پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک
پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک

سیره ام امومنین ماریه قبطیه

 ام امومنین ماریه قبطیه همسر گرامی رسول خدا (ص) دختر شمعون قبطیه ، از مادری رومی در قریه ی حَفن در یکی از مناطق اَنصِنای مصر به دنیا آمدند .

پیامبر اکرم (ص) در سال ششم هجرت سفیرانی به کشورهای خارج فرستادند و طی نامه‌هایی فرمانروایان این کشورها را به اسلام دعوت فرمودند . رسول الله ؛ حاطب بن ابی بلتعه را نیز به سوی مقوقس فرمانروای مصر فرستاده و او را به اّئین اسلام دعوت فرمودند. ‌نامه رسول الله به این مضمون بودند : " به نام خداوند بخشنده مهربان . از محمد بن عبدالله به مقوقس ، بزرگ مصر، سلام بر پیروان راستی ، اما بعد ؛ من تو را به تسلیم در برابر دین اسلام می‌خوانم . چنانچه بپذیری ، خداوند اجر شما را دو چندان گرداند ، در غیر این صورت گناه قبط به گردن تو خواهد بود " .

مقوقس مهر و امضای آن را دیده و نامه را خواند . سپس آن را در ظرفی از عاج قرار داد و از حاطب بن ابی بلتعه خواست که درباره پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) و سیره و صفات ایشان سخن بگوید . حاطب نیز چنین کرد . مقوقس کمی فکر کرد و سپس گفت : " من فکر می‌کردم پیامبر آخرین ، از شام برخیزد که آنجا محل ظهور پیامبران بوده ، حال می‌بینم که او از جزیزه ‌العرب برخاسته ، قبط از او اطاعت نخواهد کرد " .

سپس به کاتبش گفت چنین بنویس : " اما بعد ، نامه‌ات را خواندم و آنچه را که در آن نوشته بودی ، دریافتم و دعوتت را نیز شنیدم ، ولی من فکر می‌کردم پیامبر آخرین از شام برخیزد . من فرستاده تو را گرامی می‌دارم و همراه او دو کنیز از سرزمین قبط بزرگ می‌فرستم با لباس و مرکب ، والسّلام " .

مقوقس ، نامه را به حاطب داد و عذرخواهی کرد از اینکه قبط نمی‌تواند دعوت آنها را به دین شان بپذیرد و به او توصیه کرد که پنهان دارد آنچه را در قبط دیده و شنیده است . حاطب به سوی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بازگشت ، در حالی که دو کنیز به نام‌های ماریه و سیرین و خواجه‌ای به همراه هزار مثقال طلا و بیست دست لباس از بافته‌های مصری و قاطری خاکستری و مقداری عسل و عود و مشک و عطر همراه او بود .

 ام امومنین ماریه و سیرین (به نقلی شیرین) ، از دوری وطنشان بسیار اندوهگین بودند و اشک حسرت و وداع با سرزمین شان در چشمان آنها حلقه زده بود .‌ آنها فکر می‌کردند که دیگر دنیا به آخر رسیده و هرگز روی خوشبختی را نخواهند دید . حاطب احساس اندوه آن دو را دریافت . به همین دلیل ، قصه‌هایی از اساطیر و داستان‌های مکه و حجاز را برای آنها بازگو کرد . سپس از اسلام و پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) گفت . آنها با شنیدن صفات پیامبر(ص) و خوبی‌های اسلام ، احساس شادمانی کردند و از اسلام و پیامبر اسلام (ص) خوششان آمد . سپس به اسلام ایمان آوردند و در فکر یک زندگی جدید ، غرق شدند . آنها در سال هفتم هجرت به مدینه رسیدند ؛ و آن ‌زمان تازه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از حدیبیه بازگشته بودند.

پیامبر (ص) ، نامه مقوقس و هدایای او را دیدند ، جناب ماریه را به عقد خود درآوردند و سیرین را به حسان بن ثابت شاعر و ادیب معروف دادند که از وی دارای فرزندی به نام عبدالرحمن گردید ؛ همچنین رسول گرامی (ص) باقی هدایا را بین صحابه تقسیم فرمودند.

این خبر به همسران پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) رسید که زنی از سرزمین نیل به پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) اهداء شده و پیامبرص او را در منزل حارثة بن نعمان ، نزدیک مسجد سکنی فرموده اند .

