پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک
پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک

سیره ام المومنین ام حبیبه

ام المومنین ام حبیبه یکی از همسران پیامبراکرم "ص" ؛ که دختر ابوسفیان بن حرب بن امیه بن عبد الشمس بن عبد مناف بودند. از نظر بیشتر مورخین و نسب شناسان به "رمله" مشهور هستند . ایشان هفده سال پیش از بعثت در مکه به دنیا آمده بودند.

بسم الله الرحمن الرحیم

مادرش صفیه بنت ابی العاص بن عبد شمس بن عبد مناف و عمه حضرت عثمان بن عفان رض بود . "رمله" پیش از بعثت نبی مکرم اسلام "ص" با عبیدالله بن جحش اسدی برادر همسر رسول الله ، جناب زینب بنت جحش ازدواج کرد . بعد از بعثت پیامبر(ص) او و عبیدالله از اولین کسانی بودند که به حضرت ایمان آوردند و به دین اسلام گرویدند .

ام المومنین ام حبیبه خدا و رسولش را بر همه چیز ترجیح دادند و همانند شخصی که از افتادن در آتش می‌هراسند بازگشت به کفر را در شأن خود ندیده و ناپسندش شمردند .

ابوسفیان هرگز چنین فکری زوایای ذهنش را نمی‌پیمود که فردی در میان قریش قد برافراشته و در مقابله با او بایستد و دستوراتش را نادیده بگیرد و در مسائل مهم و اساسی طبل مخالفت با او را بنوازد .

او بزرگ مکه بود ، رهبری که تمام مکیان در مقابلش سراپا گوش بودند و از دستوراتش اطاعت و پیروی می‌کردند . دختر او به خداوند واحد و یکتا ایمان آورد و به همه خدایانی که پدرش معتقد بود پشت کرد و طبل مخالفت با شرک را نواخت.

او با علاقه ای قلبی اسلام را پذیرفت . بعضی فکر می کنند چون عبیدالله ایمان آورد "رمله" هم به تبعیت از او اسلام را پذیرفت ولی چنین نبود ، بلکه او با میل شخصی و علاقه ای قلبی اسلام آورد . گواه این مطلب اینکه او درست زمانی مشرف به اسلام شد که دین اسلام شدیدا ً از طرف بنی امیه و بخصوص ابوسفیان (پدرش) تحت فشار و خصومت بود .

او و شوهرش عبیدالله بن جحش همراه با هم به خداوند واحد و یکتا ایمان آوردند و رسالت پیامبر را تصدیق نموده و پذیرفتند .

ابوسفیان تمامی قدرت و نیروی خود را به کار برده و بسیج نمود تا دختر و داماد خویش را به دین آباء و اجدای شان برگرداند اما در این راه موفقیتی بدست نیاورد .

ایمانی که در عمق قلب "رمله" ریشه دوانده بود و تمامی وجودش را تسخیر نموده بود عمیق تر و با دوام تر از آن بود که طوفان های خشم و عضب و قدرت و نیروی ضعیف ابوسفیان بتواند او را ریشه کن نموده و نابود سازد اسلام "رمله" مایه اندوه و پریشانی ابوسفیان شده بود ؛ او که نتوانسته بود دخترش را تابع خویش سازد و مطابق با خواسته خویش پرورش نماید ؛ قادر نبود که او را از پیروی محمد " ص" باز دارد چگونه می‌توانست با قریش روبرو و سربلند کرده و ادعای ریاست نماید .

قریشیان وقتی فهمیدند که ابوسفیان از "رمله" و شوهرش دل خوشی ندارد و از ناحیه آنها بسیار ناراحت است گستاخ شدند و دایره را برای آنها به تنگ آوردند و با انواع و اقسام شکنجه‌های روحی و جسمی آنان را آزرده و اذیت کردند تا آن حد که دیگر ادامه زندگی در مکه برای آنان قابل تحمل نبود .

از این‌ رو به محض این‌ که پیامبر "ص" به مسلمانان اجازه دادند تا به حبشه هجرت کنند "رمله" و طفل خردسالش "حبیبه" و شوهرش عبیدالله بن جحش در طلیعه مهاجرین قرار داشتند که به خاطر خدا و حفاظت از دین و عقیده خویش هجرت نمودند و خود را در پناه و حمایت نجاشی قرار دادند .

