نسب و نشأت خالد بن ولید:
ایشان شمشیر خدا، ابوسلیمان خالد بن ولید بن مغیره بن عبدالله بن عمر بن مخزوم قریشی مخزومی است
مادرش لبابه صغرى دختر حارث بن حرب هلالی است که او نیز، خواهر لبابه کبرى همسر عباس بن عبدالمطلب عموی رسول خدا صلى الله علیه وسلم میباشد و هر دو آنها؛ یعنی: لبابه صغرى و لبابه کبرى خواهران همسر رسول خدا، ام المؤمنین میمونه، دختر حارث، میباشند.
خالد بن ولید در مکه و در خانهای از خانههای بنی مخزوم پرورش یافت و بزرگ شد که آن خانه به عظمت و نیک تباری و ریاست و فرمانروایی معروف بود. قبیلهی بنی مخزوم از جایگاه و منزلت والایی در میان قریش و سایر قبایل برخوردار بود.
خالد بن ولید در زمان جاهلیت یکی از اشراف قریش و از قهرمانان پرآوازه و سوارکاران مشهور و سلحشور به شمار میرفت که به همراه کفار مکه و مشرکان قریش در چند نبرد علیه مسلمانان شرکت جست.
در جنگ احد مسلمانان را به شدت قلع وقمع نمود و زمانی که به دین اسلام گروید، در کنار مسلمانان به نبرد پرداخت و به شمشیر بُرّنده و سلاح مهلکی بر علیه دشمنان اسلام تبدیل شد. وی از گهواره تا گور جنگجو و مرد میادین نبرد بود.
اسلام آوردن خالد
شبی خالد با خودش خلوت گزید و افکارش را در مورد آنچه در اطرافش دربارهی این دین جدید میگذشت، مورد تأمل قرار داد.میدید که هر روز بر درخشش و صعود پرچمهای این دین جدید افزوده میگردد و از خدا خواست که او را به راه راست رهنمون سازد.
بشارت یقین در دلش درخشیدن گرفت، با خود میگفت: این مرد (محمدصلى الله علیه وسلم) پیامبر و فرستادهی خداست، پس تا کی …؟ سوگند به خدا به نزد او میروم و مسلمان خواهم شد.
بیایید با خالد بن ولید همراه شویم که از داستان مسلمان شدنش و روند مبارک ایمان آوردنش و ماجرای سفرش از مکه به مدینه، تا به جایگاه درست و شایستهاش در قافله مسلمانان دست یابد، برای ما سخن میگوید، و الآن بیایید گوش فرا دهیم که خالد برای ما سخن میگوید:
…. در این فکر بودم که کسی را بیابم که با ا و همراه باشم، لذا به عثمان بن طلحه برخورد کردم و به او گفتم که چه قصدی دارم و او هم فوری پذیرفت و هر دو با هم به راه افتادیم … و هنگامی که به منطقهی سهل رسیدیم، به ناگاه به عمرو بن عاص برخوردیم وبه ما سلام داد و خوشآمد گفت و ما نیز به او خوشآمد گفتیم.
عمرو بن عاص گفت: به کجا میروید؟
و ما او را از هدف خود آگاه ساختیم و او هم به ما خبر داد که میخواهد به حضور رسول خدا صلى الله علیه وسلم برود تا ایمان بیاورد. لذا همگی همراه شدیم و روز اول صفر سال هشتم هجری وارد مدینه شدیم… همین که چشمم به رسول خدا صلى الله علیه وسلم افتاد، به آن حضرت به عنوان پیامبری سلام دادم.
آن حضرت صلى الله علیه وسلم نیز با گشادهرویی پاسخ سلامم را داد و من مسلمان شدم و شهادت حق بر زبان آوردم.
رسول الله صلى الله علیه وسلم فرمودند: من در وجود تو عقل و خردی میدیدم و امید داشتم که تو را به خیر و نیکی هدایت خواهد کرد…
و من با رسول الله صلى الله علیه وسلم بیعت نمودم و گفتم: از خداوند در مورد کارهایی که برای جلوگیری از اسلام انجام دادهام، برایم آمرزش خواهی فرمایید.
رسول خدا صلى الله علیه وسلم فرمودند: اسلام همهی گناهان گذشته را محو میسازد و از بین میبرد.
خالد میگوید: گفتم: ای رسول خدا! با وجود این، برایم آمرزش خواهی فرمایید.
پیامبر خدا صلى الله علیه وسلم فرمودند: پروردگارا! همهی کارها و گناهان خالد را که برای جلوگیری از اسلام و بستن راه تو انجام داده است، عفو فرما.