یک سال گذشت و  ام امومنین ماریه از اینکه جایگاهی نزد رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) یافته بود ، بسیار شاد بودند . پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم ) نیز از این زن بسیار راضی بودند ، زیرا او تمام سعی خود را برای جلب رضایت پیامبر(ص) به کار می‌برد و در برابر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ، زنی مخلص ، فداکار و پرهیزگار بود و اوامر پیامبر اکرم (ص) را به طور کامل اطاعت می‌کرد ، زیرا پیامبر(ص) برای ایشان هم همسر بودند و هم صاحب و مولا .

ماریه و هاجر

 ام امومنین ماریه به ماجرای هاجر، ابراهیم و اسماعیل ( علیهم السلام ) بسیار علاقه داشت و آن را بارها و بارها شنیده بود که خداوند چگونه به هاجر هنگامی که در حجاز تنها بود و یاوری نداشت ، کمک کرد . خداوند با دادن چاه زمزم به او ، زندگی جدیدی را به سرزمین حجاز بخشیده بود ، او می‌دانست که زندگی هاجر در تاریخ ماندگار و هروله او در بین صفا و مروه به یکی از مناسک حج تبدیل شده است .

 ام امومنین ماریه به شباهت‌های خود و هاجر بسیار می‌اندیشید و اینکه هر دو کنیز بودند ، هاجر به دست ساره به ابراهیم بخشیده شد و جناب ماریه از طریق مقوقس به رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) اهدا شد . ولی تنها تفاوت ماریه و هاجر آن بود که هاجر ، مادر اسماعیل بود و ماریه ، فرزندی از رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) نداشت .

پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) پس از وفات حضرت خدیجه س ، از هیچ‌کدام از همسرانش صاحب فرزندی نشد ، تنها از حضرت خدیجه س صاحب شش فرزند به نام‌های : قاسم ، زینب ، رقیه ، امّ کلثوم ، فاطمه و عبدالله (علیهم السلام) شد که فرزندان پسر حضرت ، در همان خردسالی درگذشتند.

تولد ابراهیم

در شبی از شب‌های سال هشتم هجرت، جناب ماریه دریافت که باردار است . این خبر به پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) رسید و ایشان بسیار شاد شدند و شکر خداوند را به جای آوردند.

ابراهیم ، در ماه ذی‌حجه به دنیا آمد. قابله او "سلمی" این مژده را به شوهرش " ابورافع" داد و او نیز ، نزد رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) رفت و مژده مولود جدید را به آن حضرت داد. پیامبر خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به خاطر این مژده بنده‏ای به او بخشیدند و نام مولود را ابراهیم گذاردند که نام جدشان ابراهیم خلیل (علیه السلام) بود. چون روز هفتم ولادتش شد ، گوسفندی برای ابراهیم عقیقه نموده و موی سر نوزاد را تراشیده و به وزن آن نقره در راه خدا انفاق فرمودند.

ابراهیم شدیداً مورد علاقه پیامبر خدا (ص) بود ؛ انس بن مالک می‌گوید:

هنگامی که ابراهیم چشم به دنیا گشود ، جبرئیل امین به حضور پیامبر اکرم (ص) آمد و این‌گونه به ایشان سلام کرد : " السلام علیک یا ابا ابراهیم" سلام بر تو ای پدر ابراهیم .

پیامبر اکرم (ص) پس از ولادت ابراهیم فرمودند : " دیشب برای من کودکی به دنیا آمد که او را همنام پدرم ابراهیم قرار دادم" .

زنان انصار، برای شیر دادن به ابراهیم با هم رقابت می‌کردند ،‌ زیرا می‌خواستند با این کار به  ام امومنین ماریه نزدیک‌تر شوند ، زیرا از میزان علاقه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به او اطلاع داشتند. دایگی ابراهیم ، به "ام بردة خولة بنت منذر بن زید" رسید . پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) با شادمانی ، شاهد بزرگ شدن ابراهیم بود .

روزی پیامبر اکرم (ص) برای انجام کاری از خانه بیرون رفته بودند که از وضع وخیم فرزندشان آگاه شدند ؛ به خانه بازگشتند و او را از آغوش مادر گرفتند و در حالی که آثار ناراحتی از چهره مبارک ایشان نمایان بود فرمودند : یا إبراهِیم لَو لا اَنَّهُ اَمْرٌ حَقٌّ وَوَعْدٌ صِدقٌ ، وَأنَّ آخِرَنا سَیَلْحَقُ بِأوَّلِنا ، لَحَزِنّا عَلَیْکَ حُزْناً هُوَ اَشَدُّ مِنْ هذا ، تَدْمَعُ الْعَیْنُ وَ یَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لا نَقُولُ إلاّ ما یَرضی رَبَّنا وَاللهُ یا إبْراهِیم ، إنّا بِکَ لَمَحْزُونُون.