ابوسفیان و دیگر بزرگان مکه نیز آرام ننشستند ؛ برای آنان بسیار دشوار بود که مسلمانان به این راحتی خود را از چنگ آنان برهانند و طعم خوب و خوش آسایش و استراحت را در حبشه بچشند و احساس آرامش نمایند.

از این‌ رو نمایندگان خود را به سوی نجاشی گسیل داشتند تا او را علیه مسلمانان تحریک نمایند و از او بخواهند تا مسلمانان را مسترد نموده و به آنها تحویل دهد و این مسئله را نیز یادآور شوند که این گروه در مورد مسیح او و مادرش مریم عقیدة خوبی نداشته و اشتباه فکر می‌کنند به گونه‌ای که مایه ناراحتی نجاشی شود .

پس از ملاقات نمایندگان مکه با نجاشی و رساندن پیام به وی ؛ نجاشی بزرگان مهاجرین را در مجلس خود احضار نموده و از آنان خواست تا حقیقت دین خود را آشکار سازند و عقیده خود را نسبت به عیسی بن مریم و مادرش را ابراز نمایند . همچنین نجاشی از آنان خواست تا آیاتی از قرآن که بر قلب پیامبرشان وحی می‌شودرا برایش تلاوت کنند .

آنها نیز حقیقت اسلام را برای نجاشی آشکار ساختند و آیاتی چند از قرآن را برایش تلاوت نمودند ؛ با شنیدن این حقایق و آیات نجاشی به گریه افتاد تا آن حد که محاسنش خیس شد و سپس گفت : یقیناً آن چیزی که بر پیامبر شما محمد "ص" نازل شده و آن‌ چه که بر عیسی بن مریم نازل شده بود ، منشأ واحدی دارند و از یک ‌جا سرچشمه می‌گیرند .

آن‌ گاه ایمان آوردن خود به خدای واحد و یکتا را اعلان کرده و رسالت نبوت محمد مصطفی " ص " را تصدیق و تأیید نمود .

لازم به ذکر است که فرماندهان نجاشی مسلمان نشدند و بر مسیحیت خود باقی ماندند ؛ با این وجود نجاشی حمایت خود را از پناهندگان و مهاجران مسلمانی که به سرزمینش پناه برده بودند را اعلام کرد .

ام المومنین ام حبیبه گمان می‌کرد که دوران درد و رنج سپری شده و لحظه استراحت فرا رسیده است او فکر می‌کرد مسیر پر از خار و درد و رنجی که پیموده سرانجام او را به سوی سرزمینی امن و توام با آسایش سوق داده است او حق داشت چنین فکری کند چر اکه نمی‌دانست تقدیر چه سرنوشتی را برایش ورق زده است .

حکمت خداوند چنین اقتضا نمود تا ام المومنین ام حبیبه را در کوره آزمایش بسیار سختی قرار دهد آزمایشی که مردان زیرک و خردمند نیز ممکن است که از آن فاتحانه بیرون نیایند ولی سرانجام خواست خداوند این بود که ام المومنین ام حبیبه پیروزمندانه از این آزمایش بدر آید و بر سکوی پیروزی بنشینند .

در یکی از شب‌ها که ام حبیبه به بستر خواب پناه برده بود در خواب دید که شوهرش عبیدالله بن حجش در دل دریای مواج و طوفانی قرارگرفته و تاریکی عمیقی بر آن حاکم و بر همه جایش سایه افکنده است و حالش بسیار وخیم است . جناب ام حبیبه از خواب پرید ؛ ترس و وحشت و اضطراب همه وجودش را فرا گرفته بود او نمی‌خواست شوهرش و یا هر شخص دیگری در جریان این خواب قرار بگیرد .

اما به زودی این خواب صورت واقعی به خودش گرفت روز همان شب شوم به پایان نرسیده بود که عبیدالله از دین خود مرتد شد و دین مسیحیت را انتخاب نمود . سپس عشق و علاقه‌اش به مغازه‌های شراب‌ فروشی متوجه شد و روز و شب را به نوشیدن شراب‌ که سرچشمه همه گناهان بود سپری ‌نمود بصورتی هیچگاه از آن سیر نمی‌شد .

