رنگ پوست: سفید، سیاه، گندمگونِ روشن، سبزه.
الحالة العائلیة (الوضع العائلی): أعزب، عزباء(مؤ)، مُتَزَوِّج، متزوجَة (مؤ).
وضعیت خانوادگی: مجرد، متاهل.
القامة: قصیر، متوسط، طویل. قد: کوتاه، متوسط، بلند.
سببُ الزِّیارةِ: علت سفر (بازدید).
العَمَل أو السِّیاحَة: کار یا گردش.
مکان و تأریخُ الولادَة: مکان و تاریخ ولادت.
تأریخُ المیلادِ: تاریخ تولد.
الجِنْس:[14] جنسیت.
الجِنْسِیَّة: تابعیت.
العنوان: آدرس.
شَهادَةُ التَّطْعِیمِ: گواهی واکسیناسیون.
رُخْصَةُ الإِقامَةِ: مجوز اقامت.
بلدُ الاقامَةِ: کشور محل اقامت.
فَصِیلَةُ (زُمْرَةُ) الدَّمِ: گروه خون.[15]
طَلَبُ تَصْرِیحِ الحجِّ لِـ : درخواست مجوزِ حج برای ...
عَدَدُ المُرافِقینَ: تعداد همراهان...
صِلَةُ القَرابَةِ: ارتباط خویشاوندی.
رَقَمُ الإِقامَةِ: شماره اقامت....
رَقَمُ الجَوازِ: شماره گذرنامه.
اسمُ الحملةِ: نام کاروان.
رقمُ الحملةِ: شماره کاروان.
اسمُ المَسْؤولِ عَنِ الحملةِ أو الحملدار: نام مسؤول کاروان.
الخَتْمُ الرَّسْمِیّ: مهر رسمی
رَقَمُ الهاتِفِ (التّلیفون): شماره تلفن.
تَوْقِیعُ المُوظَّفِ و الخاتَم: امضای کارمند و مُهر.
اِسْمُ مَسؤولِ تَصارِیحِ الحَجِّ: نام مسؤول مجوزهای حج....
الرُّتْبَة: درجه.
اسمُ المُدَقِّقِ: نام کنترل کننده....
التَّوْقِیع: امضاء.
رَقَمُ الحاسِبِ الآلِیّ: شماره ثبت کامپیوتری.
بِطاقَةُ الدُّخُولِ و المُغادَرَة لِلْحُجَّاجِ: کارت ورود و خروجِ حجاج.
إِدارَةُ الهِجْرَةِ و الجَوازات. اداره مهاجرت و گذرنامهها.
بوابات المغادرة والقدوم: درهای خروجی و ورودی.
أمانة الجمارک: نمایندگی گمرکات.
صالة الشَّحْن: سالن بارگیری.
التَّخْلِیصُ الجُمْرُکِیّ للبضائع: ترخیص گمرکی کالا.
أمور الشَّحن الوارد والصادر: امور محمولههای وارده و صادره.
استخدام هاتفِ الجَوَّالِ (النَّقَّال) فی الطائرة ممنوع.
استفاده از تلفن همراه در هواپیما ممنوع.
سفارتخانه
آیا سفارتخانه، ویزای شما را صادر کرد؟ هَلْ أَصْدَرَتِ السّفارَةُ تَأْشِیرَتَکَ؟
دبیر اول سفارت، گذرنامه مرا امضا کرده است.
لَقَدْ وَقَّعَ السِّکرتیرُ الأَوّلُ لِلسّفارةِ (الکاتِبُ الأَوّل لِلسّفارةِ) جوازَ سفَرِی.
از کجا میدانی امضاء شده است. مِنْ أینَ تَدْرِی أنَّهُ قَدْ وُقِّعَتْ.
با من تماس گرفتند و گفتند که ویزا امضاء شده است.
اِتَّصَلُوا بی و قالُوا لی بِأَنَّ التَّأْشِیرَةَ قَدْ وُقِّعَتْ.
تاریخ ویزا از چه زمانی شروع میشود؟ مَتی یَبْدَأُ تأریخُ الفِیزا أو التَّأشِیرة؟
تاریخ ویزا از ششم این ماه شروع، و به مدت دو ماه ادامه دارد.
یَبْدَأُ تأریخُ التَّأشِیرةِ مِنْ یَوْمِ السَّادِسِ مِن هذا الشَّهْرِ لِمُدَّةِ شَهْرَیْنِ.
متأسفانه تاریخ اعتبار گذرنامه من تمام شده است.
مع الأسفِ انْتَهَتْ تَأرِیخُ صَلاحیَّةِ جَوازِ سَفَری.
چرا برای تعویض گذرنامه اقدام نکردی؟ لماذا لَمْتَقُمْ بإِبْدالِ جَوازِ سَفَرِکَ؟
فرصت نداشتم. لَمْتَکُنْ لِی فُرْصَةٌ.
انشاء الله بزودی به اداره گذرنامه مراجعه میکنم.
إن شاء الله سَأُراجعُ اِلی دائرة جَوازاتِ السَّفَرِ.
تابلوهای مختلف
آگاهی از مضمون تابلوهای مختلف در کشورهای عربی بیش از هر چیز مورد نیاز حجاج و زائران عتبات عالیات است. به همین منظور نگارنده در خلال سفرها از تابلوهای متعددی فیلم و عکس تهیه کرده که برخی از آنها به شرح زیر است:[16]
فرعُ مؤسسةِ.... التجاریَّة للأجهزة الکهربائیَّة والإلکترونیة: تلیفونات، مسجّلات، رادیوهات، مکانس، خَلَّاطات، جَوَّالات.
شعبه موسسه تجاری دستگاههای برقی و الکترونیکی..... : انواع تلفن، ضبط صوت، رادیو، جارو، مخلوط کن، تلفنهای همراه.