سپس حضرت عمرو بن عاص و عثمان بن طلحه جلو آمدند و مسلمان شدند و با پیامبر خدا صلى الله علیه وسلم بیعت نمودند.
خالد در دنیای جدیدش
خالد بن ولید، قافلهسالار قریش و سوارکار سلحشور و قهرمان میدان جنگ و گریزها، پس از اسلام آوردن و داخل شدن نور یقین بر قلبش، به معبودان آبا و اجدای و شکوه و افتخارات قومش پشت کرد و هم اینک به آیندهی زندگی نوینی با رسول خدا صلى الله علیه وسلم و مسلمانان و جهان جدیدی که سرشار از جهاد و آکنده از پیروزی و شکوه دین خدا است، چشم دوخته است.
الف: در نبرد مؤته
در این روز و در آن نبرد بزرگ، رومیان دویست هزار جنگجو زیر پرچم خود گردهم آورده بودند و مسلمانان سخت نیکو جنگیدند که همانند ندارد و از این آزمایش پیروز بیرون آمدند. آن حضرت صلى الله علیه وسلم خبر شهادت سه فرماندهی میدان جنگ را به یارانش داد، فرمود: «زید بن حارثه پرچم را به دست گرفت و جنگید تا شهید شد و پس از او جعفر بن ابیطالب پرچم راگرفت و به قتال پرداخت، تا این که شهید شد و پس از او، عبدالله بن رواحه آن را به دست گرفت و نبرد کرد تا سرانجام شهید شد، آن گاه پرچم را شمشیری از شمشیرهای خداوند به دست گرفت و خداوند به دست او فتح و پیروزی نصیب فرمود.»
در جنگ مؤته خالد بن ولید مانند یک سرباز عادی و معمولی زیر فرمان فرماندهانی بود که پیامبر خدا صلى الله علیه وسلم آنان را فرمانده لشکر قرار داده بود و آنان زید، جعفر و ابن رواحه بودند و همگی در میدان نبرد به شهادت رسیدند و پس از آن که آخرین فرمانده شهید گشت، ثابت بن اقرم با شتاب به سوی پرچم رفت و آن را به دست راستش گرفت و در وسط لشکر مسلمانان برافراشت و شتابان با پرچم به خالد بن ولید روی آورد و گفت: ای ابوسلیمان! این پرچم را به دست گیر!
اما خالد از گرفتن پرچم خودداری نمود؛ زیرا او هنوز تازه مسلمان بود و در لشکر انصار و مهاجران که پیشتر از او به اسلام گرویده بودند، حضور داشتند و برازندهی او نیست که فرماندهی لشکر را بر عهده گیرد. لذا هیچ چارهای نداشت مگر این که به ثابت گفت: نه… پرچم را نمیگیرم، تو به گرفتن آن از من سزاوارتری …. کاملهمردی هستی…که در جنگ بدر هم شرکت نمودهای.
ثابت پاسخ داد: این پرچم را بگیر؛ زیرا تو به نسبت به امور جنگی از من داناتر هستی، به خدا سوگند من آن را برای تو گرفتم.
سپس ثابت مسلمانان را صدا زد: آیا فرماندهی خالد بر لشکر را شایسته میدانید و میپذیرید…؟
گفتند: آری!
خالد بن ولید زمانی پرچم را برداشت وفرماندهی لشکر را برعهده گرفت که سرنوشت جنگ مشخص و معین شده بود. کشتگان مسلمانان بسیار و صفهایشان آشفته و بیسرو سامان بود و لشکر روم با افزونی سربازان، مسلمانان را از پا در میآورد و از پیروزی و موفقیت بزرگ خویش شادمان بود.
و خالد ـ یا هر شخصی دیگر ـ به عنوان فرماندهی این جنگ، توانایی آن را نداشت که چیزی از سرنوشت این جنگ را دگرگون سازد. بنابر این، با من همراه شوید تا ببینیم خالد با تجربهی نظامی و نبوغ جنگیاش چه کار کرد؟
خالد بن ولید با جرأت و شجاعت به پیش رفت و در حالی که جنگ در جریان بود، لشکرش را به گروهها و دستههایی تقسیم نمود و مأموریت هر دسته را مشخص ساخت و تجربه و مهارتش را در فن جنگ به کار میگرفت و با استفاده از زیرکی و هوش و با عزم راسخوپشتکارشبر نبرد، در میان صفوف لشکر روم شکافی گسترده ایجاد نمود که لشکر مسلمانان توانست از طریق آن، با امنیت و سلامتی از محاصرهی لشکر روم، بیرون آید و بدین گونه لشکر مسلمانان از فاجعهای که میرفت منجر به کشتهشدن همهشان شود، رهایی یافت. قهرمان اسلام، خالد بن ولید،با استفاده از زیرکی، تیزهوشی و نبوغ بینظیری که از آن بهره میجست، توانست لشکر مسلمانان را از نابودی حتمی برهاند.