شوهر ام حبیبه او را در میان دو چیر مخیر نمود یا طلاق و یا خروج از اسلام و قبول مسیحیت .

ام المومنین ام حبیبه ناگهان خود را بر سر سه راهی دید :

اولاً اینکه اگر او به شوهرش که همواره او را دعوت به مسیحیت می‌کرد جواب مثبت دهد در این‌ صورت العیاذبالله او باید از دین خود برگردد و مرتد شود و رسوائی دنیا و آخرت را با جان و دل خریدار باشد.

در واقع این کاری بود که ام المومنین ام حبیبه در هیچ شرایطی تن بدان نخواهد داد اگر چه با رندهء آهنین گوشت بدنش را از استخوان‌ها جدا سازند.

ثانیاً اینکه او باید به خانه پدر در مکه که همچنان سنگر و دژ مستحکم شرک بود باز گردد و از نظر عقیده و فکر در شرائط بسیار سخت ؛ و در جو خفقان و دیکتاتور مآبانه زندگی خود را سپری نماید .

و ثالثاً اینکه او تنها و غریب ، به دور از اهل و وطن و بدون سرپرست در سرزمین حبشه مقیم شده و ماندگار شود .

ام المومنین ام حبیبه همان راهی را انتخاب کرد که رضای خداوند در آن بود نه رضای غیر او . ایشان تصمیمی جدی گرفت که در حبشه بماند تا شاید از جانب پروردگار فرجی و گشایشی صورت پذیرد . طولی نکشید که برای جناب ام حبیبه فرجی گشوده شد .

ازدواج با رسول خدا " ص" :

به محض این‌ که عده طلاق جناب ام حبیبه از شوهرش که بعد از نصرانی شدنش از او فاصله گرفت به پایان رسید ، فرجی گشوده شد و سعادت و خوشبختی بدون وقت قبلی و با بال‌های زمردین و سبز فامش بال‌زنان در آسمان خانه غمگینش نمایان گشت و به او پیغام شادی داد .

در بامداد یک روز روشن و نقره‌ گون درب خانه جناب ام‌ حبیبه کوفته شد . ایشان درب را باز کردند و ناگهان با " ابرهه" خادم نجاشی پادشاه حبشه روبرو شدند .

ابرهه با کمال ادب و احترام به او سلام کرد و اذن دخول خواست و گفت : پادشاه تو را سلام می‌رساند می‌گوید : که محمد رسول الله " ص " تو را برای خویش خواستگاری نموده است .

او در نامه‌ای نجاشی را وکیل عقد خود قرار داده است تو نیز هر کسی را که می‌خواهی وکیل عقد خویش قرار ده.

با شنیدن این پیام ام المومنین ام حبیبه از فرط خوشحالی می‌خواست به پرواز درآید او بی‌اختیار فریاد کشید : خداوند تو را بشارت به خیردهد...

بعد از آن شروع کرد به بیرون آوردن زیور آلات همراه خودش ، یک جفت دستبند ، خلخال‌ها ، یک جفت گوشواره و انگشتری‌ها ؛ همه را از تن خارج کرده و به عنوان مژدگانی به ابرهه خادم نجاشی تقدیم نمود . در واقع در آن لحظه اگر تمامی خزانه‌های جهان را مالک می بود همه را تقدیم ابرهه می‌فرمود . سپس به ابرهه گفت : من خالد بن سعید بن العاص را به عنوان وکیل خویش انتخاب می‌کنم چرا که او از همه به من نزدیک‌تر است .

در قصر نجاشی که بر روی تپه ای قرار گرفته بود . در اطراف آن درختانی زیبا وجود داشت که مشرف بر یکی از باغ‌های زیبا و دلربای حبشه و در یکی از میدان‌های وسیع و بزرگ شهر که با منظره‌های زیبا آذین بندی شده بود ؛ و نور خیره‌کننده چراغ‌ها و درخشش نقره‌گون آنها ، و فرش شده با بهترین و با ارزش‌ترین فرش‌ها ؛ و با حضور بزرگانی از صحابه رسول الله " ص" همچون جعفربن ابی‌طالب ، خالدبن سعید بن العاص و عبدالله بن حذافه سهمی و دیگران ؛ آنهائی که در حبشه مقیم بودند مجلسی ترتیب داده شده بود . چون دعوت‌شدگان همگی جمع شدند نجاشی ریاست جلسه را بر عهده گرفت و برایشان صحبت نموده و گفت :

"سپاس می‌گویم خداوند قدوس ، مؤمن و عزیز و جبار را و گواهی می‌دهم که هیچ معبودی جز الله نیست و محمد " ص" بنده و فرستاده خداست و اوست که عیسی بن مریم نسبت به او بشارت داده است .

