به دست آوردن «گوهر» یک کامیابی است، نگهداری آن کامیابی بزرگتر.
اگر در میدان ارزشها، « حالات معنوی» و « زلالی روح» و « تحوّل اخلاق» را هم در حدّ و جایگاه یک گوهر نفیس به شمار آوریم، آن وقت به پاسداری و مراقبت از آن هم جدّیتر خواهیم اندیشید و آن را یک «تکلیف عقلی» خواهیم دانست. زائر خانة خدا و حرم پیامبر9، وقتی به آن سرزمین میرسد و ایّامی را مجاور «بیت الله الحرام» و زائر روضة نبوی و قبّة الخضراء میشود، از عطر معنویت سرشار میگردد، حسّ تقرّب به او دست میدهد، احساس « آسمانی شدن» پیدا میکند، رشتههای وابستگی به خاک و خانه و مال و مقام گسسته میشود و لطافت روح خود را در آن ایّام نورانی، وزش نسیمی از بهشت خدا مییابد و آرزو میکند که کاش پیوسته در آنجا بود و از برکات زیارت بهرهمند میشد و هر صبح و شام در کنار کعبه، چهره بر زمین مینهاد و عبودیت خود را ابراز میکرد.
چگونه میتواند آن حال و هوای معنوی را که در « غربت مدنی» یافته است، در وطن هم داشته باشد؟
مادة نگه دارندة آن خواص و آثار در گنجینة روح چیست؟ و آیا میشود آن روزها و حالات خشیت و خشوع را « امتداد» داد و آن لذّت از عبادت و انس با خدا و قرآن و عترت را «تکثیر» کرد؟
امام صادق7 میفرماید:
« الحاجّ لا یَزال علیه نورُ الحَجِّ، ما لَم یَذْنِِبْ». [1]
حاجی پیوسته از «نور حج» برخوردار است، تا وقتی که گناه نکند.
مفهوم این سخن آن است که « گناه» آفتی برای آن نورانیت و صفای باطنی است که در حج پیدا میشود و اکسیری که میتواند آن حال نوارانی را نگه دارد، «ترک گناه» است.
این همان تداوم یافتن نور غربت در وطن و صفای حج در دیار خویش و همراه داشتن نسیم مشعر و عرفات در شهر و خانه و زندگی است.
ابلیس همیشه در کمین است. او دشمن قسم خوردة انسان است. یک لحظه هم از دام گستردن پیش پای انسان و تلاش برای اغوای او غافل نیست. یکی از مهمترین سلاحهای او برای شکار انسان، « غفلت» است؛ غفلت از خدا، از خود، از راه، از هدف، از آخرت، از شیطان، از بندگی خویش، از عاقبت گناه.
کسی که گناه میکند، میدان را برای شیطان خالی گذاشته است و کسی که در میدان « جهاد نفس» و مقابله با تمنیّات شیطانی مقاومت میکند، آن دشمن را به زمین زده است.
آن نیست شجاعت که گلو چاک کنی
مردانگی آنجاست که دل، پاک کنی
وقتی که به « باشگاه تقوا» رفتی
ای کاش حریف نفس را خاک کنی
راستی... از سفر حج، چه ارمغان آوردی؟
بهترین ارمغان این سفر، همراه آوردن آن حالتهای باصفا و پر معنویّت ایّام حج است.
وقتی که در منا و عرفات، یا در پای حجر الاسود و بر فراز کوه صفا اشک ریختی، وقتی در مطاف خانة خدا، ذکر گفتی و توبه کردی، وقتی در آن لحظاتِ دل شکستنها، با خدا و رسول آشتی کردی و به امام زمان[ قول دادی که پیرو شایسته و پای بند به دیانت باشی، آن حالتها را تا کجا با خود داشتی؟
در حدیث است که رسول الله9 فرمود:
«لا تَنصَرِفوا عَنِ المشاهِدِ اِلاّ بِتَوبَةٍ وَاِقلاعٍِ». [2]
از مشاهد شریفه و زیارتگاهها جز با توجه و دلکندن (از گناه و بدی) بر نگردید.
یعنی این کنده شدن از گناه و بدی و رذائل، باید به عنوان بهترین ارمغان حضور زائر در این مکانهای مقدّس همراه او باشد و آن را چون گوهری نگه دارد و از کف ندهد.