در این نبرد رسول خدا صلى الله علیه وسلم به خالد احسان و انعام نمود و به ایشان نشان افتخاری بخشید که در زندگی ومرگ، بر سینهاش باقی ماند و آن مدال این بود: «خالد شمشیری از شمشیرهای خداوند است.»
ب: روز فتح مکه
قریش تمام عهد و پیمانهایی را که با رسول خدا صلى الله علیه وسلم بسته بود، زیرپا نهاد، از این رو لشکر مسلمانان به رهبری پیامبر خدا صلى الله علیه وسلم به حرکت درآمد، زمان ورود به مکه، خالد به عنوان یکی از فرماندهان لشکر، رهبری جناح راست را برعهده داشت. با چشمانش در بزرگی، احترام، تحسین و تمجید به پرچمهای مسلمین مینگریست که افق مکه را از هر سو فرا گرفته بود و میگفت: به راستی که این وعده و بشارت الهی است و خداوند خلاف وعده نمیکند…
سپس خالد سرش را خم کرد، تا شکرانهی نعمت پروردگار را به جای آورد که او را به سوی دین اسلام هدایت نموده است و در روز فتح مکه وی را یکی از افرادی قرار داده است که دین اسلام را به اهالی مکه آوردند.
و این چنین خالد بن ولید همواره در کنار رسول خدا صلى الله علیه وسلم، در خدمت دینی که با تمام یقینش بدان باور آورده و تمام زندگیاش راوقف آن نموده است، باقی میماند.
جنگهای نظامی خالد بن ولید پس از رسول خدا صلى الله علیه وسلم
هنگامی که رسول خدا صلى الله علیه وسلم وفات یافت وبه رفیق اعلى پیوست، حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه مسئولیت خلافت را به دوش گرفت. در این هنگام، توفانهای ارتداد به طرف اسلام و مسلمانان وزیدن گرفت و از هر سو دین اسلام را احاطه میکرد، همچنان که آتش فتنه در قبایل اسد و غطفان و عبس و طئ و ذُبیان بر افروخته شد و دود تمرد و آشوب و بلوای دینی در قبایل بنی عامر و هوازن و سُلیم و بنی تمیم بالا رفت. هنوز مدتی از مخاصمات و درگیری بین قبایل نگذشته بود، تا این که به لشکرهای جرار و عظیمی تبدیل گشتند که اساس آن را دهها هزار جنگجو تشکیل میداد.
و با این آشوبها، مردم بحرین و عمان و المَهَر همداستان شدند و بدین ترتیب آتش فتنه و ارتداد در اطراف مسلمانان شعله ور گشت.
حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه در کمین همهی آنها نشسته بود و لشکر مسلمانان را آماده وبسیج کرد و به جاهایی که از اطاعت خلیفه سرپیچی نموده و کسانی که نافرمان و از دین اسلام برگشته بودند، رهبری کرد و نبرد جریان پیدا کرد و به درازا کشیده تا این که مسلمانان به پیروزی فراگیری دست یافتند.
سرانجام خلیفهی مسلمانان حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه خالد بن ولید که فرماندهی یکی از گردانهای لشکر مسلمانان در جنگهای ارتداد بود، انتخاب میکند وبه نزد او میآید و میگوید: من از رسول خدا صلى الله علیه وسلم شنیدهام که میگوید: خالد بن ولید بندهی نیک خدا و برادر خوبی است و شمشیری است از شمشیرهای الهی که خداوند آن را بر علیه کفار و منافقان از غلاف بیرون کشیده است.
خالد به راهش ادامه داد و ارتش خود را از یک میدان کار وزار به آوردگاهی دیگر و از یک پیروزی به دیگری جابه جا میکرد ، تا این که پیروزی کامل که پایان بخش و نابودگر فتنهی ارتداد و مرتدین شد، به وقوع پیوست و مسلیمه کشته شد و میدان جنگ از اجساد مردان و لشکریانش انباشته شد و برای همیشه پرچم مسلیمه کذاب، مدعی دروغین پیامبری، فرو افتاد.
نویسنده: یوسف عبدالکریم عسانی
ترجمه: ولید عنبری