اما بعد ... باید بدانید که رسول الله " ص " از من خواسته است که ام حبیبه دختر ابوسفیان را به نکاحش در آورم و من به او جواب مثبت دادم و به نیابت از آن حضرت چهارصد دینارطلا به عنوان مهریه و مطابق با قانون و سنت خداوند و رسولش " ص " به ام حبیبه می‌پردازم " .

سپس او دینارها را در مقابل خالد بن سعید بن العاص گذاشت در این هنگام خالد بلند شد و گفت : الحمدالله احمده و استعینه و استغفره و اتوب الیه و اشهد ان محمداً عبده و رسوله ، ارسله بدین الهدی و الحق لیظهره علی الدین کله و لوکره الکافرین اما بعد :

من نیز به درخواست رسول الله "ص" جواب مثبت دادم و موکل خود یعنی ام حبیبه دختر ابوسفیان را به عقد رسول الله " ص" درآوردم خداوند زندگی با برکتی به رسول الله " ص" و همسرش عنایت فرماید .

و مبارکباد برای ام حبیبه این خیر و سعادتی که خداوند برایش مقدر فرمود . خالد دینارها را برداشت و خواست تا آنها را به جناب ام حبیبه برساند همراهانش نیز بلند شدند و خواستند به مجلس پایان دهند در این هنگام نجاشی به آنها گفت : بنشینید چرا که سنت و روش انبیاء این است که به هنگام ازدواج غذای مختصری نیز تدارک می‌بینند . سفره پهن شد و مهمانان غذا خوردند و سپس پراکنده شدند . جناب ام حبیبه می‌گوید : وقتی مهریه به دستم رسید 50 مثقال طلا برای ابرهه که این خبر خوش را به من داده بود فرستادم و گفتم :

درمرحله اول که آن خبر خوش را به من دادید من مقداری از طلا و جواهر را به عنوان مژدگانی به شما دادم و آن هم بدان علت بود که بیشتر از آن در کف نداشتم .

بعد از این پیام دیری نپائید که ابرهه نزد من آمد و پنجاه مثقال طلا و زیور آلات و جواهری که قبلاً به او داده بودم همه را مسترد نمود و گفت : پادشاه از من خواسته که هیچ چیزی از شما نپذیرم و از طرفی به زنانش نیز دستور داد که هر آن‌ چه از خوشبوئی و عطریات دارند برای شما بفرستند . فردای آن ‌روز آمد و مقداری عود خوشبو و عنبر همراه داشت و خطاب به من گفت : من کار مهمی با شما دارم .

گفتم : چی است ؟! او گفت : من مسلمان و پیرو دین محمد " ص " هستم سلام مرا به پیامبر برسان و به او خبر بده که من به خدا و رسول خدا " ص " ایمان آوردم . مواظب باش و این پیام را از یاد مبر . سپس او وسائل سفر مرا مهیا نمود .

ملاقاتی مبارک :

کاروان ام حبیبه با هدایایی که نجاشی داده بود توسط کشتی که پادشاه آن را برای سفر جناب ام حبیبه تدارک دیده بود به سوی مدینه حرکت کرد. در نزدیکی مدینه خبر شدند که پیامبر گرامی " ص " از مدینه به صدد فتح خیبر بیرون رفته و نیز دانستند که به زودی بازخواهندگشت .

پیامبر " ص" پیروزمندانه برگشتند و جعفر بن ابیطالب را استقبال و فرمودند : " نمی دانم که از آمدن جعفر خوشحال شوم یا از فتح خیبر " .

مرا نزد رسول الله " ص "بردند چون با پیامبر " ص " ملاقات کردم ، در مورد خواستگاری و مجلس عقد و برخورد خود با ابرهه گزارش کاملی را به پیامبر " ص" دادم وسلام ابرهه را به آن حضرت رساندم .

پیامبر " ص" ازشنیدن این خبر خوشحال شده و گفتند : و علیه السلام و رحمه الله و برکاته .