این کلام نبوی هم بسیِ آموزنده است که فرمود:
« اِذا رَجَعَ الرّجُلُ عمّا کانَ علیه من المعاصی، هذا علامَةُ قبولِ الحجّ...». [3]
هرگاه حاجی از گناهانی که قبلاً انجام میداده، برگردد، این نشانة پذیرفته شدن حج است.
در حدیث دیگری است: حاجی وقتی « عرفه» را درک میکند، مشمول رحمت الهی گشته، آمرزیده و پاک میشود، مثل روز تولّد از مادر.
حیف است که این پاکیزگی روح از دست برود و دوباره غفلت بر دل و جان سایه اندازد.
راست گفتهاند که:
مهمتر از پیروزی، نگهداری آن است.
مهمتر از حج و زیارت خانة خدا هم، حفاظت از دستاوردهای معنوی آن است که ثمرة جهاد با نفس و مقابله با وسوسههای شیطانی است.
حضور در کنار خانة خدا و انجام حج و عمره، روح و جان را پاک و لطیف میکند.
این تمیزی را باید حفظ کرد و از آلوده شدن دوباره جلوگیری نمود.
خدا وعده داده که زائران «بیت الله» را مشمول رحمت خویش سازد و بیامرزد. اگر غفلت شود، این طهارت و پاکیزگی روح از بین میرود و کدورت گناه بر دلها سایه میاندازد.
تا چه حدّ، آن صفای به دست آمده از سفر حج را توانستهای حفظ کنی؟
آن دست و صورتی که بر کعبة مقدس مالیدی و اشک ریختی، باید حرمت آن لحظات را نگه داری.
وقتی به دور کعبه طواف کردی، دیگر نباید مطاف تو مادّیات باشد.
تو که به یاد هاجر و اسماعیل در «حجر اسماعیل» نماز خواندی و در پشت «مقام ابراهیم» دست به دعا برداشتی و چهره بر زمین نهادی و در حرم پروردگار، به تلاوت «کلام الله» پرداختی، یعنی چند پله بالا رفتی.
مبادا دوباره پایین برگردی و از راه رفته و مسیر طی شده «رجعت» کنی و به عقب برگردی!
تعبیری که امام صادق7 دربارة حج و عمره به کار برده، اشاره به دستاوردهای نفیس این سفر زیارتی دارد. او حج و عمره را دو بازار از بازارهای آخرت میشمارد که رهاورد آن «غفران الهی» است.
ای تهی دست رفته در بازار |
ترسمت پرنیاوری دستار |
نه تنها حج و عمره، بلکه کلّ زندگی دنیایی، بازاری است که عدّهای موفق میشوند در این بازار، به تجارت آخرت بپردازند و سودهای فراوان اخروی ببرند، عدّهای هم سرمایة عمر و نیروی جوانی و امکانات خود را هدر میدهند و از بهرة آخرت محروم میمانند.
تو اگر از آنانی که فرصتهای مغتنم حضور در مکّه و مدینه را غنیمت شمردهای و بهره بردهای، مبادا که این دستاوردها را به فراموشی بسپاری و از این میهمانی، «برکات ماندگار» نداشته باشی.
به فرمودة حضرت سجاد7:
«حقُّ الحجِّ أنْ تَعْلَمَ أنّهُ وَفادَةٌ إلی ربِّک...». [4]
حق حج آن است که بدانی این زیارت، ورود به آستان لطف پروردگار توست.
سوغات این سفر، دل پاک، گناهان آمرزیده، توبة مقبول، توفیق بندگی، تزکیة نفس و تمرین اطاعت فرمان حقّ است.
مگر نه اینکه عبودیّت، انسان را به قرب خدا میرساند؟ پس نباید پس از آن قرب، دوباره دورشوی!
مگر نه اینکه عبادت، معراج مؤمن است؟ پس نباید پس از آن عروج، هبوط و سقوط کنی.
حاجی شدن در روز عید قربان و همراه با ذبح قربانی و تراشیدن سر، باید همراه با فدا کردن نفسانیات در پای اراده و امر خدا باشد و نهادن تیغ اخلاص بر حنجرة ریا و زدودنِ همة تعلّقات و تعیّنات و وابستگیهای به غیر خدا. این مهم، جهاد و مراقبتی دائمی میطلبد، مثل مراقبت از یک قلة فتح شده در عملیات نظامی.