مَحَلاَّتُ السِّلعِ الکَمالیَّة (الکَمَالیَّات). فروشگاههای اجناس لوکس و تجملی.
مَحَلاَّتُ بَیْعِ الملابس الجاهزة. فروشگاههای لباسهای آماده (دوخته شده).
بَیْعُ أنواعِ النَّظارات و العَدَسات اللاَّصِقَة.
فروش انواع عینکهای طبی و لنزهای چشمی (چسبان).
مرکز الأوانی العَصْرِیَّة: کُلُّ ما یَحْتاجُهُ المطبخُ العَصْریّ، أَجْهزة کهربائیَّة ، کِرِسْتال، أَطْقُم سُفْرَة، تُحَف و هدایا، زُهور.
مرکز ظروف جدید: هر آنچه آشپزخانه امروزی بدان نیاز دارد: دستگاههای برقی
، کریستال، سرویسهای سفره، انواع کادویی و هدایا، انواع گلها.
مؤسسةُ الـ.... لِلْعِقار: بَیْع و شِراء و تأجیر العقارات و الأراضی.
مؤسسه معاملات ملکی ....: فروش ، خرید و اجاره املاک و اراضی.
مَحَلُّ الدُّمَی أو أَلْعاب الأطفال... اسباب بازی فروشی.
مَحَلُّ المُجَوْهَرات: جواهر فروشی..
الصّرافة: صرافی.
قِرْطاسِیَّة: فروشگاه لوازم التحریر.
أجهزةٌ کَهْرَبائِیَّة و مَنْزِلیَّة و إلیکترونیَّة: مُؤَسَّسَةُ العَلاقاتِ الدُّوَلِیَّة لِلتِّجارةِ و التَّسوِیق.
لوازم برقی، لوازم خانگی و لوازم الکترونیکی: مؤسسه روابط بین المللی تجارت و بازار یابی.
صالَةُ التَّجْمِیلِ لِلسَّیِّداتِ؛ صالَةُ (صالُونُ) الحِـلاقَةِ لِلسَّیِّداتِ:[17]
سالن آرایش بانوان.
المَشْغَل لِلْخِیاطَةِ: کارگاه خیاطی.
العِطَارَة: عطر فروشی.
الجَزارَة: گوشت فروشی، قصابی.
خُردوات، خُرْدَجی (عا): خرده فروشی.
المَخْبَز، ج: مَخابِز: نانوایی.
مَحَلُّ بَیْعِ الحَلَوِیاتِ: قنادی.
مکْوَجِیّ، مکواجِی، مَغْسلَة: اتوشویی.
الحِلاقَة: آرایشگاه.
الإقطاعیّ: جزئی فروشی.
بِالْجُمْلَةِ: کلی فروشی.
بَیْعُ الأقمشة: پارچه فروشی.
بَیْعُ الأَحْذِیَة: کفش فروشی.
التَّخْفِیض، الخصم(عر): تخفیف.
التَّنْزیلات: حراجی.
سُوقُ الخُضَارِ: بازار سبزی فروشی.
بَیْعُ أَنْواعِ الطَّناجِر و قُدور الضَّغْطِ: فروش انواع قابلمه و دیگ زودپز .
کُلُّ شیءٍ ریالانِ: هر جنس2 ریال (سعودی).
موسسه تجاری فروش عطر و انواع عطر ، عود ، عنبر، بخور، انواع ادویه، گیاهان خشک، کِرِمها، عطرها.
مُؤسَّسة الـ ... للعطارةِ ، تجارة العطارة، و العُطور، : عُود، عنبر، بخور، بهارات، أعشاب، زیوت، عطور.
بَیْعُ أنواعِ العُطُورِ و البخُورات: فروش انواع عطر و بخورها.
لِلْبَیْعِ: فروشی.
لِلشِّراءِ: برای خرید.
الفُنْدُق، (ج: فَنَادِق): هتل.
المَطْعَم، (ج: مَطَاعِم): سالن غذاخوری.
مَحَلاَّتُ الأَوانِی الزُّجاجِیَّة: فروشگاههای ظروف کریستال (بلور).
بطانیات، سَجاد، شَراشِف[18]:
انواع پتو ، سجاده نماز (فرش)، ملحفه (چادر نماز)
الخُرْدَوات و الهَدایا و العُطُور: انواع وسایل خرده، کادو و عطر.
مُسْتَوْصَف: درمانگاه.
مُسْتَشْفَی (مَشْفَی): بیمارستان.
البعْثَة: بعثه، هیات اعزامی.
دائرةُ الصِّحَّة: اداره بهداشت.
المَطار: فرودگاه.
مَوْقِفُ الباصاتِ: ایستگاه اتوبوسها.
سلالِم کهربائیَّة: پلههای برقی.
الدَّرَج، سُلَّم: پله، پلکان.
المُغَادَرة: ترک کردن، خروج.
الدُّخُول: ورود.
لِلسَّادة فقط ، لِلرِّجال فَقَطّ: فقط مختص آقایان
لِلسَّادة، لِلرِّجال: مردانه.
للسَّیِّدات فقط، لِلنِّساء فَقَطّ: فقط مختص بانوان.
للسَّیِّدات، للعَقِیلاتِ، لِلنِّساء، للنِّسْوان: زنانه.
للأولاد، لِلأَبْناء: پسرانه.
لِلْبَناتِ: دخترانه.
لِلأَطفالِ، صبیانی: بچه گانه.
مَمْنُوعُ التَّصْوِیرِ: عکسبرداری ممنوع.
مَمْنوعُ اللَّمْسِ: لمس کردن ممنوع.
خَطَرُ المَوْتِ: خطر مرگ.
مِنْطَقة عَسْکَرِیَّة: منطقه نظامی.
خَطَرُ الکَهْرَباء: خطر برق گرفتگی.
اِحْتَرِسْ (دِیرْ بالَک)(عا): احتیاط کن.
الطَّریق الدَّائِریّ: راه کمربندی..