ام المومنین ام حبیبه همزمان با عروس دیگر ، جناب صفیه ، به خانه پیامبر " ص" رفتند . حضرت عثمان بن عفان رض جشن بزرگی برای عروسی دختر عمویش که به عقد پیامبر خاتم " ص " درآمده بودند ترتیب دادند .

ابوسفیان پس از شنیدن خبر ازدواج دخترش با رسول الله "ص" گفت : "بینی این مرد به خاک مالیده نمی شود" ؛ که این سخن کنایه از صلابت و شکست ناپذیری رسول الله "ص" بود .

اوصاف اخلاقی :

نقل است که پیش از فتح مکه ابوسفیان برای تجدید صلح حدیبیه به مدینه آمد ، او به خانه دخترش ام المومنین ام حبیبه رفت و چون خواست بر فرش پیامبر"ص" بنشیند ، دخترش آن را جمع کرد . ابوسفیان گفت : " دخترم نمی دانم فرش شایسته من نیست یا من شایسته فرش نیستم " . ام المومنین ام حبیبه فرمود : " این فرش پیغمبر خداست و تو مشرک و نجسی ؛ نخواستم بر فرش پیامبر"ص" بنشینی " . ابوسفیان گفت : " بخدا دخترکم از وقتی تو را ندیدم دچار شر شده ای " .

ام المومنین ام حبیبه از جمله زنان عابد و پرهیزکاری بودند که بسیار نماز می خواندند و یاد خدا کرده و به مسائل دینی اهمیت می دادند .

ایشان به ذکاوت و گمان نیک و نیک رأیی و ... معروف بودند . روابط ام المومنین عایشه با ام المومنین ام حبیبه فوق‌العاده حسنه بود و گفته شده که ام المومنین عایشه در انجام این وصلت نقش مؤثری داشتند و حضرت را تشویق به این ازدواج کردند.

ام المومنین ام حبیبه در نظر داشتند تا رضایت کامل هووهایشان ، ام المومنین عایشه و ام المومنین ام سلمه را که در محبت به پیامبر " ص" رقابت میکردند جلب نماید و مطمئن شود که آنها از او راضی هستند ، بنابراین ام المومنین عایشه را نزد خود خواست و گفتند که : چیزهایی میان ما به وقوع پیوسته که ممکن است میان هر هوویی پیش بیاید آیا مرا می بخشی و حلالم میکنی ؟ جناب عایشه گفت : من از تو میگذرم خداوند تو را شاد کند که مرا شاد نمودی . جناب ام سلمه نیز چنین گفت .

در فرامین اسلامی حتی با پدرش مسامحه نمی کند:

پیمان صلح حدیبیه بین مسلمانان و قریش در حالی منعقد گردید که ابوسفیان در مکه حضور نداشت. سهیل بن عمرو عامری یکی از سران پیشین قریش به نمایندگی از او پیمان را امضا کرد.

بنی خزاعه از هم پیمانان مسلمانان بودند و طبق مفاد صلح نامه، قریش حق تعرض به این قبیله را نداشتند. گروهی از سفیهان بی درایت مکه پیمان شکنی کردند و به بنی خزاعه حمله ور شدند . وقتی مسلمانان از این قضیه باخبر شدند آماده شدند تا به یاری هم پیمان خود "بنی خزاعه" بشتابند.

قریشیان به اشتباه خود پی بردند و دریافتند که اگر مسلمانان بر آنها هجوم آورند از عهده آنها بر نخواهند آمد . به همین خاطر خیلی زود ابوسفیان بن حرب را نزد رسول خدا "ص" فرستادند تا با ایشان مذاکره کنند و پیمان صلح را به بیش از ده سال تمدید نماید.

ابوسفیان در حالی که هزاران فکر در ذهنش می پروراند و مدام به جنگ و صلح فکر می کرد عازم مدینه شد . او در راه مدام به این فکر می کرد که چه چیزی باعث شد مسلمانان تا این اندازه عزت یابند و در عوض قریش اینگونه به ورطه ذلت افتد ؛ در همین فکر بود که ناگهان به ذهنش رسید که وقتی به مدینه رسید در خانه چه کسی بیتوته کند؟

او با خود گفت : هیچکس از دخترم "رمله" به من نزدیک تر نیست… هرچند او همسر محمد " ص" است ولی با زحماتی که به عنوان پدر برایش متحمل شده ام و حق پدری که برگردن او دارم مرا یاری خواهد کرد.