"ای ابراهیم! اگر مرگ امری حق و وعده صادق خداوند نبود و ما در آخر به همان چیزی که در اول بودیم ، نمی‌پیوستیم ، بیش از این بر تو اندوهگین می‌شدیم ، چشم گریان و دل محزون و اندوهناک است ، ولی سخنی که جز رضایت و خشنودی پروردگار را فراهم کند ، بر زبان جاری نخواهیم ساخت ، اما بدان ای ابراهیم که ما در فقدان و مرگ تو، اندوهناک و محزون هستیم ".

برخی به آن حضرت اعتراض کردند که " ای رسول خدا مگر شما ما را از گریه نهی نکردی ؟ " ؛ رسول الله فرمودند : " نه ، من نگفتم در مرگ عزیزانتان گریه نکنید ، زیرا گریه نشانه ترحم و مهربانی است و کسی که دلش به حال دیگران نسوزد و مهر و محبت نداشته باشد ، مورد رحمت الهی قرار نخواهد گرفت".

به هر ترتیب ، رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) دستور دادند تا ابراهیم را غسل داده ، حنوط و کفن کنند . سپس جنازه او را برداشته به قبرستان بقیع آوردند و در جایی که اکنون به نام ‏"قبر ابراهیم‏" معروف است دفن فرمودند.

در روزی که ابراهیم از دنیا رفت ، ‏خورشید گرفتگی پدید آمد و مردم مدینه گفتند : "خورشید به خاطر مرگ ابراهیم گرفته است!" ؛ رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) برای رفع این اشتباه و مبارزه با این خرافه‌ها ، به منبر رفتند و خطاب به مردم فرمودند:

اَیُّهَا النّاس إنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ آیَتانِ مِنْ آیات ِاللهِ لاتَخْسِفانِ لِمَوْتِ اَحَدٍ وَلا لِحَیاتِهِ.

"ای مردم همانا خورشید و ماه دو نشانه از نشانه‏های قدرت حق تعالی هستند که تحت اراده و فرمان اویند و برای مرگ و حیات کسی نمی‏گیرند" .

و در روایت دیگر آمده است که فرمودند :

إنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لایَنْکَسِفانِ لِمَوْتِ اَحَدٍ وَلا لِحَیاتِهِ فَإذا رَأیْتُمْ فَصَلُّوا وَادْعُوا الله.

"به راستی که خورشید و ماه برای مرگ و حیات کسی نمی‌گیرند ، پس هر زمان دیدید ، نماز بگزارید .

 ام امومنین ماریه نیز در این مصیبت بسیار اندوهگین بود و این‌گونه برای ابراهیم مرثیه می‌خواند : "ای ابراهیم تو پسر من بودی که هنوز تو را از شیر نگرفته بودیم و فرشتگان در بهشت به تو شیر خواهند داد" .

 ام امومنین ماریه پس از این مصیبت ، خانه‌نشین شده بود و پیامبر خدا هرگاه به ‌دیدار او می‌رفتند می‌دیدند که او مدام می‌گوید : "اِنّا لِلّه وَاِنّا اِلَیهِ راجِعُون".

 ام امومنین ماریه از همسران مورد عنایت پیامبر اکرم (ص) و علاقمند به حضرت زهرا سلام الله علیها و همسرشان علی ابن ابیطالب (ع) بودند . پیامبر اکرم (ص) نیز برای اّسایش او خانه‌اش را در باغچه‌ای در کنار مدینه که به اّن " مشربه ام ابراهیم" می گویند قرار داده بودند.

 ام امومنین ماریه و زندگی با رسول خدا (ص)

نخستین منزل ام المؤمنین ماریه خانه ی حارثه بن نعمان بود ، ایشان یک سال در این منزل سکونت کردند ؛ و سپس به درخواست خودشان از رسول الله (ص) برای نقل مکان به محلی دیگر؛ رسول خدا (ص) او را در بخش بالای مدینه در نخلستان کوچکی که از اموال خودشان از غزوه بنی نضیر بود و امروزه به "مشربه ام ابراهیم" معروف است ، مستقر فرمودند .

 ام امومنین ماریه در تابستان و فصل خرماچینی همان جا ساکن بودند و پیامبر اکرم (ص) برای دیدن ایشان به آنجا می رفتند . مدتی پس از استقرار جناب ماریه در مشربه ام ابراهیم بود که ابراهیم فرزند رسول خدا (ص) در ذیحجه سال هشتم هجری به دنیا آمدند .