الطریقُ المسدود: راه بن بست.
ممنوعُ الدَّوَرانِ: دور زدن ممنوع.
ممنوعُ الوُقُوفِ: توقف ممنوع.
اِلَی الیمین: به سمت راست.
إِلی الیَسَارِ: به سمت چپ.
إِلی الوراء: به سمت عقب.
إِلی الأَمامِ: به سمت جلو.
شُرْطَةُ المُرورِ: پلیس راهنمایی و رانندگی.
القواتُ الخاصة: نیروهای مخصوص.
ممنوعُ الاتِّجاهِ إِلَی الشّمالِ:[19] گردش به چپ ممنوع.
ممنوعُ الاتجاه إِلَی الیَمِین: گردش به راست ممنوع.
شارِعٌ ذُو اتّجاهٍ واحدٍ: خیابان یک طرفه.
قِفْ: ایست... .
اِنْتَبِهْ: مواظب باش.
سَوِّقُوا عَلَی مَهْلِکُمْ: آرام برانید...
طریقٌ زَلِقٌ: جاده لغزنده.
السُّرْعَةُ القُصْوَی95 کیلومتراً: حداکثر سرعت95 کیلومتر.
مُنْحَدِرٌ خَطِرٌ: شیبِ خطرناک.
استعمالُ آلةِ التَّنْبِیهِ ممنوعٌ: بوق زدن ممنوع.
البابُ الخلفیّ: درِ پشتی، درِ عقب.
البابُ الأمامیّ: درِ جلویی، درِ مقابل.
شُبَّاکُ الاسْتِعلاماتِ: باجه اطلاعات.
شُبَّاکُ التَّذاکِرِ: باجه بلیط فروشی.
ممنوعُ الدُّخولِ: داخل شدن ممنوع.
ممنوعُ المُرُورِ: عبور ممنوع.
اِضْغِطْ، اِدْفَعْ: فشار بده.
اِسْحَبْ: بِکِش.
تَحْذِیر: هشدار.
دورة المیاه لِلرِّجال: دستشویی آقایان.
دورة المیاه للنِّساء: دستشویی خانمها.
الماء الساخن: آب گرم.
الماء الحارّ: آب داغ.
الماء البارد: آب سرد.
الماء الفاتر: آب ولرم.
الماء غیر قابل لِلشُّربِ: آب غیر قابل آشامیدن.
الجِسْرُ المُتَحَرِّک: پل متحرک.
الجِسْرُ العائِمُ: پل شناور
در فرودگاه و هواپیما
دفتر فروش بلیط هواپیما(ها) کجاست؟ أینَ مَکْتَبُ قَطْعِ تذَاکِرِ الطَّائِراتِ؟
آیا در این هفته پروازی به ... دارید؟ هَلْ عِنْدَکُمْ رِحْلَةٌ إِلَی ... فی هذا الاسبوعِ؟
ـ بله، یک پرواز در ساعت شش و ربع امروز و دیگری ساعت دو و چهل و پنج دقیقة بعداز ظهرِ پس فردا داریم.
نَعَمْ، الیوم عِنْدَنا رِحْلَةٌ فی السَّاعةِ السَّادِسَةِ و الرُّبعِ و أُخْرَی بَعْدَ غَدٍ فی السَّاعَةِ الثَّانِیَةِ والدَّقیقَة الخامِسَة و الأربعینَ بعدَ الظُّهْرِ.
پرواز بعدی به ... چه وقت است؟ ما مَوْعِدُ الرِّحْلَةِ القادِمَةِ الَی ...؟
ـ در هفته آینده همان ساعتها. فی الاسبوعِ المُقْبِل فی نفسِ السَّاعاتِ.
کرایه رفت و برگشت هواپیما به ... چند است؟
کَمْ أُجْرَةُ الطَّائِرَةِ إیاباً و ذهاباً إلی ...؟
بلیط یکسره (رفت) میخواهید یا دوسره (رفت و برگشت)؟
تُرِیدُ تَذْکِرَةَ ذَهابٍ أو ذهاب و إیاب؟
مدت پرواز چند ساعت است؟ کَمْ مُدَّةُ الرِّحْلَةِ؟
آیا پرواز، مستقیم (یکسره) است؟ هَل الرحلةُ مُباشرة؟
فرودگاه کجا واقع است؟ أینَ یَقَعُ المَطَارُ؟
فرودگاه در خارج از شهر قرار دارد. یَقَعُ المَطارُ فی خارجِ المَدِینَةِ.
هواپیمایی که از ... میآید چه وقت به اینجا میرسد؟
مَتَی تَصِلُ الطَّائِرةُ القادِمَةُ مِن ... إلَی هنا.
بلندگوها اعلام میکنند: هواپیمایی که از ... میآید، بعد از چند دقیقه به زمین مینشیند.
تُعْلِنُ مُکبِّراتُ الصَّوْتِ أَنَّ الطَّائِرةَ القادِمَةَ مِنَ ... سَتَهْبطُ بَعْدَ دَقائِقَ.
باید در سالن انتظار بنشینیم. عَلَیْنا بِالجُلوسِ فی صالةِ (قاعةِ) الانتظارِ.
اکنون باید برای سوار شدن به هواپیما، سالن انتظار را ترک کنیم.
و الآنَ عَلَیْنا بِمُغادَرَةِ صَالَةِ الانتظارِ لِرُکُوبِ الطَّائِرَةِ.
خانم مهماندار از مسافران درخواست میکند کمربندها را ببندند. و از تلفن همراه داخل هواپیما استفاده نکنند.
تَطْلُبُ المُضِیفَةُ مِنَ المُسافِرینَ شدَّ الأَحْزِمَةِ و عَدَمَ استخدام الهاتف الجوَّال فی الطائرة.