بالاخره ابوسفیان به مدینه رسید . قبل از هر چیز باید نزد رسول خدا "ص" می رفت و این کار را کرد و در همان بدو ورود خود به مدینه راهی مسجد رسول خدا " ص " شد . در آنجا رسول خدا " ص" را دید که با جمعی از اصحاب نشسته اند . ابوسفیان پیش رفت و مسائل خویش را با پیامبر "ص" در میان گذاشت . او سعی کرد رسول خدا " ص " را راضی کند که مدت صلح را به بیش از ده سال تمدید نماید ولی آن حضرت " ص " امتناع ورزیده و قبول نفرمودند.

درخواست امهات المومنین از رسول الله "ص" :

1- به نقلى پس از چند غزوه ، همسران پیامبر " ص " از آن حضرت خواستند تا بر نفقه آنان بیفزاید و زندگى ایشان را توسعه دهد . گفته شده که درخواست ام المومنین ام‌حبیبه از پیامبراکرم " ص" جامه‌اى سُحُولى ( محل و یا قبیله‌اى در یمن) یا سُحْوانى درخواست نموده بود . رسول خدا " ص " به مدت یک ‌ماه از همسران خود کناره گرفتند تا آیات (28 ـ 29 احزاب/33) در این باره نازل شد و به همسران پیامبر "ص" هشدار داد که اگر زندگى پر زرق و برق دنیا را مى‌خواهید مى‌توانید از پیامبر جدا شوید ."یـاَیُّهَا النَّبىُّ قُل لاَِزوجِکَ اِن کُنتُنَّ تُرِدنَ الحَیوةَ الدُّنیا و زینَتَها فَتَعالَینَ اُمَتِّعکُنَّ واُسَرِّحکُنَّ سَراحـًا جَمیلا * و اِن کُنتُنَّ تُرِدنَ اللّهَ ورَسولَهُ والدّارَ الأخِرَةَ فَاِنَّ اللّهَ اَعَدَّ لِلمُحسِنـتِ مِنکُنَّ اَجرًا عَظیمـا = اى پیامبر به همسرانت بگو اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مى‌خواهید ، بیائید با هدایایى شما را بهره‌مند سازم و به طرز نیکویى رهایتان سازم و اگر شما خدا و پیامبرش و سراى آخرت را مى‌خواهید ، خداوند براى نیکوکاران شما پاداشى بزرگ آماده ساخته است " . با نزول این آیات همسران پیامبر از جمله امّ‌حبیبه بودن با آن حضرت را ترجیح دادند.

2- به موجب برخى روایات نیز پس از نزول آیه تخییر (احزاب/33،28 ـ 29) همسران پیامبر " ص" ترسیدند که آن حضرت آنان را طلاق دهد ، بدین سبب از ایشان خواستند همچنان همسران پیامبر " ص" باقى باشند و آن حضرت نیز در تقسیم اوقات و نفقه هرگونه که صلاح دانستند عمل فرمایند . درباره درخواستهاى ایشان آیه : " تُرجى مَن تَشاءُ مِنهُنَّ و تُـوى اِلَیکَ مَن تَشاءُ ...نازل گردید .

در مورد رفتار با همسرانت و تقسیم اوقات بر آنها نوبت هر یک از آنان را که خواهى تأخیر انداز (ارجاء) و هر یک را که خواهى نزد خود جاى ده (ایواء) " (احزاب/33، 51) .

ام المومنین ام حبیبه پس از رحلت پیامبراکرم "ص" :

بیشترین اخباری که از زندگانی ام حبیبه پس از رحلت نبی خاتم "ص" رسیده مربوط به وقایع ایام محاصره و ترور خلیفه سوم عثمان بن عفان رض و حوادث پس از آن است . حضرت عثمان رض که در محاصره معترضان گرفتار شده بود به سوی علی (ع) و ام المومنین ام حبیبه و زبیر و سایر همسران پیامبر (ص) فردی را فرستاده و از آنها تقاضای آب و غذا کردند . علی(ع) به کمک او شتافته اما موفق نشدند . سپس ام المومنین ام حبیبه سوار بر استری شده نزد آنان رفته و با عنوان اینکه وصیت نامه های بنی امیه نزد عثمان است و من آنها را می خواهم تا مبادا اموال یتیمان و بیوه زنان از بین برود ، سعی نمودند تا وارد خانه عثمان شوند و متاعی که همراه داشتند را به حضرت عثمان رض برسانند ؛ اما معترضین با او مخالفت کرده افسار استر را بریدند ؛ بصورتی که نزدیک بود که ایشان از استر بیفتند که مردم او را گرفته به خانه بردند .

