سیدنا عمر بن الخطاب رضی الله عنه در زمان خلافت خویش سهمیهی حسن و حسین رضی الله عنهما را با سهمیهی بزرگان صحابه و اهل بدر برابر کرده بود و به آنان بالاترین سهمیه را میداد. عبدالله بن عمر رضی الله عنهما به پدرش گفت: چرا سهمیهی من از سهمیهی حسن و حسین کمتر است، در صورتی که من در برخی غزوهها در رکاب رسول الله صلى الله علیه وسلم بودهام و آنان در آن زمان نونهالانی شش و هفت ساله بودهاند؟ سیدنا عمر رضی الله عنه به فرزندش پاسخی داد که نشانگر عمق محبت ایشان با حسن و حسین رضی الله عنهما است؛ فرمود: «إئتنی بجد کجدهما و أم کأمهما و أب کأبیهما أعطیک مثلهما»؛ «اگر جدی همانند جد حسن و حسین، و مادر و پدری همانند مادر و پدر آنان بیاوری، آنگاه سهمیهای برابر با آنان به تو خواهم داد!».
قیام حسین رضی الله عنه
چون خلافت رشته از قرآن گسیخت حریت را زهر اندر کام ریخت
پس از وفات معاویه رضی الله عنه در ماه رجب سال ۶۰ هجری، برای یزید بیعت گرفته شد؛ ولایتعهدی یزید کاری غیر منتظره و بر خلاف مصلحت بود که هضم آن برای افکار عمومی آن دوران دشوار مینمود. علامه سید ابوالحسن ندوی رحمه الله میگوید: «ولایت یزید در دورانی که به دوران خلافت راشده متصل بود، اتفاقی غیر قابل تحمل بود، خصوصاً که تعداد زیادی از بزرگان صحابه و تابعین همچنان در قید حیات بودند و در میان آنان افرادی به مراتب شایستهتر به خلافت، رهبری مسلمانان و تحقق بخشیدن اهداف اسلام و قرآن و خلافت اسلامی، وجود داشت.»[۷]
تعدادی از صحابه همچون عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عباس رضی الله عنهم با حسین رضی الله عنه همفکر بودند و با یزید بیعت نکردند؛ حسین بنعلی رضی الله عنهما تا دم آخر بر موضعی که با درایت و آگاهی آن را انتخاب کرده بود، باقی ماند و این امر، اربابان حکومت را سخت به خود مشغول ساخته بود و به هر قیمتی میخواستند از وی بیعت بگیرند، تا اینکه حسین بن علی رضی الله عنهما به مکه پناه برد.نامههای کوفیان
نمونهای از نامهها
«للحسین بن علی أمیر المؤمنین، من شیعته و شیعة أبیه علی أمیر المؤمنین: سلام الله علیک، أما بعد: فإن الناس منتظروک و لا رأی لهم غیرک، فالعجل العجل! یا ابن رسول الله. والسلام علیکم و رحمة الله»[۱۱].
مسلم بن عقیل فرستادهی حسین رضی الله عنه به کوفه
حسین بن علی رضی الله عنهما در پی دعوت و اصرار کوفیان، مسلم بن عقیل را برای بررسی اوضاع و حقیقت امر به کوفه فرستاد، در پی ورود مسلم بن عقیل به کوفه، هیجده هزار نفر با وی بیعت کردند؛ مسلم که اوضاع را وفق مراد میدید، به حسین بن علی رضی الله عنهما پیغام فرستاد و اوضاع را برایش گزارش نمود و وی را به کوفه فرا خواند.
یزید، نعمان بن بشیر رضی الله عنهما والی کوفه را که در برابر جریانات کوفه موضع نگرفته و میدان را برای مسلم بن عقیل باز گذاشته بود، عزل و ولایت کوفه را به عبیدالله بن زیاد والی بصره واگذار کرد و به او دستور داد تا به کوفه برود و مسلم بن عقیل را به قتل برساند[۱۲] و امور را به دست گیرد. عبیدالله بن زیاد به کوفه رفت، مسلم بن عقیل پس از آنکه متوجه ورود عبیدالله بن زیاد شد، با سپاهی چهارهزار نفری، قصری را که عبیدالله در آن بود، محاصره کرد، اما سران قبایل که در قصر در کنار عبیدالله بودند، از فراز قصر قبیلههای خود را با وعده و وعید امر کردند که مسلم را رها کنند، سرانجام آن بندگانِ زر و زور یکی پس از دیگری پیمان شکنی کردند و مسلم را تنها گذاشتند به گونهای که در بعد از ظهر آن روز حتى یک نفر هم با وی همراه نبود، مسلم به تنهایی با یزیدیان جنگید و نهایتاً دستگیر شد و بکیر بن حمران به دستور عبیدالله گردن او را زد و از فراز قصر پایین انداخت.