قوانین هواپیمایی کشوری (غیر نظامی) استفاده از تلفنهای همراه و دیگر دستگاههای الکترونیکی را در خلال پرواز ممنوع میکند زیرا در دستگاههای ارتباطی و سایر دستگاههای الکترونیکی که در هواپیما کار میکنند ، موجب پارازیت میشود.
تحظرُ قوانینُ الطَّیَران المدنی استخدامَ الهواتف المحمولة وغیرها من الآلات الإلکترونیَّة أثناءَ الطیران لأنَّها تُشَوِّشُ عَلَی أجهزة الاتصال والأجهزة الإلکترونیة الأخری التی تعمل داخل الطائرة.
هواپیما برای یک پرواز خارجی آماده میشود.
تَسْتَعِدُّ الطائرةُ للقیام برحلةٍ خارجیةٍ.
آیا پرواز هواپیما تأخیر دارد؟ هَل هناکَ تأخیرٌ فی إقْلاعِ الطَّائِرَةِ؟
به نظرم پرواز هواپیما سه ساعت تأخیر دارد.
أعتقد أنها تتأخر عَنِ الاِقْلاعِ حوالی ثلاث ساعاتٍ.
چرا هواپیما سه ساعت تأخیر دارد؟ لماذا تَتَأَخَّرُ عَنِ الإِقْلاعِ ثلاث سَاعَاتٍ؟
زیرا این هواپیما متعلق به شرکت هواپیمایی (الخلیج) است و تاکنون به زمین ننشسته است.
لاَنَّ هذِهِ الطَائِرَةُ تَابِعَةٌ لِشَرِکَةِ طَیَرَانِ الخَلِیجِ و لَمْ تَهْبطْ بَعْدُ.
هواپیما چه وقت فرود میآید؟ مَتی تَهْبطُ الطَّائرةُ؟
هواپیما دو ساعت دیگر فرود میآید. تَهْبطُ الطَّائرةُ بعدَ ساعَتَیْنِ.
اکنون باید در سالن فرودگاه منتظر باشیم. عَلَیْنا أَنْ نَنْتَظِرَ فی صالَةِ المَطارِ.
سالن ورود و خروج فرودگاه کجاست؟ آنجا است.
أینَ صالَةُ الدُّخولِ و المُغادَرَةِ لِلْمَطارِ؟ هناکَ.
آیا میتوانم صندلی ام را در هواپیما تغییر دهم؟
هَل یُمْکِنُنی أَنْ أُغَیِّرَ مَقْعَدِی فی الطَّائرةِ؟
چرا میخواهی صندلیت را در هواپیما تغییر دهی؟
لماذا ترید تغَییرَ مَقْعَدِک فی الطَّائرةِ؟
زیرا با صندلی خانم و دخترم فاصله دارد.
لاَنَّهُ بعیدٌ عَنْ مَقْعَدِ زوجتی و ابنتی.
متأسفانه افراد کادر پرواز هواپیما به شما اجازه نمیدهند در خلال پرواز، صندلیت را تغییر دهی تا در کنار همسر و دخترت بنشینی.
مَعَ الاسف أَفْرَاد طَاقِمِ الطَّائِرَةِ لایسمَحونَ لک بِتَغْییرِ المَقْعَدِ لِکَی تَجْلِسَ بِجِوَارِ زَوْجَتِک وَابْنَتِک أَثْنَاءَ الرِّحْلَةِ.
و علیرغم موافقت صاحب صندلی با جابجایی باز هم تغییر صندلی را نمیپذیرند.
و یرفضونَ ذلک بِالرَّغْمِ مِنْ مُوَافَقَةِ صَاحِبِ المَقْعَدِ عَلَی تَبَادُلِ المَقَاعِدِ.
الحمد لله هواپیما روی باند فرودگاه نشست.
وَالحَمْدُ لِلَّهِ هَبَطَتِ الطائرةُ عَلَی مدرجِ (شَرِیطِ) المَطَارِ.
بلندگوها اعلام میکنند: امروز اولین پرواز مستقیم هواپیما به مدینة منوره انجام خواهد شد.
تُعْلِنُ مکبِّراتُ الصَّوْتِ بأنَّ الیومَ سَیقْلعُ أَوَّلُ طائِرَةٍ الی المَدِینَةِ المُنَوَّرةِ مُباشَرةً.
آخرین پروازهای حج، هفته آینده انجام خواهد شد.
سوف یَتِمُّ فی الأسبوع المقبل آخِرُ رَحَلاتِ الحَجِّ.
هواپیمای ما چه وقت پرواز میکند؟ متی تُقْلِعُ (تُحلِّقُ) طائِرَتُنا؟
هواپیما ساعت هشت شب از زمین بلند میشود.
تُقْلِعُ (تُحلِّقُ) الطَّائِرَةُ فی الساعة الثامنة مساءاً.
چند ساعت بعد هواپیما به عربستان سعودی میرسد؟ سه ساعت بعد.
بعدَ کَمْ ساعَة تَصِلُ الطَّائرةُ إلی المَمْلَکَةِ العَرَبِیَّةِ السُّعُودیةِ؟ بعدَ ثلاثِ ساعاتٍ.
ساعتِ فرود هواپیما 2 نیمه شب به وقت ایران و و یک و سی دقیقه به وقت عربستان است.
ساعَةُ هُبُوطِ (نُزُول) الطَّائِرَةِ هی الثَّانیة بعدَ مُنْتَصَفِ اللَّیل بِتوقیتِ إیران و الواحدة والنصف بتوقیت السُّعُودِیَّة.
دقیقاً مدت پرواز چند ساعت است؟
کَمْ تَسْتَغْرِقُ مُدَّةُ الطَّیَرانِ بالضَّبْط (عَلَی وَجْهِ الدِّقَّةِ)؟
مدت پرواز بین سه تا چهار ساعت در نوسان است.
تتَراوحُ مُدَّة الطَّیَران بین ثلاثٍ أو أربع ساعاتٍ.