روایتى دیگر حاکى از آن است که او به جناب عثمان آب رسانیده و حتى بعضى قصد داشته‌اند عثمان را در هودج ایشان از محاصره برهانند.

ایشان پس از شهادت عثمان بن عفان پیراهن آغشته به خون وی را همراه نعمان بن بشیر نزد برادرش معاویه به دمشق فرستادند ولی معاویه به وسیله این پیراهن مردم شام را علیه علی(ع) تحریک و تحریض نمود .

رحلت ام امومنین ام حبیبه :

بنابر روایتی ایشان به دمشق نیز سفر کرده اند و حتی برخی وفات وی را در همانجا دانسته اند به طوری که در کنار قبرستان باب الصغیر مزاری نیز به نام ایشان منسوب است ؛ اما چنانکه در برخی روایات آمده ، وی در سال چهل و چهار هجری در سن هفتاد و چهار سالگی در مدینه دار فانی را وداع گفتند . مروان حکم بر ایشان نماز خواند و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شدند .

شخصیت روایی:

ام المومنین ام حبیبه احادیثی را از پیامبر"ص" و  ام المومنین زینب بنت جحش روایت کرده است . برادرانش معاویه و عنبسه و نیز کسانی چون انس بن مالک ، ابوبکر بن سعید ثقفی ، ابوجراح قرشی و شهر بن حوشب ، مسیب بن رافع ، عاصم بن ابیصالح و دیگران از ایشان روایت نقل کرده اند . از جناب ام حبیبه شصت و پنج حدیث از پیامبراکرم "ص" در کتب صحاح سته نقل شده است.

- از ام حبیبه همسر پیامبر (ص) : شنیدم رسول خدا (ص) می فرماید : هیچ بنده مسلمانی نیست که در شبانه روز 12 رکعت نماز نافله (غیر واجب) برای خدا به جای آورد مگر اینکه خداوند برایش قصری در بهشت بنا نماید ، یا اینکه برایش در بهشت قصری بنا شود . رواه مسلم ـ 728

- از ام حبیبه و عبدالله بن عمر و ام سلیم و عائشه و میمونه و ام کلثوم و ام سلمه و ابن عباس (که حدیث او حسن و صحیح است) و همچنین احمد و اسحاق نقل شده است که شهادت داده اندکه رسول خدا صلی الله علیه و آله بر خُمره نماز می خواند . ابو عیسی گفته است : خمره حصیرکوچک است . محمد بن عیسی ابوعیسی الترمذی السلمی الوفاة : 279 ،سنن الترمذی : ج 2 ص 151 و 152، دارالنشر : دارإحیاءالتراث العربی - بیروت

- زینب دختر  ام المومنین ام سلمه از  ام المومنین ام حبیبه نقل می کند که پیامبر" ص فرمود : برای زن مسلمانی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد حلال نیست که بیش از سه روز آرایشش را کنار بگذارد مگر برای زنی که همسرش وفات یافته ؛ به مدت چهار ماه و ده روز . الاربعین البلدانیه ... علی بن الحسن بن عساکر؛ بیروت ؛ دارالفکر ؛1413ه.ق

تهیه و تنظیم : مریم حکیم


منابع و مآخذ مورد تحقیق :

[1]- طبری؛ تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، 1967، ج11، ص604 و مسعودی؛ التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دار الصاوی، بی تا، ص223 و ابن هشام؛ السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج2، ص645.

[2]- عسقلانی، ابن حجر؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1415، ج8، ص140.

[3]- تاریخ طبری، پیشین، ج11، ص604 وابن سعد؛ طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1990، ج8، ص76.

[4]- طبقات الکبری، پیشین، ص76 و ابن عبدالبر؛ الاستیعاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجبل، چاپ اول، 1992، ج4، ص1844.

