پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک
پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

پایگاه اطلاع رسانی کاروان ۲۵۰۱۳ لبیک حج- شهرستان بانه

لبیک اللهم لبیک لبیک لاشریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک

زندگی نامه امام شافعی ( رضی الله عنه)


ابوعبدالله، محمد بن ادریس بن عثما‌ن بن شافع بن سائب بن عبید‌ بن عبد یزید بن هاشم بن عبدالمطلب بن عبد مناف.مادر او فاطمه بنت عبدالله بن الحسن المثنّی بن الحسن بن علی‌ بن ابیطالب از قبیلة «ازد» است. وی در سال 150 هجری، سال فوت ابوحنیفه در شهر غزه به دنیا آمد خاقانی شروانی می‌گوید:اول شب بوحنیفه درگذشت      شافعی، آخر شب از مادر بزاد
شافعی در سال 198 یا 199 به مصر رفت و در روز جمعه آخرین روز ماه رجب سال 204 در مصر فوت کرد و در مقبره «قرافه الصغری» در عصر آن روز دفن گردید.
تاریخ زندگانی امام شافعی به روایت ابوبکر محمد بن المنذر، «مناقب شافعی رازی»، «شذورات الذهب» ا بن عماد، «وفیات الآعیان» ا بن خلّکان و «رحله الامام الشافعی»، مُنیر ادهم و تحقیقات محمد زهری النجار مصحّح کتاب «الام» امام شافعی، چنین است:

پدر امام شافعی، فقیری حجازی بود که از مکه به شام هجرت کرد و در «غزه» و «عسقلان» اقامت گزید و مدتی پس از به دنیا آمدن شافعی درگذشت و مادرش سرپرستی او را به عهده گرفت. مادرش در دو سالگی او را از غزه به مکه برد و در نزدیکی حرم سکونت اختیار کرد شافعی در سن 7 یا 9 سالگی همة قرآن را حفظ نمود و به فراگیری علوم لغت و تشخیص لهجه‌های عربی پرداخت آنگاه به تعلم فقه و تفسیر قرآن و حدیث روی آورد. و قرآن را از اسماعیل بن قسطنطین و حدیث را از سفیان‌ بن عیینه، مسلم‌ بن خالد الزنجی، سعید‌ بن سالم القداح، داود بن عبدالرحمن العطار و عبدالمجید عبدالعزیز بن ابی‌رواد آموخت.

مسلم ‌ بن خالد، مفتی مکه در سن 15 سالگی به او اجازة فتوا داد. سپب به مدینه رفت و مدت 8 ماه در محضر امام مالک، تفسیر، کلام و حدیث را فراگرفت و از ابراهیم سعد الانصاری، عبدالعزیز بن محمد الدراوردی، ابراهیم بن ابی‌ یحیی الاسامی، محمد بن سعید بن ابی‌فدیک و عبدالله بن نافع الصائغ علم حدیث را یاد گرفت.

امام شافعی تا امام مالک زنده بود، ملازم وی بود و آنگاه که مالک زندگانی را بدرود گفت. در سال 195 به بغداد رفت و دو سال در آنجا ماند بعد بر حسب لزوم به مکه روی نهاد و در سال 198 به بغداد بازگشت. در عراق حدیث، فقه و علوم قرآنی را، وکیع‌ بن الجراح، ابواسامه حماد بن اسامه الکوفی، اسماعیل ‌ بن علیه و عبدالوهاب بن عبدالمجید البصری به او آموختند. امام در اثناء اقامت خود در عراق با محمد حسن شیبانی شاگرد ابوحنیفه آشنایی یافت و از او فقه را به روش فقهای عراق فراگرفت و بدین ترتیب خصوصیات اهل حدیث و اهل رأی هر دو در او جمع شد و آنگاه در این روش، تصرفاتی به عمل آورد و قواعدی به وجود آورد.

امام شافعی در یمن، حدیث و فقه را از مطرف‌ بن مازن، هشا‌م‌ بن یوسف قاضی «صنعاء»، عمرو بن ابی‌سلمه، مُصاحب الاوزاعی و یحیی‌ بن حسان، مُصاحب اللیث بن سعد فراگرفت. بنابراین استادانش 19 نفر بودند؛ پنج نفر از مکه، شش نفر از مدینه، چهار نفر از یمن و چهار نفر از عراق. از شاگردان امام شافعی، احمد بن حنبل، حسن‌ بن محمد، صباح زعفرانی، حسین‌ بن علی کرابیسی، ابوثور ابراهیم بن خالد کلبی ابوابراهیم اسماعیل بن یحیی مزنی، ابومحمد ربیع بن سلیمان مرادی، ربیع‌ بن سلیمان جیزی، ابویعقوب یوسف بن یحیی بُوَیْطی، ابوحفص حرمله‌ بن یحیی، ابویوسف یونس بن عبدالاعلی، محمد بن عبدالله بن عبدالحکم مصری، عبدالله بن زبیر حمیدی و موسی بن ابی‌الاجارود را می‌توان نام برد.