شماره پرواز شما چند است؟ کَمْ رقمُ رِحْلَتِکَ؟
شماره پرواز من سیصد و نود است. رقمُ رِحْلَتی هو ثلاثمائة وتسعون.
این هواپیما از نوع بوئینگ است. هذِهِ الطَّائِرَةُ مِنْ طِراز «بُوینْغ».
بعد از لحظاتی هواپیما در آسمان به پرواز در میآید.
بعدَ لحظاتٍ ستُحَلِّقُ الطائِرَةُ فی السَّماءِ.
این اولین سفر شما با هواپیما است؟ هذه أوّلُ رحلتِکَ بالطَّائِرةِ؟
بله اولین سفر من با هواپیما است. نعم هذه أوّلُ رحلتی بالطَّائِرةِ.
راه را به من نشان بدهید. أَرِنی الطَّریقَ.
اینجا سوار اتوبوس میشویم تا به هواپیما برسیم.
هنا نَرْکَبُ الباصَ (الحافلة) لِنَصِلَ اِلَی الطَّائرة.
هواپیما کجاست؟ نزدیک ماست. أَیْنَ الطائرةُ؟ اِنَّها قریبةٌ منا.
با بقیة مسافران سوار هواپیما نمیشوی؟ هَلاَّتَرْکَبُ الطَّائرةَ مَعَ بَقِیَّةِ المُسافرینَ؟
درها بسته شد. احساس میکنم هواپیما بلند میشود.
أُقْفِلَتِ الاَبْوابُ. أَشْعُر بها تَصْعَدُ (تُقْلِعُ).
زمین زیر پای ما دور، و اشیاء، کوچک و ناچیز به نظر میرسد.
الأرضُ تَبْدو مِنْ تَحْتِنا بعیدةً، و الأشیاءُ تَلُوحُ لنَا صغیرةً ضئیلةً.
کوهها و دشتها در مقابل چشمانم نمایان میشوند، گویی همانند نقشه بزرگی است.
الجبالُ و السُّهولُ تَبْدُو أمام عینی کَأَنَّها خریطةٌ کبیرةٌ.
هواپیما به سمت چپ و راست متمایل میشود. چه اتفاقی افتاده است؟
تَمیلُ الطائرة إلی الیمینِ و الیسارِ. ماذا حَدَثَ؟
چیزی نیست، نگران نباش تلاش میکنند آن را درست کنند. این یک هواپیمای ایمن است.
لاشیءَ؛ لا تَقْلقْ سیحاولونَ إِصْلاحَها، إِنَّها طائرةٌ مأمونَةٌ.
مهماندار هواپیما کجاست؟ أَیْنَ مُضِیفُ (مُضِیفةُ) الطَّائِرَةِ؟
چرا؟ لماذا؟
چه میخواهید؟ ماذا تُرِیدُ؟
یک لیوان آب سرد میخواهم. أُرِیدُ کُوباً مِنَ الماءِ البارِدِ.
یک فنجان چای یا قهوه میخواهم. أُرِیدُ فِنْجاناً مِنَ الشَّایِ أَوِ القَهْوةِ.
اینجا تردد هوایی خیلی زیاد است. التَّنَقُّلُ الجَوِّیُّ هُنا کَثِیرٌ جِدّاً.
چه موقع به جدّه میرسیم؟ مَتی نَصِلُ إِلَی جدّةَ؟
سه ساعت بعد به جده میرسیم. بعدَ ثلاث ساعاتٍ نَصِلُ اِلَی جدّة.
به نظر میرسد به فرودگاه بین المللی جده رسیدهایم.
یَبْدُو أَنَّنا قَدْ وَصَلْنا الی مَطارِ جدّة الدّولیّ.
سخن شما درست است، زیرا مهماندار، رسیدن هواپیما را به فرودگاه اعلام میکند.
کلامُکَ حقٌّ لأنَّ المُضیفَ یُعْلِنُ وُصُولَ الطَّائرةِ إلی أَرْضِ المَطارِ.
او میگوید: خانمها، آقایان! ما به فرودگاه جدّه رسیدیم. برای شما اقامتی خوب آرزوداریم. هوا دلانگیز و آفتابی است.
إِنَّهُ یقول: سَیِّداتِی و سادَتِی لَقَدْ وَصَلْنَا إلَی مَطَارِ جَدَّة. نَتَمَنَّی لَکُمْ إِقامَةً طیِّبَةً فیها. الطَّقْس ُرائِعٌ و مُشْمِسٌ.
پرواز، بسیار لذت بخش بود. کانَتِ الرِّحْلَةُ مُمْتِعَةً لِلْغَایَةِ.
چرا هواپیما با تأخیر فرود میآید؟ لِماذا تهبطُ الطَّائِرةُ مُتأَخِّرةً؟
زیرا هوا ابری است. لاَنَّ الجوَّ غائِمٌ.
اکنون خلبان منتظر اجازه فرود است. والآن یَنْتظِرُ الطَّیَّارُ إذنَ الهُبُوطِ.
مهماندار هواپیما اعلام میکند: تا لحظاتی دیگر در فرودگاه بینالمللی عربستان برزمین مینشینیم.
تُعْلِنُ مُضیفةُ الطَّائرةِ: بعد لحظاتٍ نَنْزِلُ فی المَطارِ الدُّوَلیّ لِلْمَمْلَکَةِ العَرَبِیَّةِ السُّعُودیَّةِ.
کیف دستیات را آماده کن: أَحْضِرْ حقیبتَکَ الیدویةَ.
از پلکان هواپیما پایین بیایید. اِنْزِلْ مِنْ سُلَّمِ الطَّائِرةِ.
اثاثیة مسافران کجاست؟ أَیْنَ أَمْتِعَةُ (أَغْراضُ)(عا) المُسافِرینَ؟
اثاثیة مسافران چند لحظه بعد میرسد. تَصِلُ أَمْتِعَةُ المُسافِرینَ بعدَ لَحَظاتٍ.