حسین بن علی رضی الله عنهما رهسپار کوفه
حسین رضی الله عنه در پی دریافت پیام مسلم بن عقیل یوم الترویة، هشتم ذوالحجة، یک روز قبل از شهادت مسلم با جمعی از اهل بیت و تعدادی دیگر از مکه رهسپار کوفه گردید؛ صحابه و در رأس آنان عبدالله بن عباس رضی الله عنهما ایشان را از این اقدام منع کردند، اما حسین رضی الله عنه تصمیم قطعی و نهایی خود را گرفته بود؛ زیرا چارهای دیگر نداشت، یا باید با یزید بیعت میکرد و یا به کوفه میرفت تا حکومتی بر منهاج خلافت راشده تشکیل دهد و این تصمیم مقتضای ایمان و احساس مسؤولیت ایشان بود. حسین رضی الله عنه در مسیر راه با فرزدق ملاقات نمود و احوال کوفه را از وی جویا شد؛ فرزدق گفت: «قلوبهم معک و سیوفهم مع بنی أمیة». تعبیر فرزدق با واقعیت مطابق بود؛ حسین رضی الله عنه هنوز به کوفه نرسیده بود که از شهادت مسلم بن عقیل اطلاع یافت؛ إنا لله و إنا إلیه راجعون گفت و با همراهان مشوره نمود، همگی بر ادامهی راه و انتقام خون مسلم و یا شهادت اتفاق نظر داشتند، حسین رضی الله عنه خطاب به همراهانش فرمود: «خذلتنا شیعتنا فمن أحب منکم الانصراف فلینصرف من غیر حرج علیه و لیس علیه منا ذمام»[۱۳]؛ «پیروان ما، از ما دست کشیدند، هر کس از شما تصمیم برگشت دارد، برگردد، هیچ اشکالی ندارد و تعهدی از ما بر او نیست».
در پی این سخن حسین رضی الله عنه ، بادیه نشینانی که در مسیر راه با ایشان همراه شده بودند، از امام کناره گرفتند و فقط آنان که صادقانه او را از مکه همراهی کرده بودند، باقی ماندند، دیری نپایید که پیشقراولان هزار نفری لشکر یزید به فرماندهی حُرّ بن یزید تمیمی نمایان گشتند و در پی آنان با فاصلهای نه چندان طولانی سپاه یزید با انبوهی بالغ بر چهار هزار سرباز و فرماندهی عمر بن سعد بهقصد مبارزه با حسین رضی الله عنه از راه رسید. مذاکرات حسین رضی الله عنه و عمر بن سعد برای حل مسالمت آمیز آن قضیه ثمری نداشت و تمام پیشنهادات حسین رضی الله عنه از جانب عمر بن سعد رد شد، گویا آنان تصمیم خود را گرفته بودند و از حسین رضی الله عنه چیزی میخواستند که از سرور جوانان بهشت و قهرمان کربلا بعید و نا ممکن بود که سر انجام حسین رضی الله عنه و همراهانش به جای ننگ اسارت، شرافت جاویدان شهادت را برگزیدند.
صحرای کربلا
سپاهیان یزید راه را بر حسین رضی الله عنه بستند و کاروان از حرکت باز ایستاد، حسین رضی الله عنه پرسید: اینجا کجاست؟ گفتند: کربلا. فرمود: «کرب» و «بلاء». حسین رضی الله عنه در شب عاشورا وصیت نمود و به اصحاب خویش فرمود: «هر کس از شما میخواهد در این شب نزد خانوادهی خود برگردد، از نظر من بلا مانع است، اینان فقط مرا میخواهند.»[۱۴] برادران، فرزندان، برادرزادگان و اصحاب راستینش گفتند: زندگی پس از شما صفا ندارد، ما تا دم آخر در رکاب شما شمشیر میزنیم و به شما ملحق خواهیم شد.[۱۵]
صبح عاشورا
حسین رضی الله عنه صبح روز جمعه دهم محرم پس از ادای نماز فجر بر اسب خویش سوار شد و برای یزیدیان سخنانی ایراد نمود و فرمود: «… به خود بیایید، خود را محاسبه کنید، آیا شایسته است که شما با شخصی همچون من که فرزند دختر پیامبر شما هستم و غیر از من نوهی پیامبری وجود ندارد، بجنگید؛ من که پدرم علی است و جعفر ذوالجناحین عموی من و حمزه سیدالشهداء عموی پدرم است و رسول الله صلى الله علیه وسلم به من و برادرم فرمودند: «هذان سیدا أهل الجنة»…؟!