امام شافعی گرچه از محضر استادان خویش به تعلم پرداخت هیچگاه آزادی فکر و استقلال رأی را از دست نداد چنانکه در آغاز ورود به مدینه و کسب فیض از محضر امام مالک، «موطّا»ی مالک را حفظ کرد و آن را برای مردم می‌خواند و می‌نوشت.

محوریت اندیشة امام شافعی بر کتاب و سنت است. آنگاه که در مدینه بود از مکتب حدیث امام مالک نهایت بهره‌مندی یافت و در همة علوم اسلامی و فقاهت صاحب نظر شد و زمانی که به بغداد آمد با محمد حسن شیبانی شاگرد توانای ابوحنیفه آشنا گردید و به نسخه‌پردازی مطالب پرداخت و از محضر وی تلمذ کرد و با آراء و عقاید اهل رأی و قیاس بیشتر آشنا شد و با امام ابویوسف شاگرد دیگر ابوحنیفه که از برجستگان مکتب حنفی است باب مراوده را گشود و می‌گویند یک بار شتر از آثار آنان را با خود به ارمغان برد.

امام شافعی پس از وفات امام مالک به یمن رفت و گروه کثیری از علما و مردم به محضرش رسیدند و در صنعاء به تعلیم و تعلم پرداخت و از مطرف‌ بن مازن و هشام‌ بن یوسف قاضی صنعاء و چند نفر دیگر به تکمیل علوم پرداخت و در آنجا به شهرت رسید. حاسدان که نمی‌توانستند علوّ مقام و تسلط علمی امام را ببینند او را متهم کردند که رهبر نهضت سیاسی علویان است و از خلافت عبدالله‌ محض‌ بن حسن مثنی بن امام حسن حمایت می‌کند و جریان به هارون‌ الرشید خلیفه عباسی گزارش گردید. هارون یکی از فرماندهان خود را برای تحقیق دربارة چگونگی قضیه به یمن فرستاد. نیرنگ حاسدان کارگر شد و نماینده خلیفه، نامه‌ای به هارون نوشت و او را از خطر شافعی و علویان آگاه کرد و دربارة امام شافعی اظهار داشت: کاری که او با زبان می‌کند هیچگاه رزمنده مجاهد نمی‌تواند با شمشیر و نیزه انجام دهد!

هارون سخت خشمگین شد و دستور داد که علویان را به بغداد آورند در حالی که پاهای امام شافعی را به زنجیر بسته بودند شافعی با درایت و حسن خلق و کلام بلیغ از آن مهلکه نجات یافت. شافعی که دیدگاه خلیفه را دید ناچار شد که به مکه مسافرت کند و خود را از توطئة حاسدان و کارگزاران حکومتی نجات دهد و در سال 180 به مکه رسید و 17 سال در آنجا به انتشار عقاید و آراء خود پرداخت و حاجیان سرزمین‌های اسلامی را با اجتهاد خویش آشنا کرد. آنان نیز نظریات و عقاید شافعی را در سرزمین‌هایشان، به مردم رسانیدند و آوازة امام، حوزة ممالک اسلامی را فراگرفت.

در این میان، در سال 182 ابویوسف و در سال 188 محمد بن حسن شیبانی درگذشتند و در سال 193 هارون الرشید نیز از جهان رخت بربست و مأمون به جای او به خلافت نشست و ظاهراً به دفاع از علویان پرداخت و نسبت به آنان مهربانی کرد. امام شافعی فرصت را غنیمت شمرد و بار دیگر به بغداد آمد و یک ماه در آنجا به تدریس و تعلیم و تربیت سرگرم شد و از 20 حلقة درسی علمی، همه به حضور امام آمدند و تنها سه حلقه باقی ماند.

شافعی که از بسیاری از توطئه‌ها باخبر بود، صلاح را در این دید که از مرکز خلافت دور شود و در 28 شوال 198 همراه حاکم جدید مصر عباس‌ بن موسی به مصر وارد شد.