[5]- ابن اثیر؛ اسد الغابه، بیروت، دار الفکر، 1989، ج6، ص115.

[6]- تاریخ طبری، پیشین، ج3، ص165 و التنبیه و الاشراف، پیشین، ص223 و السیرة النبویه، پیشین، ج1، ص324 و طبقات الکبری، پیشین، ص77.

[7]بلاذری؛ انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1996، ج1، ص438.

[8]- طبقات الکبری، پیشین، ص77 و السیرة النبویه، پیشین، ج2، ص362 و تاریخ طبری، پیشین، ج3، ص165 و التنبیه و الاشراف، پیشین، ص223.

[9]- تاریخ طبری، پیشین، ج11، ص605 و التنبیه و الاشراف، پیشین، ص223 و طبقات الکبری، پیشین، ص77.

[10]- ابنقتیبه؛ المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992، ص136.

[11]- عایشه بنت الشاطی؛ نساء النبی، بیروت، دار الکتاب العربی، 1985، ص 198.

[12]- ابن کثیر؛ البدایه و النهایه، بیروت، دار الفکر، 1986، ج5، ص294 و تاریخ طبری، پیشین، ج11، ص606 و طبقات الکبری، پیشین، ص77.

[13]- انساب الاشراف، پیشین، ج1، ص439 و تاریخ طبری، پیشین، ج11، ص605 و طبقات الکبری، پیشین، ص77.

[14]- طبقات الکبری، پیشین، ص77 و تاریخ طبری، پیشین، ج11، ص605.

[15]- طبقات الکبری، پیشین، ج1، ص162 و تاریخ طبری، پیشین، ج2، ص653.

[16]- طبقات الکبری، پیشین، ج1، ص162 ومسعودی؛ مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجره، چاپ دوم، 1409، ج1، ص89.

[17]- السیرة النبویه، پیشین، ج2، ص645 و تاریخ طبری، پیشین، ج2، ص653.

[18]- طبقات الکبری، پیشین، ص78.

[19]- انساب الاشراف، پیشین، ج1، ص439 و طبقات الکبری، پیشین، ص77-78.

[20]- انساب الاشراف، پیشین، ص439 و طبقات الکبری، پیشین، ص79 و تاریخ طبری، پیشین، ج2، ص654.

[21]- طبقات الکبری، پیشین، ص78 و زرکلی، خیرالدین؛ الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، 1986، ج3، ص33.

[22]- واقدی؛ مغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسه اعلمی، چاپ سوم، 1989، ج2، ص792 و السیرة النبویه، پیشین، ج2، ص396 و تاریخ طبری، پیشین، ج3، ص46.

[23]- سید جمیلی؛ نساء النبی، بیروت، دار مکتبة الهلال، 2003، ص121.

[24]- تاریخ طبری، پیشین، ج4، ص385 – 386 و ابن اثیر؛ الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر – دار بیروت، 1965، ج3، ص173.

[25]- همانها.

[26]- مروج الذهب، پیشین، ج2، ص353 و مقدسی، مطهر بن طاهر؛البدء و التاریخ، پورت سعید؛ مکتبة الثقافه الدینیه، بی¬تا، ج5، ص211 و ذهبی، تاریخ اسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، 1993، ج3، ص539.

[27]- همان.

[28]- حسینی دشتی، مصطفی؛ معارف و معاریف، قم، اسماعیلیان، چاپ اول، 1369، ج1، ص261.

[29]- سفرنامه ابن بطوطه، ترجمه محمد علی موحد، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1337، ص87 و تاریخ دمشق، ج2، ص418.

[30]- التنبیه و الاشراف، پیشین، ص262 و تاریخ طبری، پیشین، ج11، ص607 و انساب الاشراف، پیشین، ج1، ص440 و طبقات الکبری، پیشین، ج8، ص80.

[31]- انساب الاشراف، پیشین، ج1، ص440.

[32]- الاصابه، پیشین، ج8، ص142.

[33]- انساب الاشراف، پیشین، ج1، ص441 و الاصابه، پیشین، ج5، ص56.

[34]- سنن نسائی، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1930، ج3، ص260.

[35]- نساء النبی(بنت الشاطی)، پیشین، ص212

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.