علاقمندی اهل بیت(علیهم السلام) به  ام امومنین ماریه

علی(ع) و فاطمه زهرا(س) توجه ویژه ای به جناب ماریه داشتند ، چنان که گفته اند ؛ پس از ولادت ابراهیم ، علی (ع) بسیار خوشحال شدند . ایشان همواره حامی ماریه بودند و خود شخصاً به امور ایشان رسیدگی می نمودند . ایشان نسبت به ماریه تعصب خاصی داشتند .

اوصاف اخلاقی

 ام امومنین ماریه بانویی پاک ، دیندار و از زنان صالح ، نیکوکار، شایسته و مورد توجه و علاقه رسول خدا (ص) بودند و مورخان و سیره نگاران او را به حسن دینش ستوده اند . پیامبر اکرم (ص) در بیانی علاقه خود را به این بانو چنین اظهار می فرمایند : " آن گاه که مصر را فتح کردید با آنها به خوبی برخورد کنید چون من داماد آنها هستم " .

زندگی ایشان پس از رحلت پیامبر اکرم(ص)

بعد از رحلت رسول خدا (ص) ،حضرت ابوبکررض مقرری ای برای ایشان در نظر گرفتند که پرداخت این مقرری توسط خلیفه دوم نیز ادامه یافت .

وفات

سرانجام وی در زمان خلیفه دوم در محرم سال 16 هجری وفات یافت . حضرت عمربن خطاب رض مردم را برای تشییع جنازه ی ایشان خبر کرده و بر وی نماز خواندند و در بقیع به خاک سپرده شدند .

گردآوری و تنظیم : شیلا مالکی دیزجی


منابع تحقیق :

1- فروغ ابدیت ، ‌ج 2، ‌ص 800 و 801 ؛ ریاحین الشریعه، ‌ج 2، ص 349؛ اسدالغابه، ج 7، ص 253

2- لغت نامه دهخدا ، شماره مسلسل 195، ص 47

3- بحارالانوار، ج 21 ، ص 183

4- ابن عبدالبر؛ الاستیعاب ، تحقیق علی محمد البجاوی ، بیروت ، دارالجبل، چاپ اول ، 1992 ،ج4 ، ص1912.

5- بلاذری؛ انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار وریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، 1996 ، ج1، ص449.

6- یاقوت حموی؛ معجم البلدان، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، 1995،ج1، ص249 و ابن سعد؛

7- طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1990،ج1، ص107 و زرکلی، خیرالدین؛ الأعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، 1986،ج5، ص225 و ابن هشام؛ السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی¬تا،ج1، ص191.

8- ابن قتیبه؛ المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، قاهره، الهیئة المصریة العامة للکتاب، چاپ دوم، 1992، ص312 و طبقات الکبری، پیشین، ص107 و انساب الاشراف، پیشین،ص449 و تاریخ طبری، پیشین، ص617.

9- ابن کثیر؛ البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، 1407،ج5، ص304.

10- سید جمیلی ؛ نساء النبی ، بیروت ، دار المکتبة الهلال ، 2003، ص137 – 138.

11- انساب الاشراف ، پیشین ،ص449 و طبقات الکبری ، پیشین ،ج1، ص107 وج8 ، ص171.

12- تاریخ طبری، پیشین، ص617 و 71 و البدایه و النهایه، پیشین،ج5، ص304 و انساب الاشراف، پیشین، ص449 و طبقات الکبری، پیشین،ج1، ص108 و ابن جوزی؛ المنتظم، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء و مصطفی عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1992،ج3، ص345.

13- قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر قمی، قم، جزائری، چاپ سوم، 1404،ج2، ص99-100 و شیخ مفید؛ رسالة حول خبر ماریه، تحقیق مهدی الصباحی، هزاره شیخ مفید، چاپ اول، 1413، ص16.

14- العاملی، جعفر مرتضی؛ حدیث الافک، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1400، ص72 و 137.

15- البدایه و النهایه، پیشین،ج7، ص74.

16- معجم البلدان، پیشین،ج5، ص138.

17- مشربه ام ابراهیم در

جنوب شرقی مدینه شارع علی ابن ابیطالب (ع) بعد از مستشفی الزهراء و پمپ بنزین سمت چپ نبش کوچه دوم قرار دارد. این مشربه در سالهای بعد تبدیل به قبرستان شد که بنا به اعتقاد جمعی از مورخین قبر نجمه خاتون مادرگرامی امام رضا ( ع ) در این قبرستان قرار دارد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.