شافعی هنگامی که از بغداد بیرون می‌آمد، عدة کثیری از جمله احمد بن حنبل به مشایعت او آمده بودند، شافعی دست او راگرفت و گفت:

لقد اصحبت نفسی تتوق الی مصر

و من دونها أرض المهامة و القفر

و والله لا ادری العزّ و الغنی

اساق الیها أم اساق إلی القبر

شافعی احساس کرده بود که در مصر می‌میرد و همانجا مدفون می‌گردد. ا بن حنبل از مشایعت بازگشت و به مردم گفت: «لقد کان الفقه قفلاً ففتحه الله بالشّافعی» با شافعی گروه کثیری از جمله ربیع‌ بن سلیمان مرادی و عبدالله بن زبیر حمیدی همراه بودند.

امام در جامعة عمروعاص حیات علمی خود را شروع کرد.

شیخ ابراهیم بیجوری می‌گوید: امام شافعی هنگامی که به بغداد عزیمت نمود مذهب قدیم خود را بنا نهاد و آنگاه به مکه بازگشت و بار دیگر به بغداد عزیمت نمود و یک ماه ماند و به مصر عزیمت کرد و در مسجد جامع عمروعاص مذهب جدید خود را بنا نمود.[1]

شیخ بن حجر هیثمی گفته است: «مذهب قدیم امام شافعی آن است که قبل از ورود به مصر آن را گفته و در کتاب «حجة» تألیف نموده است.

مبنای عمل، مذهب جدید است و جز در بیست یا سی و چند مسأله، عمل به مذهب قدیم شافعی جایز نیست». آن حضرت گفته است: «هر گاه حدیث صحیح بدون معارضی را یافتید، آن حدیث، مذهب من است». خطیب شربینی گفته است: «مذهب قدیم آن است که امام شافعی آن را در بغداد گفته و در کتاب «حجه» تألیف نموده است و جمعی مانند احمد‌ بن حنبل، زعفرانی و کرابیسی آن را روایت کرده‌اند و امام شافعی از آن مذهب پشیمان گردیده و گفته است: «حلال نمی‌کنم کسی را که مسایل آن مذهب را به نام من روایت کند».

مذهب جدید شافعی آن است که در مصر آن را گفته و کتابی را در آن تألیف نموده است و بُوَیطی، مُزنی، ربیع، حرمله و ... آن را نقل کرده‌اند».[2]

مذهب قدیم در کتاب «حجه» بر م بنای اجتهادات امام مالک است. امام از سال 189 به بعد یعنی ده سال قبل از ورود به مصر به اجتهادات جدید خود پرداخت و مذهب مستقل خود را پایه‌گذاری کرد.

در ریحانه الادب از قول ا بن ندیم تألیفات امام شافعی، متجاوز از صد کتاب است و در معجم الادبا، صد و چهل و اندی به شمار آورده است. کتاب «حجه» همان کتاب «زعفران» است که امام آن را درباره سهو در نماز نوشت. از کتاب‌های مشهور دیگر امام «الرساله» در اصول فقه «جماع العلم» در حجیت سنت در شریعت، «املاء الصغیر»، «الامالی الکبری»، «مختصر المُزنی»، «مختصر البُوَیطی»، «احکام القرآن»، «اختلاف الحدیث»، «ابطال الاستحسان» است. اعتقاد شافعی به تحقیق و تبیین حقایق بیشتر از آن است که به تصور آید. با آن همه علاقة شدیدی که به امام مالک داشت پس از رسیدن به درجات علمی و تبحر در فقاهت و اجتهاد مطلق به نقد و بررسی آراء و نظرات امام مالک پرداخت و کتاب «خلاف مالک» را نوشت و در آن گفت که: رأی با حدیث قابل جمع‌ بندی نیستند. و به احترام مالک تا یک سال از انتشار کتاب خودداری کرد. همچنین بر آراء ابوحنیفه و اوزاعی نقد نوشت و متوجه شد که مکتب مالک، به علت افراط در اخذ احادیث و نحلة ابوحنیفه، به علت زیاده‌روی در رأی و قیاس، هر دو جوابگو نخواهند بود. و امام مذهب خود را بر م بنای میانه‌روی و ارتباط بین فقه مدینه و فقه عراق بنا نهاد.

امروزه قسمتی از مردم آفریقا و اکثر مردم شام، عراق، مصر، شافعی مذه بند و اکثر اهل تسنن ایران به ویژه مردم کردستان تابع مذهب آن امام همام‌اند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.