در فرودگاه، نمایندگی گمرکات حضور دارد که امور بارهای وارد شده، صادرشده و ترخیص گمرکی کالاها را بر عهده دارد. و مجهز به انبارها و سالن بارگیری است.
یُوجَدُ فی المَطارِ أَمانَةُ الجَمارِک تَتَوَلَّی أُمُورَ الشَّحْنِ الواردِ والصَّادرِ والتَّخْلِیص الجُمْرُکِیّ لِلْبضائِعِ وهی مُزَوَّدَةٌ بِالمُسْتَوْدعات وصَالَةِ الشَّحْنِ.
فرودگاه، همه خدمات لازم را (مانند: خدمات بانکی، بهداشتی، بازار آزاد، خدمات تلفنی، پستی، وگردشگری) به مسافران و شرکتهای هواپیمایی ارائه میدهد.
یُقدِّم المَطارُ کافةَ الخدماتِ اللاَّزِمةِ للمسافرینَ و شَرِکاتِ الطَّیَرانِ (کالخَدماتِ المَصْرَفیَّة والصِّحِّیة و السُّوق الحُرَّة والخدمات الهاتِفِیَّة والبَرِیدیَّة والسِّیاحیَّة.
سیستم آگهیهای متحرک، اطلاعاتی از هواپیماهای خارج ، و وارده شده و درهای ورود و خروج را از طریق تابلوها و مانیتورهای الکترونیکی، برای مسافران و بدرقه کنندگان نمایش میدهد.
نظامُ الإِعلاناتِ المُتَحَرِّکةِ یعْرِضُ للمسافرینَ و للمُوَدِّعینَ معلوماتٍ عَنِ الطائراتِ المُغادَرةِ و القادِمَةِ وبَوَّاباتِ المُغَادَرَةِ والقُدُومِ عَنْ طریقِ لَوْحات وشَاشاتٍ إلکترونیةٍ.
*
گمرک
حجاج خوش آمدید. مَرْحباً بِکُم أیُّها الحُجّاجُ.
گذرنامهتان (پاسپورت) را به من بدهید. ـ بفرمائید.
أَعْطِـنِی جوازَ سَفَرِکَ. ـ تَفَـضَّـلْ.
شما چه کاره هستید؟ مَنْ أَنْتَ؟
من بازرس گمرکات هستم. أنا مُفَتِّـشُ الجَمَارِکِ.
جنابعالی ایرانی هستید؟ حَضْرَتُکَ مِن إیران؟
بله، ایرانی هستم. نَعَمْ، أنا إیرانیّ.
وسایل (باروبنه) شما کجاست؟ أینَ أغراضُک (أَمْتِعَتُکَ، حَوائِجُکَ)؟
این ساک را باز کن. اِفْتَحْ هذِهِ الشَّنْطَةَ.
وزن بارِ همراه شما چقدر است؟ کَمْ وزنُ الحِمْلِ المُرَافِقِ لَکَ؟
عوارض گمرکی را پرداختهاید؟ هلْ دَفَعْتَ الرُّسُومَ الجُمْرُکیّةَ؟
آیا چیز دیگری همراه دارید؟ هَلْ مَعَکَ شَیءٌ آخَر؟
نه، چیز دیگری همراه ندارم. لا، لَیْسَ مَعِی شَیءٌ آخَر.
این وسایل، ممنوعه (غیر مجاز) است. هذِهِ الاغراضُ غَیْرُ مَسْمُوحةٍ.
حالا چکار کنم؟ ماذا أَفْعَلُ الا´نَ؟
به سالن خروج بروید. اِذْهَبْ اِلَی صالَةِ المُغَادَرَةِ.
ترخیص کنندة کالا از گمرک کیست؟ مَنْ مُسْتَخْلصُ البَضَائِعِ مِنَ الجُمْرُکِ؟
مدارک و مستندات خود را ارائه دهید.
أَبْرِزِ المؤَهِّلاتِ (الوَثائق و المُسْتَنَدات).
پروانه (جواز) خروج دارید؟ هَلْ لَدَیْکَ جَوازُ (تَصْرِیح) الخُرُوجِ؟
پروانه عبور دارید؟ هَلْ لَدَیْکَ جَوازُ (تَصْرِیحُ) العُبُورِ؟
تعرفة گمرکی چیست؟ ما هی التَّعْرِفَةُ الجُمْرُکِیَّةُ؟
تعرفة گمرکی مربوط به ترانزیت کالاها است.
التَّعْرِفَةُ الجُمْرُکِیَّةُ تَرْتَبِطُ (تَتَعَلَّقُ) بِترانْزِیتِ البَضائِعِ (التِّجارة العابِرَة).
بخش ترخیص کالا کجاست؟ أینَ قِسْمُ تَخْلیصُ البِضاعَةِ؟
کالاهای ترخیص شده از گمرک کجاست؟
أینَ السِّلَعُ المُخَلَّصَةُ مِنَ الجُمْرُکِ (البَضَائِعُ المُجَمْرَکَة)؟
گفتگو در باره حج و عمره
کی برای ادای مناسک عمره به عربستان سفر میکنی؟
متی تُسافِرُ الی السُّعُودِیَّة لأداء مناسک العمرة؟
انشاء الله در ماه رجب. اِنْ شاءَ اللَّهُ فی شَهْرِ رَجَب.
با هواپیما سفر میکنی یا با کشتی؟ تُسافِرُ بالطائرة أو بالسَّفینة؟
با هواپیما سفر میکنم. أُسافِرُ بالطائرة.
در فرودگاه مهرآباد سوار هواپیما میشوم. أَرْکَبُ الطَّائرةِ فی مطارِ «مهرآباد».
پس از چند ساعت هواپیما در فرودگاه بین المللی جده فرود میآید و ما وارد سالن فرودگاه میشویم.