وقتی سخن از «حاجی ماندن» است، یعنی واپسگرایی نداشتن و راه پیموده شده به سوی نور و خدا را، دوباره به سوی نفس و ظلمت برنگشتن و میثاق بندگی را با معصیت، نشکستن.
حفظ پیمان به آن است که با زبانی که «لبیّک» گفتی، همچنان لبیک گوی حق باقی بمانی و دعوت نفس امّاره و خواستههای نفس را جواب ندهی.
دستی را که به کعبه مالیده و با آن حجر الاسود را لمس کردی، پس از بازگشت از آن سفر به گناه و خیانت نگشایی.
چشمی را که با آن به کعبه نگریستی، به «نگاه حرام» نیالایی.
دلی که در مکّه به یاد حق زلال شد و از خوف قیامت لرزید و خاشع گشت، دیگر دچار قساوت و غفلت نشود.
پایی که در مسیر «رمی جمرات» رفت و آمد داشت، یا میان صفا و مروه هروله کرد، یا به طواف کعبه گام زد، دیگر «راه حرام» را طی نکند.
اگر به قربانگاه رفتی، باید همة زندگیت یک قربانگاه شود که هر چه جز خدا را در پیشگاه «رضای الهی» قربانی کنی.
حیف نیست که آن شفافیت روح، که دل را آمادة پذیرش تجلّیهای عرشی میسازد، دوباره تیره شود و کدورت یابد؟
حضرت رسول9 فرمود:
«مَنْ حَجَّ هذا البَیْتَ فَلَمْ یَرْفَثْ وَلَمْ یَفْسِقْ، خَرَجَ مِنْ ذُنوبِهِ کَیَوْمٍ وَلَدَتْهُ اُمُّه». [5]
کسی که این خانه را حج و زیارت کند و از آن پس در پی گناه نرود و مرتکب فسق نشود، از گناهانش بیرون میرود و پاک میشود، همچون روزی که از مادرش متولّد شده است.
آیا این یک نعمت و موهبت بی نظیر الهی نیست؟
حج، «چراغ راه» است. این چراغ را در روزها و شبهای زندگیمان تا پایان عمر، روشن نگه داریم.
حج، ذخیرهبرداری معنوی برای پیمودن راه طولانیِ «از خود تا خدا» است. این ذخیرهها را در پیچ و خم روزمرّگیهای زندگی جا نگذاریم.
اگر زندگی پس از بازگشت از این سفر، با قبل از سفر تفاوتی نکرده باشد، به معنای پرداختن به جسم حج و دورماندن از «روح حج» است، و دریغا که آن رنجها و عبادتها و حالتها از دست برود.
نورانیّت فراهم آمده از زیارت بیت الله را باید در رواق جانت همیشه تابنده نگاه داری، تنها در این صورت است که حج و عمره، میتواند چراغ راه و نیروی حرکت و توشة سفر باشد و ابراهیم خلیل، مقتدای حاجی گردد و صراط نورانی حضرت رسول9، همواره پیش پای «زائر» باشد.
در یک کلمه، ترک گناه به فرمودة حضرت رسول، نشانة قبولی حج است:
«آیَةُ قَبُولِ الحَجِّ تَرْکُ ما کانَ علیهِ العبدُ مُقیماً مِنَ الذُّنُوبِ» [6]
البته هیچ کس معصوم نیست و شیطان هم از انسان دست بر نمیدارد، امّا شایسته است اگر زائر، پیش از این سفر، بر گناهانی عادت داشته و انجام میداده (مُقیماً...) پس از حج، آن گناهان مستمر وعادت شده را ترک کند.
راستی... هنوز که حاجی هستی و حاجی ماندهای؟ خدا را شکر.
این گوهر را از دست نده ...
[1] فروع کافی، ج4، ص 255.
[2] احتجاج طبرسی، ج1، ص81.
[3] الجعفریّات، ص66.
[4] . بحار الانوار، ج74، ص4.
[5] . مستدرک وسائل، ج2، ص8 .