یزیدیان که فریفتهی زندگانی زودگذر دنیا بودند و قبلاً با اقدامی غیر انسانی آب را بر زنان و کودکان و همراهان حسین رضی الله عنه بسته بودند، به سخنان حسین رضی الله عنه وقعی ننهادند، جز حرّ بن یزید که از کردهی خویش پشیمان و به ایشان ملحق شد و در راه حق به شهادت رسید.
شمر بن ذی الجوشن (شرحبیل بن الأعور) دستور حمله به حسین رضی الله عنه را
صادر کرد؛ یاران حسین رضی الله عنه که سی و دو سوار و چهل پیاده بودند[۱۶]، با شجاعتی بینظیر و ایمانی راسخ پیشاپیش حسین رضی الله عنه به مبارزه پرداختند و یکی پس از دیگری افتخار شهادت را کسب کردند. حسین رضی الله عنه به تنهایی با دهها و صدها نفر مقابله میکرد که شمر بن ذی الجوشن فریاد برآورد که: منتظر چه هستند، او را بکشید. با این فریاد، زرعه بن شریک تمیمی بر حسین رضی الله عنه حمله کرد و شانه و دست ایشان را زخمی کرد و در پی آن شقیترین انسان آن روزگار سنان بن انس بن عمرو نخعی نیزهای را در بدن ایشان فرو برد و سپس سر ایشان را از تن مبارک جدا کرد.
رضی الله عنه و أرضاه؛ این گونه امام در سن پنجاه و چهار سالگی با همراه هفتاد و دو تن از یاران با وفا و جاننثار خویش که هفده نفر آنان از اهل بیت و خاندان علی رضی الله عنه بودند، در صحرای کربلا به شهادت رسید.
تار ما از زخمهاش لرزان هنوز تازه از تکبیر او ایمان هنوز
ای صبا ای پیک دور افتادگان اشک ما بر خاک پاک او رسان
یزید از نگاه اهل سنت
امامان اهل سنت و جماعت مدام اعمال یزید و یزیدیان را نقد کرده و از آنان اعلام برائت کردهاند.
صالح بن امام احمد بن حنبل میگوید: به پدرم گفتم: گروهی خود را دوستداران یزید میدانند، فرمود: پسرم! آیا کسی که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد، یزید را دوست میدارد؟![۱۷]
امام ربانی؛ علامه احمد بن عبدالأحد سرهندی (مجدد الف ثانی) میگوید: «یزید بی دولت از زمرهی فسقه است؛ توقف در لعنت او بنابر اصل مقرر اهل سنت است که شخصی معین را اگر چه کافر باشد، تجویز لعنت نکردهاند، مگر آن که به یقین معلوم کنند که ختم او بر کفر بوده کأبی لهب الجهنمی و امرأته، نه آن که او شایان لعنت نیست؛ «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآَخِرَةِ» [احزاب: ۵۷].[۱۸]
علامه عبدالحق دهلوی دربارهی یزید میگوید: بالجمله وی مبغوضترین مردم است و کارهایی که این بدبخت بیسعادت در این امت کرد، هیچ کس نکرده.[۱۹]
اعمال ننگین و فجایعی نظیر کربلا، حرّه و هتک حرمت مکه و مدینه که در کارنامهی یزید وجود دارد، لکهی ننگی بر حکومت بنیامیه است که هر مسلمان آگاه و بیداری را از عاملان آن متنفر و مشمئز میسازد؛ ما تا زنده هستیم بر مقتضای ایمان خود دوستدار اهلبیت هستیم و با دشمنان آنان دشمنیم.
[۱]. نگا: البدایة و النهایة:
2. بخاری: ۳۷۵۳٫
[۳]. أبو داوود.
[۴]. ترمذی: ۳۷۸۲٫
[۵]. مسند احمد.
[۶]. البدایة و النهایة: ۸/۱۸۸٫
[۷]. المرتضى، ص ۲۴۱٫
[۸]. نهج البلاغة: ۱/۳۴۹٫
[۹]. نهج البلاغة: ۱/۱۰۸٫
[۱۰]. موسوعة عاشوراء، ص ۵۹٫
[۱۱]. کشف الغمة: ۲/۳۲٫
[۱۲]. البدایة والنهایة: ۸/۱۹۰٫
[۱۳]. البدایة والنهایة: ۸/۲۰۹٫
[۱۴]. البدایة و النهایة: ۸/۲۱۸٫
[۱۵]. همان.
16البدایة و النهایة: ۸/۲۲۰٫
[۱۷]. المرتضى، صص ۲۵۱- ۲۴۹، با اختصار.
[۱۸]. مکتوبات ربانی: ۱/۵۰۲، مکتوب ۲۵۱؛ با تصحیح حسن زارعی و ایوب گنجی.
[۱۹]. تکمیل الإیمان، ص ۶۰، ط. گلزار لاهور.