بَعْدَ ساعاتٍ تَهْبِطُ الطائِرةُ فی مطارِ جدَّة الدّولیّ فَنَدْخُلُ صالةَ المطارِ.
چرا سالن فرودگاه و مخصوصاً دستشوییها تا این اندازه کثیف است؟
لماذا صالَةُ المَطارِ و لاسِیَّما دَوْرات المیاهِ وَسِخَةٌ لهذا الحَدّ؟
شاید به دلیل ازدحام مسافران باشد. رُبَّما سَبَبُهُ ازْدِحامُ المُسَافرینَ.
اکنون چکار میکنیم؟ و الا´نَ ماذا نَفْعَلُ؟
حدود دو ساعت مینشینیم سپس دستور ورود به سالن بعدی را به ما میدهند.
نَجْلِسُ هنا ساعَتَیْنِ تقریباً فَسَیَأْمُرونَنا بِدخُولِ الصَّالَةِ الثَّانِیةِ.
کارمند فرودگاه به ما نگاه میکند و گذرنامهها را مهر میزند.
یَنْظُرُ اِلَیْنا مُوَظَّفُ المَطارِ و یَخْتِمُ الجَوازاتِ.
چرا این کارمند با رویی گرفته با ما روبرو میشود؟
لماذا یُواجِهُنا هذا المُوَظَّفُ مُقَطَّبَ الوجْهِ؟
نمیدانم شاید خسته است. لا أدری رُبَّما هُو تَعْبَان.
اکنون ما وارد عربستان شدهایم.
لَقَدْ دَخَلْنَا الآنَ المملکةَ العربیَّةَ السُّعُودِیَّةَ.
یک ساعت بعد سوار اتوبوسها میشویم و به سمت مدینه منوره حرکت میکنیم.
بَعْدَ ساعَةٍ نَرْکَبُ الحافِلاتِ مُتَّجِهینَ نَحْوَ المدینةِ المُنَوَّرةِ.
از بدشانسی ما راننده اتوبوس هم عصبی است و با کسی حرف نمیزند.
مِنْ سُوءِ حَظِّنَا سائقُ الحافِلَةِ عَصَبِیٌّ (مُعَصَّبٌ) أَیْضاً وَ لایَتَکَلَّمُ مَعَ أَحَدٍ.
مدیر کاروان از زائران میپرسد چه کسی میتواند با راننده عربی حرف بزند.
یَسْأَلُ حَملدارُ القافِلَةِ عَنْ الزُّوّارِ قائلاً مَنْ یَسْتَطیعُ لِیَتَکَلَّمَ مَعَ السائقِ باللُّغَةِ العربیَّةِ.
من میتوانم با او عربی صحبت کنم. أنا أقدر أَنْ أحاورَهُ باللغةِ العربیةِ.
لطفا به راننده بگویید کولر اتومبیل را خاموش کند. زیرا هوا بسیار سرد است.
مِنْ فَضْلِکَ قُلْ للسَّائِقِ لِیُسَکِّرَ مُکَیَّفَ السَّیَّارةِ. لانَّ الجوَّ باردٌ جِدّاً.
لطفا به راننده بگویید کولر اتومبیل را روشن کند. زیرا هوا بسیار گرم است.
مِنْ فَضْلِکَ قُلْ لِلسَّائِقِ لِیُشغِّلَ مُکَیَّفَ السَّیَّارةِ. لاَنَّ الجوَّ حارٌّ جِدّاً.
لطفا به راننده بگویید آدرس ما در مدینه منوره خیابان... هتل... است.
مِنْ فَضْلِکَ قُلْ لِلسَّائق: عنوانُنا فی المدینة المنورة هو: شارع ... فندق...
از پنجره نگاه کن! ما از جده تا مدینه منوره جز زمینهای بایر و دشتهای بیآب و علف چیزی نمیبینیم.
اُنْظُرْ (شُوفْ)(عا) مِنَ النَّافِذَةِ اِنَّهُ لَسْنا نَجِدُ بینَ جدَّة و المدینة المنورة اِلاَّ الاراضی القاحِلَة و الصحاری الیابسة.
مدیر کاروان میگوید: این شیرینیها و پپسی را به راننده بده.
یَقول حملدارُ القافلةِ: أَعْطِ هذِهِ الحلویاتِ و البِیبسِی الی السَّائِقِ.
برادر راننده! مدیر کاروان اینها را برای شما فرستاده.
أخی السائق! أَعطاکم حملدارُ القافِلَة هذِهِ الحلویَّاتِ و البیبسی.
از او بسیار سپاسگزارم. أَشْکُرُهُ کثیراً.
آنجا مدینه منوره است. هناکَ المدینةُ المنورةُ.
انشاء الله تا چند لحظه بعد وارد مدینة منوره میشویم.
اِنْ شاءَ اللَّهُ بعدَ لحظاتٍ سَنَدْخُلُ المدینةَ المنورةَ.
اینجا جایی است که پیامبر گرامی در آن قدم زده، و انبیای الهی و ائمة معصومین ـ که هزاران درود و ثنا بر آنان باد ـ در آن نفس کشیده اند.
هنا مکانٌ مَشَی عَلَی أَرْضِهِ النَّبیُّ الکریمُ و تَنَفَّسَ فیه أنبیاءُ اللهِ و الائمةُ المعصومونعلیهم آلاف التحیة و الثناء.
بنابراین دوست داریم هر ذره از خاک این شهر را ببوسیم.
بناءً عَلَی هذا نَوَدُّ أَنْ نُقَبِّلَ کُلَّ ذَرَّةٍ مِنْ ذَرَّاتِ تُرابه.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]- مصریان هنگام احوال پرسی واژه «إِزَّیَّک: یعنی: أیُّ زَیٍّ زَیُّکَ: لباست چطور است؟» و عراقیها «إِشْلُونَکَ: یعنی: أیُّ شَیءٍ لَوْنُکَ: رنگت چطور است؟» را به کار می برند. این جملات به طور کنایی به معنای «حالت چطور است» استعمال می شوند.
[2] - امروزه در تداول مردم عربستان «یُعْطیکَ العافیةَ» بدون لفظ «الله» ذکر می شود.
[3]- عرب زبانان در ابتدا و انتهای احوالپرسی «السلام علیکم» را به کار میبرند. در هردو مورد جواب سلام واجب است.
[4] - فعل (راح یروح ) در فصیح و عامیانه بیشترین کاربرد را دارد.
[5] - (رائح) در زبان عامیانه (رایح) تلفظ می شود.
[6]- استعمال حروفِ جواب «نَعَمْ، بَلَی، أَجَلْ، أَیْوَه، إِیه (عا) » شرایطی دارد که به برخی از آنها اشاره میشود:
الف) «نَعَمْ» بعد از خبر و استفهام قرار می گیرد. مانند: آیا خواهرت را دوست داری ؟ بله. أَتُحِبُّ أُخْتَکَ ؟ نَعَمْ.
ب) «بَلَی» فقط در جواب سؤال منفی به کار می رود. مانند: آیا روزی که به دیدنم آمدی به یاد نمیآوری؟ چرا. (یعنی به یاد می آورم): أَما تَذْکُر یوماً زُرْتَنِی؟ بَلَی.
توجه: «بَلَی» در جوابِ جمله مثبت آورده نمی شود.
[7]- معادلهای تقریبی دیگری نیز در عربی وجود دارد که در فارسی متداول نیست از جمله:
(صباح الفُل: صبح شما چون گل نیلوفر باد) ؛ (صباح القرنْفُل: صبح شما چون گل قَرَنْفُل باد)
(صباح القِشْطة: صبح شما بسان سرشیر باد) ؛ (صباح الوَرْد: صبح شما بسان گُل سرخ باد)
(صباح بِنْتِ القُنْصُل: صبح شما سرخ فام باد) (بِنتُ القُنْصُل گلی سرخ رنگ و زیباست که در مصر شهرت فراوان دارد).
[8] - شب بخیر .
[9]- هزار بار به سلامت.
[10] - هزار خیر نثارتان.
[11] - ترجمه تحت اللفظی: (هر سال برای تو همراه با هزار خیر باد).
[12] - لازم به ذکر است که امروزه در اغلب کشورهای عربی نام خانوادگی نیز متداول شده است، به عنوان مثال(علی نور الدین) ، (نور الدین) نام خانوادگی است نه نام پدر.
[13] - لقب آن است که بنابر موقعیت اجتماعی به اشخاص داده می شود. مانند: حجة الإسلام، دکتر، مهندس و... در عربی علاوه بر لقب از کنیه نیز استفاده میشود:
کنیه در لغت، به معنای پنهان کردن و در اصطلاح، حذف نام اصلی شخص و افزودن «أَب یا أمّ» به اسم فرزند و یا امثال آن، مانند: أبو طالب، أم البَنِین، أمّ المؤمنین. گاهی «أَب و أُمّ» به غیر فرزند اضافه می شود. مانند: أبو نِضال، أبو جِهاد.
توجه: ترجمه برخی از القاب و الفاظ بسیار با اهمیت است. زیرا ترجمه لفظ به لفظ واژه غالباً قابل تطبیق بر زبان مقصد نیست. به همین منظور توصیه میشود این الفاظ به خوبی فراگرفته شود. همان طور که در فارسی نمی توان به جای «جناب سروان»، «جناب سرباز» قرار داد، به همان نسبت ترجمه نامناسبِ این قبیل واژگان در عربی ناپسند خواهد بود. به همین منظور فهرستی از الفاظ و القاب احترامآمیز به منظور آشنایی بیشتر تقدیم می گردد (حضرت آیت الله: سَماحَة آیةِ اللّه) ؛ (جناب استاد: حَضْرَة الأستاذ)؛ (حضرت شیخ: فَضِیلَة الشَّیْخِ، حَضْرَة الشَّیْخ، سَماحَة الشَّیْخِ) ؛ (ریاست محترم جمهور: فَخَامَة الرَّئیس)؛ (وزیر محترم: مَعَالِی الوَزِیرِ)؛ (سفیر محترم: سَعَادَة السَّفیر)؛ (ریاست محترم اداره: سَعادَة رئیس دائرة)؛ (مدیر کل محترم: سَعادَة مدیر عامّ)؛ (سرکار خانمِ... همسرِ سفیر: کَرِیمَةُ السَّفِیر السَّیدة ...)؛ (اعلیحضرت پادشاه: صاحِب الجَلالَة)؛ (علیاحضرت: صاحِبَة الجَلالة)؛ (والاحضرت شاهپور: صاحب السُمُو الأمیر)؛ (علیاحضرت شاهدخت: صاحبة السُمُو الأمیرة)؛ ( فرماندار محترم: سعادَة قائِم مقام)؛ (محضر برادر عزیز: حضرة الأخِ العزیز)؛ (مادر مهربان: الأُمّ الحَنُون «الحَنُونة»(؛ (محضر دوست باوفا: حضرةُ الخِلِّ الوَفِیّ).
[14] منظور مذکر یا مؤنث است.
[15] و نیز «فئةٌ دمویَّةٌ: گروه خونی».
[16] - از آنجا که ذکر نام محل مورد نظر، جنبه تبلیغاتی به خود می گیرد بنابراین از آن صرف نظر میشود.
[17] این تابلو در کشورهای عربی زیاد به چشم می خورد. استعمال (حلاقة: کوتاه کردن مو) در ارتباط با زنان نیز صحیح است.
[18] - اصل این واژه «شَرْشَف: چادر شب» فارسی است.
[19] - «الشّمال« در عربی به دو معنا استعمال می شود:-1 شمال -2 چپ.